از سخنان، کارها و روش حکومتداری مصدّق انتقادات زیادی شده است ولی یکی از مهمترین اشکالهایی که میشود بر او گرفت، سکوتش پس از تبعید در احمدآباد بود. او عملاً از سیاست کناره گرفت بیآنکه در پی بازکاشت نهال لگدکوبشدهی خود و قد برافراشتن در مقابل شاه جوان و خام باشد. در حالیکه هم مردم او را فراموش نکردند و هم شاه تا زمان فوتش به کوچکترین خبر از او حسّاس بود، یکی از امکانهای استفادهنشدهی او، ادامهی حرکت سیاسی- اجتماعی خود بود که به هر دلیل وی به آن نپرداخت. چرا مصدّق برای به ثمر رسیدن نهال آزادی، صبر و حوصله نداشت و چرا کار نیمهتمام خود را پیگیری نکرد؟ مگر نه اینکه رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود؟ او یکی از اسطورههای تاریخ معاصر ماست و هر حرکت وی میتوانست بر آیندهی ایران اثر بگذارد؛ اعتدال و میانهروی او شاید مانع میشد که ایرانیان از تفریط به افراطی بیفتند که حالا در پی اصلاح آن باشند.
دوّمین رخداد بزرگ معاصر تبعید آیتالله خمینی به خارج از کشور بود، وی در عراق با استفاده از جمع شاگردانش و موقعیّتی که به دست آورد نهضت را پیگیری کرد. در این میان، اعلامیّههای او صرف نظر از محتوای آنها که نقد حاکمیّت و نکوهش روش حکومتداری شاه بود، نشان میداد که نهضت همچنان زنده است. شخصیّت و منش او به عنوان یک عالم شیعی و زیر سؤال بردن بت سلطنت کار را به جایی رساند که در بازگشتی شکوهمندانه، به رهبری ایران برسد. کمترین اشتباه وی و در پیش گرفتن روش مصدّق قتل عام ۱۵ خرداد چهل و دو را به کودتای ۲۸ مرداد سی و دو شبیه میکرد و یک شکست دیگر را به خاطرهی جمعی ملّت ایران میافزود.
موسوی در شرایطی که اوضاع از جهاتی بسیار دشوارتر از دو مرحلهی گذشته است و کنارگذاشتن قهری او از ساختار سیاسی به مدد انتخاباتی مشکوک، وی را به مصدّق شبیه میکند امّا عملاً روش آیتالله خمینی را در تداوم اعتراض و بیانیّهدادن انتخاب کرده است. بیانیّههای او حدّ وسط خواست جمعی معترضان و امیددهنده به آنان است. در حالیکه حاکمان در پی پایان دادن به حرکت سبز هستند امّا او حتّی با محتمل دانستن امکان اختناق و سرکوب مردم و دانشجویان، از ۱۷ و ۱۸ آذر (یعنی آینده) میگوید و سکوت تحمیلی ظاهری را نیز بیاهمیّت دانسته است زیرا از دید او جنبش در ضمیر و وجدان مردم ادامه مییابد. من پیشتر از اهمیّت پیافکندن طرحی جایگزین برای آینده گفته بودم ولی این وظیفهی نخبگان است؛ موسوی با ادامهی کنش سیاسی خود، جنبش را زنده نگه میدارد. حسین باستانی گفته است که هر کدام از دو طرف خسته شوند، باختهاند (یعنی نبرد را پایاپای دیده است) ولی این در صورتی بود که مسأله فقط انتخابات بود و حالا رئیس جمهور لااقل یکی از عقلا بود امّا وجود احمدینژاد و اشتباههای پیاپی او که به پای بالاترین مقام نوشته میشود و بیشمار سالگرد در آینده به علاوهی انتخاباتها- که به گفتهی خاتمی مشارکت در آنها دیگر معنا ندارد و موسوی آنها را انتخابات درجه دو انتصابی نامیده- فرصتهایی بیبدیل در اختیار جنبش نوخاسته قرار میدهد. بشیریّه به درستی گفته است که اسطورههای انقلاب یکی از پس از دیگری شکسته میشوند و تداوم این روند باعث ادامهی فرسایش ساختار سیاسی و رمز پیروزی است؛ هر لحظه ادامهیافتن این حرکت به معنای اجبار حاکمیّت در استفاده از زور و نظامی کردن خیابانها در مناسبتهای گوناگون، بیشتر شدن شکاف بین سران نظام، پایین آمدن جایگاه بینالمللی و استیصال حاکمیّتی است که ادّعای امّالقرابودن داشت ولی حالا در مهار اعتراضات مردمی درمانده است؛ موسوی با بیانیّههایش همین میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.