آنچه در آخرین یادداشت وبلاگ آمین نظرم را جلب کرد، استفادهی او از عبارت« چشمپاک و نجیب» برای توصیف مردم ایران دربارهی آزادی یا منع گیرندههای امواج ماهواره بود. به گمانم ریشهی اصلی دو نوع نگرش در سیاست و اجتماع و حتّی برخی نحلههای دانشی و دینی همین تفاوت نگاه به مردم و انسان باشد.
برای اینکه منظورم را بهتر بگویم مثالهایی میزنم:
۱. جداسازی جنسیّتی در دانشگاهها واکنش زیادی برانگیخت که من پیشتر چیزهایی در این باره گفته بودم و گذاشتم تا زمان بگذرد و حرفهای تندتر گفته شود تا نه به عنوان یک موضوع سیاسی بلکه یک واقعیّت اجتماعی دوباره نگاهی به آن بکنم ولی آنچه در آن میان برایم جالبتر از خود جداسازی بود، نوع نگاه برخی حاکمان به جوانان بود: یک گروه سنّی مقهور غریزه که مانند آتش و پنبه که اگر در کنار هم قرار گیرند، چارهای جز سوزاندن و سوختن ندارند! توجّه داشته باشیم که سنّ دانشجویی حدود دو دهه پس از گرفتن مدرک دیپلم را شامل میشود و این نوع نگاه به جمع انبوهی از مردم بسیار معنیدار است. چنین نگاهی معنای فردیّت - بلکه معنای انسان- را نمیفهمد و نمیداند که انسان به دلیل اختیار و آزادی انتخاب خود انسان شده است و حتّی در نگاه دینی آدم- به یک معنا- آدم نشد تا زمانی که عصیان کرد. نه گفتن به خود و به دیگری رمز انسان شدن است. از تشکیل جمهوری اسلامی سه دهه میگذرد، آیا در این سه دهه- و پیش از آن-، آتش و پنبه- یعنی جوانان تحصیلکرده و منتخب- در دانشگاه مدام در حال آتشبازی بودهاند؟
۲. یکی دیگر از نشانههای ندیدن این فردیّت، بحث علوم انسانی غربی بود. دربارهی این موضوع پیشتر چند باری نوشتهام ولی یکی از این پیشفرضهای کمتردیدهشدهی این بحث این است که دانشجویان تودههایی بیشکل و فاقد اختیارند که هر غذای فکری به آنها بدهی قورت میدهند و میشود جزء شخصیّت آنها. اگر دانشجویان با غفلت مسؤولان که گذاشتند علوم انسانی غربی وارد ذهنیّت و روحیّهی آنها شود و به دنبال دموکراسی غربی بیفتند و وقایع اخیر را ایجاد کنند (که این شبهاستدلال، احتمالاً اوج ژرفاندیشی و ریشهیابی اجتماعی گویندهی آن بود) همینها مگر دوازده سال موش آزمایشگاهی دروس دینی و قرآن و سایر دروس در آموزشگاههای شما نبودند، چرا آنجا همگی بچّهمسلمان و پایبند به شرعیّات نشدند؟ چرا فرزند این وبلاگنویس و استاد دانشگاه، در مدرسه سورهای را به زحمت حفظ میکند ولی کنار پدربزرگ و مادربزرگش نمازش ترک نمیشود؟
مثالهایی از این دست زیاد است. اجمالاً دربارهی انسان، سه دیدگاه میتوانیم داشته باشیم:
الف. انسان ذاتاً به دنبال نیکی و درستی است و اگر لغزشی دارد به دلیل اشتباه در یافتن مصداق نیازهای سالم خودش است.
ب. انسان نه به نیکی و نه به بدی گرایش ندارد و لوحی نانوشته است که خانواده و جامعه او را میسازد و به او شکل میدهد.
ج. آدمی، گرگ-انسان و ذاتاً شریر است و اگر او را رها کنیم به دنبال ارضای پستترین غرایز خودش میرود؛ تربیت و مهار اجتماع به عنوان عواملی که از پیامدهای ناگزیر تمدّن و همزیستی هستند، سعی در رام و اهلی کردن او دارند تا زندگی اجتماعی ممکن شود.
ب. انسان نه به نیکی و نه به بدی گرایش ندارد و لوحی نانوشته است که خانواده و جامعه او را میسازد و به او شکل میدهد.
ج. آدمی، گرگ-انسان و ذاتاً شریر است و اگر او را رها کنیم به دنبال ارضای پستترین غرایز خودش میرود؛ تربیت و مهار اجتماع به عنوان عواملی که از پیامدهای ناگزیر تمدّن و همزیستی هستند، سعی در رام و اهلی کردن او دارند تا زندگی اجتماعی ممکن شود.
مرتضی مطهّری با برشماری دیدگاههای مختلف، از اوّلین دیدگاه حمایت میکند ولی کسانی که سالروز ترور او را روز معلْم نامیدهاند و ادّعا دارند که رهبر فقید ایران آثار او را بدون استثنا خوب دانسته است، در سخنانشان پیشفرضهایی دیده میشود که آمیزهای از موارد «ب» و «ج» با صبغهی مذهبی است. (در این باره بعداً بیشتر مینویسم)
امروز دهم دسامبر، روز جهانی حقوق بشر است. جوهرهی این قانون، نگاه به انسان به عنوان موجودی انتخابگر و آزاد و احترامگذاری به موجودیّت و انتخابهای اوست تا زمانی که به حقّ دیگری تجاوز نکند. این نگاه احترامآمیز عنصر مفقود فرهنگ ماست که برشمردن نمونههایش مجال زیادی میخواهد؛ فقط همینقدر بگویم که نه تنها میان حاکمان بلکه معترضان وقایع اخیر هم دیده میشود و نیاز به بازنگری دارد. اگر از قلم به جای چماق استفاده کنی و سیل تهمتها و درشتیها را روانهی طرف مقابل کنی، با او چه فرقی داری؟ از میرحسین بیاموزیم که نوشت« مخالقان ما نیز اگر بدانند که چه رویداد عظیم و مبارکی در راه است، کلاهخودها و چوبدستیهایشان را کنار میگذارند و به دنبال ابزارهایی برای پرستاری از این گیاه پاک که در خاک ما جوانه زده است میروند». یعنی اعمال حاکمان را معلول خبث باطن و پلیدی ذاتی آنان نمیداند بلکه نشانگر اشتباه آنها میپندارد و میگوید وجدانی درون همه هست که حتّی قاتلان و ضاربان و درشتگویان اگر به آن رجوع کنند، به آنان حقیقت را نشان میدهد. این نوشته هم در نقد گفتار و کردار اشتباه حاکمان بود و هم دعوت هر دو طرف به شستن چشمان. بسیجی، سپاهی، اصولگرا و... همه فرزندان همین آب و خاکند و در فردای ایران با ما شریک؛ شک نکنید که در میان آنها هم کسانی که بالقوّه امکان تغییر دارند زیادند و هم افرادی که هماکنون همدل با آزادیخواهانند و این همدلی را یا نشان دادهاند یا به دلیل محذوریّتها نتوانستهاند ولی در دل راضی نیستند. باید با دوستی و منطق به سوی آنان رفت تا قدرتطلبانی که تغییر را برنمیتابند، تنهاتر از همیشه بمانند. نمونهاش همین دوست زندانبان ماست که ابتدا که از پیشهاش آگاه میشوید یکجور او را میبینید و بعد که مطالبش را میخوانید جور دیگر. ایران پر از این نمونههاست؛ ماییم که باید نوع نگاه خود را تغییر دهیم و این میتواند اوّلین قدم باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.