سهشنبه ۲ فروردين۱۳۸۹
سرخ یا قرمز آخرین فیلم از سهگانهی کیشلوفسکی و کاملترین فیلم او از نظر جمع کردن بیشتر جنبههای فکری و هنری اوست. رابطهی جاندار و معنامند انسان با جهانی پر از اشارت و دلالت، مایهی اصلی فیلمهای کیشلوفسکی به عنوان هنرمندی مذهبی است که میتوان آنرا حکایت اختیار انسان در بستر سرنوشت، تقدیر یا خواست خدا نیز دید.
سوّمین رنگ، نشانهی برادری در شعارهای سهگانهی مدرن انقلاب فرانسه در نوعی تقابل- یا از نگاهی دیگر سازگاری- با نگاه عهد قدیمی ده فرمان یا دکالوگ اوست. بابک احمدی میپرسد:« چرا برادری و نه خواهری؟» و کیشلوفسکی اینجا برادری را «خویشاوندی» بلکه «همزادی» معنا میکند که به آن خواهیم رسید. جهان ایماگر فیلم به گونهایست که حتّی افتادن یک کتاب از دست قاضی جوان و باز ماندن یک صفحه و دیدن یک عبارت خاص هم واجد معنایی از درونهی جهان برای اوست، همانطور که قاضی پیر هم در جوانی همین اتّفاق برای او افتاد و سؤال امتحان فردایش را دید. اینها نشانههاییست که فیلمساز از نفی جهان بیتصادف یا تصادفهای بیمنطق برای ما بگوید و اینکه هر اتّفاقی دارای معنایی ضروری است که میتواند- یا باید- کشف شود.
قاضی پیر داستان که به استراق سمع تلفن همسایگان خود میپردازد، از مشارکت فعّال در بازی تقدیر به گوشهگزینی رسیده است. او پیشتر در جایگاهی خداوار به قضاوت دربارهی گناهکار یا بیگناه بودن مردم میپرداخت تا در جریان یک قضاوت نادرست به نفع یک مرد به این نتیجه رسید که داوری دربارهی دیگران از منیّت و خودبینی انسان برمیآید و تلاش کرد به چنان جایگاهی برسد، یعنی ناظر صرف باشد؛ ببیند و قضاوت نکند. روابط علّت و معلولی جهان به گونهایست که اجازهی قضاوت صریح به بشر فانی نمیدهد، مثلاً برادر والنتین پس از فهمیدن اینکه پسر پدرش نیست و مادرش فاحشه است، به دامن اعتیاد افتاد، حالا تا چه حد میتوان او را مقصّر دانست؟ پرهیز از داوری در فیلم آبی هم بود جایی که زن از امضای نامهای که خواهان اخراج یکی از زنان مجموعهی مسکونی به دلیل بدکارگی بود امتناع میکند و میگوید «مشکل من نیست». قضاوت گرچه برای نظام اجتماعی لازم است ولی انگار شرّی ضروری یا کاری از سر مصلحت است و کسانی مانند قاضی پیر که دل در گرو حقیقت دارند، پس از وقوف بر دوراهی مصلحت و حقیقت، مصلحت را وامینهند.
انواع و اقسام روابط خانوادگی، عاطفی، شغلی و... در فیلم هست که روابط را از سطح برادری به خویشاوندی یا همکاری و همراهی انسانها با هم میرساند ولی کیشلوفسکی یکی از مایههای دنیای داستانی قدیم یعنی همزادی را از «زندگی دوگانهی ورونیک» وارد دنیای فیلمهایش کرده است. آنها دونفرند یا یک نفر؟ در دو نفر بودنشان در فیلم که شکّی نیست ولی از آنجا که با یک مشکل واحد روبهرو هستند انگار یکی هستند. آنها به دلیل مشکل قلبی که دارند باید بین آوازخوانی و پذیرفتن احتمال مرگ زودرس یکی را انتخاب کنند و هر کدام تصمیم متفاوتی میگیرند، یکی موسیقی را انتخاب میکند و حین اجرای برنامه میمیرد و دیگری به زندگی برمیگردد. همشکلی یا همنامی بهانه است، هر دو انسانی که در آستانهی یک انتخاب (به عنوان مهمترین فصل ممیّز انسان از دیگر موجودات) ایستادهاند به گونهای همزاد هم هستند. پس ما در آن واحد میتوانیم به اعتبار چندراهیهای زندگی خود با بیشمار از افراد بشر همزاد باشیم. اینجا نیز قاضی جوان همزاد قاضی پیر است هر دو شغل یکسان دارند و اتّفاق مشابهی برای هر دو میافتد و زنان زندگیشان به آنها خیانت میکنند بیآنکه مانند ورونیک و ورونیکا از لحاظ ظاهر یا نام مشابه باشند. در فیلم سفید هم کارول کارول (نامی که دوبار تکرار میشود و به گونهای بر این همزادی شخص با خودش! تأکید میشود) داریم یا دو کارول، یک کارول ناتوان، فقیر و تحقیرشده و دیگری کارول توانا، ثروتمند و سربلند. عجب آنکه آنجا هم تولّد کارول دوّم جز با مرگ نمادین کارول اوّل ممکن نمیشود؛ چیزی که در ورونیک هم میبینیم. قاضی پیر وقتی همسایگان شیشهی پنجرهی او را میشکنند دو عنصر بالا (همزادی و پرهیز از قضاوت) را یکجا جمع میکند و میگوید:« من هم اگر جای آنان بودم همین کار را میکردم».
تشابهها و تقارنها، خواب دیدنها و پاداش و مجازات تقدیر یا همان بستر هوشمند زندگی اگر در فیلمهای دینی وطنی شعاریست اینجا بسیار باورپذیر مینماید. زن پس از کمک به سگی که با او تصادف کرده است، تصادفاً پول برنده میشود و میگوید میدانم چرا این طور شد، زن خائن غرق میشود و قاضی پیر زنده ماندن و ادامهی حیات دختر جوان را در کنار مرد آیندهی زندگیش- که بعد میفهمیم قاضی جوان یا من ِبرناتر پیرمردست- بر اساس خوابی که دیده به او میگوید. قاضی پیر شاید به نظر بیاید در جایگاه خدایوار نشسته امّا خودش هم جزئی از بازی است چون با نوشتن نامه به همسایهها و اعتراف به استراق سمع باعث تشکیل دادگاهی میشود که زن بیوفا با مرد جدید زندگیش آشنا میشود تا به قاضی جوان خیانت کند، پس همه محکوم به شرکت در بازیند حتّی گوشهگیران.
همزاد بودن انسانها، تقدیر آگاه و رابطهمند و اختیاری که در متن آن معنا مییابد و مسیر انسانها را از هم جدا میکند و پرهیز از داوری دربارهی دیگری جان مایهی اصلی فیلم اخیر است. شاید نقطهی مرکزین این داستانها انتخاب انسان باشد که بین عقل و قلب کدام را برگزیند. بین ساختار عاقلانهای که متضمّن ادامهی بقا و نظم جامعه است و از کودکی با سرکوب پرسشهای ویرانگر کودکان به وسیلهی «فرهنگ» به آنان آموزش داده میشود یا تک درخششهای آنی ستارههای راهنما به ظلماتی که معلوم نیست به کجا بینجامد. ورونیکای لهستانی به دنبال عشق خود یعنی خواندن میرود و میمیرد ولی بسیار شادمان و سرزنده است برعکس ورونیک فرانسوی که گرچه زنده میماند ولی همواره اندوهگین است و خلأ یا فقدانی را حتّی در اوج روابط خصوصیش احساس میکند. کیشلوفسکی با انتخاب نام «زندگی دوگانهی ورونیک» برای فیلم بر جانبداری خود انگشت میگذارد. آنکه زندگی دوگانه و وجود دوپاره دارد و همواره بین آنچه مصلحت دیده و برگزیده و آنچه دوست داشت معلّق است، ورونیک است نه ورونیکا. والنتین فیلم قرمز هم علیرغم اینکه عقل میگوید زندگی با مردی که آنقدر از پشت تلفن او را زبانی آزار میدهد و به او مشکوک است سودی ندارد، صرفاً به دلیل آنکه« دوستش دارد» به دنبال او میرود پس میمیرد و زنده میشود؛ تا مرز مرگ میرود ولی تقدیر او را – به پاس این پیروی از حکم دل- به قاضی جوان میرساند. این کاری بود که خود کیشلوفسکی نیز کرد و شبیه فیلمهایش شد (واین اعجاز و خصلت پیشگویی هنر را میرساند) که علیرغم بیماری به کار دشوار فیلمسازی ادامه داد تا در سن ۵۴ سالگی به دلیل سکتهی قلبی، هنگام عمل جرّاحی درگذشت. کیفیّت زندگی از کمیّت آن بسیار مهمتر است، آیا بهتر بود ما یک کیشلوفسکی نودساله میداشتیم بدون خلق این آثار ارزشمند برای ما و حسّ و شور خلّاقیّتی که خود در جریان ساخت آثارش تجربه کرد یا کیشلوفسکی پنجاه و اندی ساله که آثاری ارجمند برای ما به یادگار گذاشت؟ کسی که هم خود کوشید به معنای زندگی دست یابد هم آنچه دریافت برای همهی آیندگان به یادگار گذاشت؟ این دوراهی بین حقیقت و مصلحت انتخابی است که همیشه و در همه حال خود را با نامها و عنوانها متفاوت به انسان در طول زندگیش نشان میدهد و انتخاب را به عهدهی او میگذارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.