نوام چامسکی در گفتگویی دو دلیل را برای اینکه اسرائیل را- به جای دارفور مثلاً- در مرکز توجّه خود قرار داده بیان میکند که میتوان در آنها چونوچرا کرد، از منظر یک ایرانی به آنها نگریست و دلیل سوّم و مهمتری نیز به آن افزود.
۱- او میگوید که اینجا (فلسطین) حرف من تأثیر دارد ولی آنجا (دارفور) نه. به گمانم گرچه احتمال تأثیر یک شرط عقلایی در نهی از منکر سیاسیست ولی شرط وجوب اخلاقی عمل است نه شرط درستی عمل. به عبارت دیگر اگر کسی حرفش در جلوگیری از فاجعهای تأثیر داشته باشد و نگوید در خور سرزنش است امّا اگر کسی جایی حرفش تأثیر نداشت و گفت هم ملامتپذیر نیست.
این در صورتیست که تأثیر عملی خاصّی در طول دهههای گذشته برای سخنان چامسکی و دیگر منتقدان طفل نامشروع نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوّم نمیتوان تصوّر کرد امّا همیشه ارزش کار را با فایدهی عملی آن نمیسنجند؛ کمترین فایدهی این گونه اعتراضها (چه در فلسطین، چه دارفور و چه هرجای دیگر)، پاسداشت ارزشهای والای انسانی مانند ظلمستیزی و عدالتخواهی و رهایی از ننگ بیتفاوتیست.
۲- نکتهی دوّم و مهمتر این است که چامسکی میگوید از آنجا که من آمریکایی هستم و آمریکا پشتیبان اوّل اسرائیل است، هر فاجعهی انسانی در فلسطین خواهناخواه به نام کشور من نیز نوشته میشود و وظیفهی من واکنش به آن است. این استدلال کاملاً درست است و با تغییراتی دربارهی ایرانیان نیز به کار میرود.
از لحاظ عملی واقعاً نمیتوان راهحلّی در کوتاهمدّت برای مناقشهای یافت که یک سر آن دست از تجاوز و اشغال برنمیدارد و به دلیل پشتیبانی قدرتهای جهانی با راههایی که تا کنون تجربه شده حل نمیشود امّا دیگر سر این بحران کسانی هستند که تلاش میکنند اسرئیل را نابود کنند یا نادیده بگیرند. چنین رویکردی مشابه رویکرد صهیونیستهاییست که دهههاست کوشیدهاند فلسطین و مردمش را حذف کنند. در گفتگویی از محمود درویش دربارهی نقش ایران در بحران فلسطین پرسیدند و او بدون آوردن نام ایران از دو گروه انتقاد کرد، یکی از کسانی که دست در دست اسرائیل و آمریکا فکر میکنند با تبعیّت و همراهی آنان میتوانند مشکل فلسطین را حل کنند و دیگری کسانی که مبارزهی بدون فکر و سودای حذف اسرائیل را در سر دارند.
همین چند روز پیش بود که محمود عبّاس در انتقاد از ایران و نقش این کشور در به هم زدن توافق بین فتح و حماس، در تعبیر تندی گفت که ایران مردم فلسطین را گروگان گرفته است. نقش ایران در ارائهی یک راهحل نامحتمل (انتخابات سراسری در فلسطین و اسرائیل) و گاه سخنانی مانند خواستاری نابودی اسرائیل یا جلوگیری از اتّحاد گروههای فلسطینی، در ادامهی این بحران بیتأثیر نبوده است پس ایرانیان به همان دلیلی که چامسکی خود را موظّف به دخالت نظری میبیند، باید فلسطین را جدّی بگیرند چون چه بخواند و چه نخواهند، یک سر ماجرا هستند.
۳- نکتهی مهمتر در برجستهتر بودن مشکل فلسطین به نسبت دارفور و دیگر نقاط جهان این است که آن وقایع با واکنش جامعهی جهانی، مهار، محدود یا دستکم تقبیح شدهاند ولی اسرائیل دهههاست که به غیر از اشغال فلسطین، بخشهایی از خاک دیگر همسایگانش را نیز تصرّف کرده است، به خاک کشورهای دیگر به طور منظّم حمله میکند و ابایی از اینکه بگوید باز هم این کار را خواهد کرد ندارد، سلاح اتمی دارد و دیگران را به حمله تهدید میکند ولی حتّی قطعنامهای علیه آن کشور در شورای امنیّت تصویب نمیشود و ابرقدرت فعلی جهان خود را موظّف به حمایت بیچونوچرا از آن میداند. این مورد با هیچ مورد دیگری مقایسهپذیر نیست. تلاش روشنفکران تلاشی نظریست؛ محکوم کردن یک قتل عام یا کشتار هم ساده است ولی اینکه سردمداران به اصطلاح آزادی و حقوق بشر، چشم بر فجایع یک سرزمین ببندند و حامی آن نیز باشند، یک نمونهی بینظیر است. حتّی قتل عامهایی مانند کشتار یهودیان یا جنایات صربها در برابر چشمان ناباور جهانیان صورت پذیرفت و گرچه بسیار مهیب بودند امّا- به جز برخی نادانها- کسی جرأت نادیدهگرفتن آنها را نداشت و عاملان آنها محاکمه شدند ولی اینجا جنایتکاران علیه بشریّت به پستهای سیاسی میرسند و دست در دست دیگر سیاستمداران جهان میگذارند و عکس یادگاری میگیرند. به بیان دیگر، کشتار و نسلکشی بد است ولی از آن بدتر این است که کسی چنین کاری کند- گیرم در مقیاس کوچکتر- ولی بگوید: کردم، خوب کردم و باز هم میکنم. این اصرار بر جنایت از جهاتی از آن جنایت بزرگتر شرمآورتر است. و این دلیل اصلی مسئله بودن فلسطین و اسرائیل در قیاس با دیگر مشکلات جهانی بشریست. جنایت بد است ولی دفاع سرافرازانه از آن، ایمنی مطلق عاملان آن، تحقیر مجامع جهانی و گفتههای مانند «کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل صلاحیّت رسیدگی به حمله به یک کشتی در آبهای آزاد را ندارد» و وعده به تکرار هر عملی در هر زمانی علیه مخالفان، تنها در اسرائیل یافت میشود. برای نمونه کشتار اخیر بسیار بد است ولی تقدیر از عاملان آن، از نفس عمل نیز بدتر است چون مهر تأیید آگاهانه و عامدانه بر آن میزند.
در کنار اعتراض به دیگر موارد ظلم و جنایت در جهان، اسرائیل باید اولویّت نخست انتقاد روشنفکران دنیا باشد چون اوّلاً هیچ جای دیگر جنایت اینقدر آگاهانه، رسمی، دولتی و برنامهمند انجام نشده است، ثانیاً در مورد هیچ کشور دیگری تا این حد لاپوشانی و حتّی تأیید قدرتهای اوّل جهانی همراه بیداد و ستم نبوده است و ثالثاً هیچ جای دیگری نعل وارونهی مظلومیّت و دارابودن حقّ دفاع از خود برای اشغالگران و انگ ضدّصلح و تروریست بر ساکنان سرزمینهای اشغالی زده نشده است. اعتراض به دیگر موارد، اعتراض به عاملان و مسبّبان آنهاست امّا در فلسطین، اعتراض به ساختار بیمار و سترون نظم سیاسی جهانیست که نه تنها با سلاح وتو جلو رسیدگی به آن را میگیرد، بلکه آن را توجیه هم میکند و این تفاوت بسیار بزرگیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.