در آستانهی جام جهانی خواندن یادداشت یک ادبیاتچی تمامعیار مانند ماریو بارگاس یوسا دربارهی بازیکنی چون مارادونا شاید خالی از لطف نباشد. این نوشته، یکی از سه یادداشت او( پیش از عیش، لذّت پوک، مارادونا و قهرمانها) دربارهی جام جهانی ۱۳۸۲ اسپانیاست که مارادونای در آستانهی شکوفایی را پیش از اوجگیری غریبش در جام جهانی بعد، توصیف و تحسین میکند. حضور مارادونا به عنوان سرمربّی آرژانتین در این دوره، بازخوانی این یادداشت را بامعناتر میکند.
« چون مارادونا در بازی افتتاحیّه در برابر بلژیک چندان درخشش نداشت، بسیاری از مردم نمیدانند که اسطورهی او از کجا آمد و چرا هنوز دوام دارد. پس از بازی آرژانتین- مجارستان که ستارهی کوچک از ابتدا تا انتها با اخگر مهارتش درخشید، دیگر شکّی به جا نماند که مارادونا، پلهی دههی هشتاد است. بالاتر از این، او یکی از بتهای زنده است که انسان ساخته تا خود را به وسیلهی آن ستایش کند. برای مدّتی که سخت کوتاه خواهد بود- چون این مطلقترین و گذراترین حکمرواییهاست- این آرژانتینی برای میلیونها تن در سراسر جهان همان چیزیست که زمانی پله، کرویف، دیاستفانو، پوشکاش و چند تن دیگر کوتاهزمانی بودند: مظهر فوتبال؛ قهرمانی که نماد ورزش است.
مارادونا هم به علّت اینکه عالی بازی میکند اسطوره است و هم به علّت اینکه نامش و چهرهاش بیدرنگ در حافظه میماند و به عللی نامعلوم که از جنس دلیل نیست، از همان نگاه نخست باهوش و دلچسب مینماید. آیا این ربطی به قدّ و قوارهاش دارد؟ در بازی مقابل مجارستان، تماشای بازی او در برابر آن مدافعان بلندقد و عضلانی که به طرز رقّتانگیزی از مهارکردنش درمانده بودند، آدم را به این نتیجه میرساند که عدالتی ذاتی وجود دارد که در فوتبال نیز مهارت مهمتر از زور است و وقتی نوبت لگدزدن به توپ میرسد، آنچه به حساب میآید نیرو نیست بلکه تخیّل و فکر است. با این حال قد و قامت کوچک مارادونا او را شکننده نشان نمیدهد؛ او محکم و قوی به نظر میرسد. شاید علّتش این باشد که پاهای نیرومندی دارد با عضلاتی برجسته که میتواند بیآسیبدیدگی با مدافعان حریف سخت درگیر شود و مقاومت کند، هر قدر هم که گنده و قوی باشند. چهرهاش با سادگی کودکانه و رؤیایی آکنده از حسن نیّت مینماید و وقتی میخواهد حریف را گول بزند و سرش را به طاق بکوبد، میتواند با قدرتی که به قیافهاش نمیخورد کارش را به ثمر برساند.
توصیف بازی مارادونا آسان نیست؛ چنان پیچیده است که هر صفتی برای وصف آن نیاز به سایهی معنایی اضافی دارد. مانند پلهی اشرافمآب، درخشان و متظاهر نیست؛ بلکه چنان کاراست که وقتی آن شوتهای نیرومند را از نامحتملترین زاویهها میزند یا پاسی کوتاه را به دقّت یک معادله میدهد، حملهی مقاومتناپذیری را راه میاندازد که ناعادلانه است آن را تماشایی نخوانیم؛ بازیکنی که بازی را به نمایشی از نبوغ فردی( یا به قول منتقدی به یک تکنوازی) بدل میکند.
مارادونا تقسیمی را که بین فوتبال علمی اروپایی و فوتبال هنری آمریکای لاتین قائل بودیم پیچیده کرد. این فوروارد آرژانتینی هم هردوی اینهاست و هم هیچ یک از اینها؛ ملغمهی غریبیست که هوش و شهود، محاسبه و ابداع ِپیوسته در وجودش درآمیخته است. مثل اتّفاقی که در ادبیات افتاد، آرژانتین سبکی در فوتبال ایجاد کرده است که اروپاییترین بیان امریکای لاتین بودن است.
مردم نیاز دارند که قهرمانان معاصر موجوداتی باشند تبدیلپذیر به بت. هیچ کشوری از این قاعده مستثنا نیست. با فرهنگ و بیفرهنگ، فقیر و غنی، سرمایهدار و سوسیالیست، هر جامعهای این نیاز خردگریز را دارد که بتهایی از گوشت و خون را بر تخت بنشاند و در پایشان بخور بسوزاند. سیاستمداران، نظامیان، بازیگران فیلم، ورزشکاران، کلاهبرداران، زنبازان، قدّیسان و راهزنان درندهخو در محراب محبوبیّت عامّه به اوج رسیدهاند و بدل به کیش جمعی شدهاند که فرانسویان برای آن اسم خوبی دارند:«غولهای مقدّس».
چنین کیشی کمترین از خودبیگانگی را در بر دارد، چون تحسین یک بازیکن فوتبال چیزیست بسیار نزدیک به شعر ناب یا نقّاشی انتزاعی (آبستره). این تحسین صورت به خاطر صورت است، بدون هیچ محتوای قابل تشخیص از لحاظ عقلانی. محسّنات فوتبال- مهارت، چابکی، سرعت، استادی، قدرت- را نمیتوان به راحتی با برداشتهای زیانبار اجتماعی یا رفتار غیرانسانی یکجا جمع کرد. به این دلیل اگر به قهرمان نیاز داریم، پس زندهباد مارادونا.
لاکورونیا، ۱۹ ژوئن ۱۹۸۲»
لاکورونیا، ۱۹ ژوئن ۱۹۸۲»
موجآفرینی، ماریوبارگاس یوسا، ص۲۷۲، مهدی غبرائی، با تلخیص و ویرایش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.