بانوی من!
دیروز عصر که دیدم رنجیده و برافروخته دربارهی ارزشهای انقلاب با دوستی سخن میگویی،؛ امّا رنجیدگی و برافروختگی را به بیان خود منتقل نمیکنی، شلّاقی و دردآور، زهرآلود و زخمزننده سخن نمیگویی و نمیکوشی که به دلیل به خشمآمدنت او را به خشم بیاوری، احساس کردم که چه تفاوت عظیمی میان شیوههای ما –من و تو- در ارسال پیامهای شفاهی و طرح مسائل سیاسی و اجتماعی در مباحثات روزمرّه وجود دارد.
در زمانهی ما – و شاید هر زمانهای پس از این- چه زیبا و پرشکوه است که زنان و دختران ما، معقول و منطقی، نه هیجانزده، نامنصف و شایعهسازانه، در متن سیاست باشند: معتقدانه، نه مقلّدانه؛ واقعی، نه نمایشی؛ صمیمانه، نه متظاهرانه و به خاطر آیندهی همهی بچّهها، نه به خاطر خودنمایی و به علّت خودخواهی.
ما تا زمانی که که یک نهضت سیاسی جدّی و عظیم زنان باایمان نداشته باشیم، نهضتی شریف و مؤمنانه- محصول انتخاب و تفکّر آزاد- گمان نمیبرم که بتوانیم به درستی از معتقداتمان دفاع کنیم و به آرزوهایمان برسیم. گمان نمیکنم که معتقدات و آرمانهایمان را به درستی و به تمامی حتّی بشناسیم...
زمانی زیباتر و مناسبتر از این برای ورود به میدان سیاست وجود ندارد.آستینها را بالا بزن و با همان قدرت بیانی که شاگردهای کلاسهایت را به سکوت و احترام میکشانی، از جانب بخشی از زنان دردمند جامعهی خود سخن بگو!
(چهل نامهی کوتاه به همسرم، نادر ابراهیمی، بخشی از نامهی پانزدهم، ص ۴۵)
در خیزشهای اجتماعی یک قرن اخیر زنی را نمیشناسیم که در کنار مردان به عنوان رهبر مطرح باشد، جز زهرا رهنورد. نام او مدّتهاست کنار کروبی و موسوی به عنوان یکی از سه رأس اعتراض سبز میآید. از دید من او بسیاری اوقات صریحتر و قاطعتر از دیگران هم حرف زده است، پس از مرزبندیهایی که درست یا نادرست برای معترضان صورت گرفت، اوّل رهنورد بود که در مصاحبه با روز نظر خود را گفت و بعد نظر موسوی در سایت کلمه منعکس شد. او در کنار واکنش به مواردی که به زنان مربوط میشده – مثل لایحه خانواده- در مسائل کلّی هم بیاینکه وامدار همسرش باشد، نظر مستقل خود را ارائه کرده است. اینها را میخواستم ضمن یکی از نکات سبز بیاورم ولی متوجّه شدم که وقتی پیوندی از سخنان رهنورد را در وبچین میگذارم به نسبت پیوند مشابه از موسوی بسیار کمتر بازدید میشود؛ چرا؟ کنجکاوی و علاقه به زنان و دختران فقط در وبلاگهای مؤنّثنویس یا نوشتههای شعاری؟ به حرفهای حسابی که میرسد، مردان مقدّمند؟ پیشتر چنین چیزی را دربارهی شیرین عبادی هم حس کرده بودم. بهاءالدّین خرّمشاهی در زندگینامهاش نوشته که سیاست به زنان نمیآید و به هنگام اظهارنظر سیاسی بانویی از اقوام وانمود میکرده که فندکش زیر میز افتاده و خم میشده تا کسی خندهاش را نبیند یا به بهانهی دستشویی بردن بچّه به خارج از اتاق میرفته تا بتواند از جمع فرار کند. عرض من به ایماخوانان این است که مواظب آن حسّ موروثی، که ما را از این لحاظ شبیه ایشان میکند باشیم.
پ. ن: نقّاشی بالا کاری از خانم رهنورد است که آن را روی جلد «باغ بلور» محسن مخملباف هم دیدهایم. آثار بیشتری از ایشان را اینجا ببینید:
۱- نقاشی رنگ و روغن ۲- مجسّمههای شیشهای ۳- چاپ دستی ۴- آثار شیشهای ۵- مجسّمهها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.