اظهار نظر آقای وحید خراسانی دربارهی احتمال نشان دادن ابوالفضایل، واکنشهایی به دنبال داشت که آنها نیز با پاسخهایی همراه شدند. هرکس کنجکاو بوده بحث را دنبال کرده است و نیازی به اشاره به همهی آنها نیست. این اواخر نیز سیّدحسن خمینی دربارهی حرمت توهین به مراجع حرفهایی زد، پس اجمالاً چند نکته را در سه یادداشت پیاپی یادآوری میکنم:
۱- توهین و اظهار نظر دو چیز است اوّلی برای همه ممنوع است و دوّمی برای همه آزاد. وقتی این را پذیرفتیم دیگر استثنا معنا ندارد.
اظهار نظر( به عمد واژهی «نقد» را که بیش از حد دستمالی شده نمیآورم)، چه پیرامون افراد عادی، چه متخصّصان یک رشتهی خاص باید آزاد باشد و گرنه آزادی بیان بیمعنی خواهد بود. ترس از اینکه فردی بدون داشتن اطّلاع کافی از یک رشته مانند فقه یا علوم اسلامی حرفی بزند بیاساس است چون با پاسخ مناسب روبهرو میشود؛ هم نکتهی فروماندهای روشن میشود و هم جایگاه سخن آن فرد - که چه بسا بیش از حد بزرگنمایی شده باشد- معلوم. اینجا دو نکتهی کوچک هم هست، یکی اینکه مصون دانستن مراجع از اظهار نظر دیگران و جایگاهی ویژه( با رجوع به تاریخ و سنّت شیعی) برای آنان قائل شدن، خطر فروافتادن در چالهای به نام «تشیّع بنیاسرائیلی» را در پی دارد. در دو سال گذشته بیش از هر زمان سخنان و گفتههای رهبر نظام زیر ذرّهبین صاحبنظران رفته است، او دستکم از دید طرفدارانش در خور تقلید است، همانطور که سنجش اعمال وی جایز بلکه لازم است، نقد دیگران نیز همینگونه خواهد بود. دوّم اینکه تحدید و تهدید مراجع در طول سی سال گذشته اصلاً با پیش از آن و حتّی با دوران پهلویها مقایسهپذیر نیست؛ اگر دست از گذشته برداریم، گذشته دست از سر ما برنمیدارد. فرزندان آیتالله منتظری به کنایه در جواب سیّدحسن گفتند که چطور توهین به برخی مراجع حرام است ولی توهین به دیگران نه؟ به نظر من گذشته «عملاً» گذشته است ولی «نظراً» نه، یعنی ما نباید در پی محاکمهی افراد باشیم ولی میتوانیم از آنها انتظار داشته باشیم که دیگر توهینها به مراجع گذشته را نیز محکوم کنند و گرنه، آنها را بازخواست کنیم.
۲- واژهها معنا دارند و اندک غفلتی در به کار بردن آنها ما را در اندیشهورزی خود در مسیر اشتباه میاندازد. در عالم واقع ما «مراجع» داریم نه «مرجعیّت». اظهارنظر دربارهی یک مرجع خاص هم اظهارنظر دربارهی مرجعیّت نیست. مرجعیّت در اندیشهی شیعی به معنای رجوع به عالم در یک رشتهی خاص، پذیرفته شده است ولی یک اظهار نظر را دربارهی یک مرجع تعمیم دادن و او را با مرجعیّت مرادف گرفتن، تلاش برای مصون کردن شخص وی زیر پوشش جایگاه اوست. اظهار نظر دربارهی مرجعیّت یعنی نفس عمل تقلید را زیر سؤال بردن که به تنهایی اشکال ندارد مگر آنکه توهینآمیز باشد مثل سخنان جنجالی آقاجری. آن سخنان بسیار نسنجیده و عوامانه در یک جمع دانشجویی بیان شد ولی از قضا همین سیّدحسن - شاید در اوّلین حرکت آشکار اجتماعی متمایل به اصلاحطلبان- وقتی وی در زندان بود، به دیدار خانوادهاش رفت. کار خمینی جوان البتّه با توجّه به حکم عجیب دادگاه توجیهپذیر بود امّا این باعث نمیشود از آقاجری نپرسیم که بحث علمی را چرا به جای محفل مناسب آن در هیاهوی به شدّت سیاستزدهی دانشجویان بیان کرد و البتّه بعدها نتیجهی آن تندرویها را دیدیم.
۳- مراجع تقلید مانند هر قشر نخبه از جامعه هستند که در انتخابات یا هر رخداد اجتماعی میتوانند بیانیه بدهند و موضع بگیرند نه اجبار محض نه ممنوعیّت محض، هم از سوی آنان و هم از سوی مخاطبانشان. اوّلی را امروز میگویم و دوّمی را فردا.
همانطور که روشنفکران و متفکّران و هنرمندان، به رویدادهای پیرامون خود واکنش نشان میدهند مراجع نیز میتوانند. مرجعیّت آیتالله خمینی یکی از مهمترین ویژگیهای وی و از مهمترین علل پایان دادن به رژیم گذشته بود. امروز و دیروز نیز مراجع منتقد مهمترین مانع حاکمیّت در راستای گستردن هرچه بیشتر دامنهی قدرت خود بودهاند. چشمپوشی از چنین منبع قدرتمند، مشروع و ریشهدار و بازگشت به الگوی فقیه نورانی گل و بلبل بیطرف (همان «روحانی» به قول شریعتی) اشتباه است. کافیست ببینیم دو سه کار همین آقای وحید چقدر باعث نگرانی حضرات شده است. یا یک نقل قول ساده از آقای سیستانی چطور دهان به دهان میگردد.( وی از بعضی طلّاب ایرانی که به ملاقتش رفتهاند، پرسیده: خوب، احمدینژاد و مُرشدش (مشایی) چطور هستند؟!)
حتّی سختگیرترین مدافعان جدایی دین از دولت، نمیتوانند متولّیان نهاد تدیّن را از عرصهی اجتماع- آن هم در ایران- جدا ببینند. میماند اینکه حضور این افراد به دلیل جایگاهی که دارند ممکن است به از بین رفتن فردیّت و اختیار مقلّدانشان بینجامد که این نه با قواعد مردمسالاری میخواند و نه با آن آزادی که بالاتر توصیف کردم. آیا مخالفت نظری صرف با مراجع میتواند به مخالفت عملی بینجامد؟ بر چه اساسِ دینی یا عقلی؟ به این موضوع فردا خواهم پرداخت.
پ. ن: بحث آقای وحید شد؛ روی حرف ایشان دربارهی مختارنامه زیادی بحث کردند. آقایان مراجع از این حرفها زیاد دارند که میگویند و دیگران میشنوند یا نمیشنوند و زمان میگذرد و خاطره میشود. همین آقای صانعی مگر کم از این حرفها زده است؟ مهمتر از آن، کنشمندی چشمگیر آیتالله وحید در این اواخر است که من حدس میزنم ادامه یابد. اوّل: نرفتن نزد رهبر نظام که عادت ایشان است امّا این بار فرق میکرد که ظاهراً کسی چیزی دربارهاش نگفت. هربار که ایشان از شهر خارج میشد، اگر کسی اهل توجیه بود میگفت: نبود تا بیاید ولی این بار ماند تا بگوید هستم ولی نمیروم. از طرف نرفتن ایشان در زمانی بود که ایشان عادتاً هر سال به مشهد میروند یعنی حول و حوش ایّام ولادت امام رضا و این موضوع، اصرار او در بقای در قم را معنادارتر میکند و درست به همین دلیل است که خبر تماس نیروهای امنیّتی را با وی برای نرفتن از شهر نباید پذیرفت، چون عملاً به ضرر آنها تمام میشد. دوّم: دیدار با خانوادهی زندانیان سیاسی که من هم انتظار نداشتم و سوّم: سخنان اخیر وی دربارهی بیاعتباری اعتراف و اقرار در زندان آن هم در زمانی که در سالگرد نه دی حرفهای ابطحی و عطریانفر دارد از صداوسیما پخش میشود و درست خلاف نظر سیّدعلی خامنهایست. به نظر من به احتمال قریب به یقین این کنشهای هدفمند ولی معتدل از این فقیه خاموش، در آینده نیز ادامه خواهد یافت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.