پس از اعلام نظرسنجی سایت رهبر نظام در نه موضوع کلّی، به ترتیب نه پرسش را از ایشان بر اساس بندهای پیشنهادی طرح میکنم و یکی نیز در پایان به آن میافزایم.
۱- چه شد که از «جهاد سازندگی» حکومت برای مردم، به«جهاد اقتصادی» مردم برای حکومت رسیدیم؟
۲- در این بند عدالت و پیشرفت با هم آمده که این دو دستکم یکجا به هم میرسند: دانشگاه. آیا در انتخاب دانشجویان و استادان، عدالت بر اساس شایستگی، عقیده، دیدگاه سیاسی و جنسیّت رعایت میشود؟
۳- گذشته از میرحسین موسوی و بسیاری روحانیان بلندپایه دههی اوّل انقلاب، کسانی چون هاشمی رفسنجانی، خاتمی، کرّوبی، ناطق نوری و اخیراً احمدینژاد (رؤسای جمهور و مجلس دو دههی اخیر) به بهانههای گوناگون و به اشکال مختلف منزوی یا مبغوض هستند؛ چرا شما با تمام مسؤولان ردهبالای سه دههی گذشته مشکل پیدا کردید؟ کارنامهی شما در ایجاد وحدت، جذب حدّاکثری و دفع حدّاقلّی چگونه است؟
۴- آزاداندیشی، تحوّل در علوم انسانی و تولید فکر کارهایی ارزنده هستند ولی پیش از این شعارها با کسانی که در زمینههای دینی، فلسفی، اجتماعی، هنری و .. حرفهای تازه آوردند چه کردیم؟ مرجع دارای فتواهای نو، بدعتگزار نامیده نشد؟ روشنفکر دینی مرتد اعلام نشد؟ چه تضمینی هست که افرادی که در آینده حرفی متفاوت بزنند از این برچسبها نخورند؟
۵- مرجعیّت علمی را خرد جمعی تعیین میکند یا جایگاهای منصوب دولتی؟ چرخهی علمی - گذشته از مورد پرسش دوّم- در کشور چقدر سالم است؟ یعنی دانشآموختگان دانشگاهها تا چه بر اساس لیاقت علمی جزو مدیران و مسئولان آیندهی سازمانهای گوناگون خواهند بود؟
۶- آیا وحدت حوزه و دانشگاه و اسلامی شدن دانشگاهها به معنای حضور روحانیان در کرسیهای تدریس، دانشجویان طلبهای که از حوزه مدرک گرفتهاند و ریاست روحانیان بر دانشگاهها و مؤسّسههای پژوهشی است؟ آیا دانشگاهیان میتوانند به عکس این عمل کنند؟
۷- در سی سال اخیر، «فرهنگ» همواره با دخالت حکومتی همراه بوده است یا به شکل انقلاب فرهنگی یا فرهنگ و ارشاد اسلامی و مانند آن. از کودکان تا جوانان سی و چند سالهی امروز همگی در شرایط تربیتی، انقلابی، ارشادی این حکومت بارآمدهاند. حال نگاهی کنید به آمار کتابخوانی، نشر کتاب، رعایت مظاهر دینی در جامعه، تخلّفات رانندگی، مشکلات روانی، فرار از خانه، طلاق، اعتیاد و مانند آن. آیا میپذیرید که این جوانان حاصل سیاستهای فرهنگی نظام هستند؟
۸- هرکسی میتواند یک مسأله را فرع یک اصل دیگر بداند. امّا آیا فرع دانستن برخی مسائل (تقریباً تمام موارد انتقاد منتقدان) از چند مسأله اصلی ( از جمله بدخواهی دشمن، «شرایط فعلی» که همیشه «خطیر» است و...) از دید شما به معنای در پرانتز گذاشتن و سکوت مصلحتآمیز همیشگی دربارهی تمام موارد انتقاد نیست؟
۹- در گذشته رفتار متناقض غرب در برابر نسلکشی در یوگسلاوی سابق (دخالت) و رواندا (سکوت) و امروز معیارهای دوگانهی کشورهایی مانند امریکا و فرانسه ( به ترتیب در بحرین و ساحل عاج در قیاس با لیبی) آنان را نزد مردم منطقه پیرامون نیّات بشردوستانهشان دچار تردید کرده است. چرا با دعوت نکردن حکومت سوریه به گوش کردن به حرف معترضان، گفتگو با آنها و منحرف خواندنشان، باعث شدید که همین تلقّی را در مورد ایران داشته باشند و حمایتهای دیگر ایران را از کشورهای عربی جدّی نگیرند؟
۱۰- چرا پس از نامهنویسی و سؤال از رهبر، عدّهای به زندان افتادند و این عمل جرم تلقّی میشود؟
مرتبط: ده توصیه به رهبر ، ده تشکّر از رهبر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.