۱- آیتالله سیستانی اخیراً گفته است: « نسبت به ایران و قضایای کشور ایراداتی دارم، اما نگران آن هستم که با بیان این ایرادات، نظام جمهوری اسلامی تضعیف شود و بنده در این باره من عندالله مسئول میباشم و لذا حتی کلمهای در راستای تضعیف نظام اسلامی ایران بر زبان نخواهم راند.» اگر بخواهم دربارهی سخنان وی بنویسم دو سه سطر بیشتر نمیشود پس به این بهانه مقدّمهای میآورم که از ذیالمقدّمه طولانیتر است امّا شاید خالی از فایده نباشد:
۲- سخنان و موضعگیریهای آیتالله خمینی دربارهی شریعتی برای سنجش دیدگاههای وی درخور تحقیقی مستقل است ولی اجمالاً بین دو طیف هواخواه و منتقد دکتر شریعتی، میتوان سخنان اسماعیل فردوسیپور را قرار داد. بدبینان و معترضان به شریعتی و در رأس آنان مصباح یزدی و شاگردانش تا نسبت دادن سخنانی بسیار تند از زبان رهبر انقلاب به وی پیش میروند و طرفداران وی به برخی مداراها و نامهی وی دربارهی «فقد» دکتر شریعتی اشاره میکنند ولی با همهی اینها نمیتوان منکر موضع انتقادآمیز آیتالله خمینی به شریعتی شد. فردوسیپور در کتاب خاطراتش مینویسد که وقتی در نجف از خمینی تقاضای نوشتن تسلیتنامه یا برگزاری مراسم ختم کرد وی نپذیرفت و چهار دلیل برای مخالفت خود برشمرد که به جز مورد چهارم که فراموش کرده است، سه مورد دیگر از این قرار است:
یک. شریعتی به علما و بزرگان توهین میکرد مانند علّامه مجلسی، خواجه نصیر، مقدّس اردبیلی که خود دیدهام و بعضی که شنیدهام ولی ندیدهام.
دو. تز اسلام منهای روحانیّت او که مانند بیمارستان بدون طبیب و مسیحیّت منهای پاپ است.
سه. اشتباه در مورد مسئله امامت و ولایت ...
(همگام با خورشید، خاطرات اسماعیل فردوسیپور، ص ۲۴۰)
دو. تز اسلام منهای روحانیّت او که مانند بیمارستان بدون طبیب و مسیحیّت منهای پاپ است.
سه. اشتباه در مورد مسئله امامت و ولایت ...
(همگام با خورشید، خاطرات اسماعیل فردوسیپور، ص ۲۴۰)
توهین به علما - واینجا مجلسی- به بحث ما مربوط میشود. یکی از مواردی که شریعتی یقهی مجلسی را میگیرد در کتاب معروف خود «تشیّع علوی و تشیّع صفوی» است. او یک حدیث را از بحار نقل و از مجلسی به تندی انتقاد میکند. حدیث میگوید که یزید در سفر حج به فردی میگوید که آیا اقرار میکنی که بندهی منی، اگر بخواهم تو را میفروشم و اگر بخواهم به خدمت میگیرم؟ آن فرد نمیپذیرد و میگوید که تو نه در دین و نه در حسب و نسب از من برتر نیستی چرا باید به گفتهی تو اقرار کنم؟ یزید دستور به کشتن او میدهد و فردایش همین حرف را به امام سجّاد میزند و او از ترس جانش میپذیرد. خود مجلسی تصریح میکند که یزید اصلاً از شام خارج نشده چه رسد به اینکه به حج بیاید ولی به جای ردّ این حدیث جعلی میگوید شاید این گفتگو بین امام و مسلم بن عقبه فرستادهی یزید باشد! شریعتی این جعل حدیث را کار سیاست اموی وقت میداند و میپرسد که وقتی دلیل کافی برای نقد و ردّ یک حدیث هست چرا باید محتوای توهینآمیز آن را پذیرفت و اشکالهایش را توجیه کرد؟ (تشیع علوی و تشیّع صفوی، ص ۱۵۸ به بعد) و به راستی وقتی امام حسین برای یک بیعت خشکوخالی - که بسیار از اقرار به بندگی آسانتر است- به شهادت میرسد چرا باید پسرش چنین کند؟
محلّ بحث اینجاست که شریعتی میگوید من سه ماه و نیم برای طرح این مسأله با خود کلنجار رفتم زیرا اوّلاً نمیخواستم چنین مطلب موهنی را حتّی برای نقد و ردّ آن طرح کنم و بعد هم اینکه به محض انتقاد از مجلسی باید آمادهی پذیرفتن اتّهام توهین به وی میبودم ولی «تصمیم گرفتم بین حریّت علّامه مجلسی و امام سجّاد، دوّمی را انتخاب کنم» و اینجا جایی است که میخواستم به آن برسم. پرسش اصلی این است که شریعتی به چه دلیل به مجلسی و امثال او خرده میگرفت؟ برای ضدیّت بیدلیل با شخصیّت وی یا به دلیل اهم و مهم کردن بین او و یک مصلحت بالاتر یعنی برداشت خود از دین؟
۳- همین حالا هم بسیاری از جنبشهای منطقه از الگو بودن حکومت ترکیه میگویند و بسیاری، حکومت غیرروحانیان را در عراق ِشیعی یک الگوی رقیب برای حکومت روحانیان ایران میدانند. نباید خود را بین قبول و سکوت کامل در برابر اعمال نظام ایران یا نقد به معنای تضعیف یا ردّ کامل آن قرار داد. با سکوت در برابر موارد انتقاد، وجههی دین بیش از این تخریب میشود و همین یک حکومت اسلامی از دید سیستانی هم از بین میرود. آیتالله سیستانی بهتر از هرکس میداند که در دوران اخیر هرچه در ایران انجام شود به نام اسلام و تشیّع تمام میشود. اگر قرار به انتخاب بین مصلحت اسلام یا مصلحت نظام باشد، از دید ایشان کدام ارجح است؟
پ.ن. پرداختن به موارد انتقادی آیتالله خمینی موضوع اصلی این نوشته نیست ولی دربارهی دو مورد انتقادی دیگر ایشان به اختصار بگویم که بند دوّم آن ناشی از عدم تسلّط بر تمام آثار شریعتی است. شریعتی بین «عالم و روحانی» فرق میگذارد، عالم را تأیید و روحانی را رد میکند. «رابطهی عالم با مردم، رابطهی استاد و شاگرد، متخصّص و غیرمتخصّص و روشنفکر و توده است و روحانی که اصطلاحی مسیحی و از تیپ برهمن و خاخام و مغ و موبد است و رابطهاش بر خلاف عالم با مردم تقلید فنّی نیست بلکه تقلید فکری است (همان، ص۱۹۶). آیتالله خمینی، روحانی را در آثار او برابر با افراد معمّم گرفته و در بارهی سخنش قضاوت نادرست میکند. در مورد بند سوّم هم نمیتوان منکر تفاوت برداشت اجتماعی شریعتی از مفاهیم دینی با برداشتهای کلامی سنّتی شد امّا دستکم امروز ما شاهد پیامدهای برداشت شخص رهبر انقلاب از ولایت مطلقه امامان و تسرّی آن به فقها، خلط حکمت و حکومت و بدل کردن نیابت امام به امامت از دید طرفداران وی هستیم و این قصّه سر دراز دارد.
کسانی که فکر میکنند شریعتی با کلیّت نهاد رسمی تبلیغ دیانت مخالف بود، کافی است به مقدّمهی همین کتاب (ص ۶) مراجعه کنند. جایی که شریعتی شعارهای شیعه -و شعارهای خود- را برمیشمرد و به اختصار فلسفهی عدالت و امامت تا سوگواری و تقیّه را بیان میکند. او حتّی تقلید، مرجعیّت و پرداخت سهم را هم میپذیرد و تبیین میکند و این جایی است که او را از منتقدان دو سه دههی اخیر روحانیّت جدا میکند. تفصیل این دو سه صفحه در دیگر آثار او آمده است.
کسانی که فکر میکنند شریعتی با کلیّت نهاد رسمی تبلیغ دیانت مخالف بود، کافی است به مقدّمهی همین کتاب (ص ۶) مراجعه کنند. جایی که شریعتی شعارهای شیعه -و شعارهای خود- را برمیشمرد و به اختصار فلسفهی عدالت و امامت تا سوگواری و تقیّه را بیان میکند. او حتّی تقلید، مرجعیّت و پرداخت سهم را هم میپذیرد و تبیین میکند و این جایی است که او را از منتقدان دو سه دههی اخیر روحانیّت جدا میکند. تفصیل این دو سه صفحه در دیگر آثار او آمده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.