سیّدعلی خامنهای در مجلسی خصوصی سخنانی را بیان کرده که با کمی تلخیص میآورم:
«...امام موسی بن جعفر ادّعای تشکیل حکومت اسلامی داشت و خلفای جور این را میفهمیدند. دعوای آنها با ائمّه بر سر علم امام (ع) نبود چرا که خلفا همه به علم ائمّه اقرار داشتند. این نکته باید گفته و تکرار شود، این مسئله اگر تبیین نشود، بقیّهی حرفها دربارهی اهل بیت کافی نیست. کتاب زندگی ائمّه اینگونه کامل میشود که ایشان میخواستند حکومت اسلامی تشکیل دهند. پس مسئله، داعیهی خلافت و امامت بود که ائمّه در این راه کشته شدند و موسی بن جعفر به زندان رفت. اگر از ائمّه نمیترسیدند که آنان را زندانی نمیکردند. پس نزاع، نزاع قدرت است. گرچه ائمّه گاه در مقابل خلفا تقیّه میکردند. وقتی هم میخواستند در مورد موسی بن جعفر سعایت کنند به هارون میگفتند که آیا برای دو خلیفه در یک زمان خراج جمع میشود؟ هارون گفت برای چه کسی غیر از من؟ میگفتند: بعضی مردم خمس مالشان را به مدینه نزد موسی بن جعفر میفرستند»
(معارف، ش۸۲، تیر و مرداد ۹۰، ص۱)
«...امام موسی بن جعفر ادّعای تشکیل حکومت اسلامی داشت و خلفای جور این را میفهمیدند. دعوای آنها با ائمّه بر سر علم امام (ع) نبود چرا که خلفا همه به علم ائمّه اقرار داشتند. این نکته باید گفته و تکرار شود، این مسئله اگر تبیین نشود، بقیّهی حرفها دربارهی اهل بیت کافی نیست. کتاب زندگی ائمّه اینگونه کامل میشود که ایشان میخواستند حکومت اسلامی تشکیل دهند. پس مسئله، داعیهی خلافت و امامت بود که ائمّه در این راه کشته شدند و موسی بن جعفر به زندان رفت. اگر از ائمّه نمیترسیدند که آنان را زندانی نمیکردند. پس نزاع، نزاع قدرت است. گرچه ائمّه گاه در مقابل خلفا تقیّه میکردند. وقتی هم میخواستند در مورد موسی بن جعفر سعایت کنند به هارون میگفتند که آیا برای دو خلیفه در یک زمان خراج جمع میشود؟ هارون گفت برای چه کسی غیر از من؟ میگفتند: بعضی مردم خمس مالشان را به مدینه نزد موسی بن جعفر میفرستند»
(معارف، ش۸۲، تیر و مرداد ۹۰، ص۱)
دربارهی سخنان او چند نکته میتوان گفت:
۱- نباید از نوع برخورد برخی پیروان رهبر نظام با تاریخ اسلام در شگفتی شد وقتی خودش اینگونه سخن میگوید. ظاهر این است که سی سال است که حکومت اسلامی در ایران به پا شده است و تا کنون این نکته بارها و بارها در رسانههای رسمی و کتب درسی تکرار شده است، پس دلیل اینکه وی تازه الآن به آن اشاره میکند و بسیار مهم میشمارد چیست؟
۱- نباید از نوع برخورد برخی پیروان رهبر نظام با تاریخ اسلام در شگفتی شد وقتی خودش اینگونه سخن میگوید. ظاهر این است که سی سال است که حکومت اسلامی در ایران به پا شده است و تا کنون این نکته بارها و بارها در رسانههای رسمی و کتب درسی تکرار شده است، پس دلیل اینکه وی تازه الآن به آن اشاره میکند و بسیار مهم میشمارد چیست؟
۲- چند پرسش:
یک. آیا به زندان انداختن یا کشتن امامان و پیروانشان به خاطر این بود که آنها دعوی قدرت داشتند؟ برای مثال در زمان ما، قتلهای زنجیرهای کذایی یا به زندان انداختن بسیاری از افراد منتقد دربارهی کسانی اجرا شده است که سیاسی نبودند و نیستند بلکه فعّالیّتهایی دارند یا داشتند که نظام حاکم نمیپسندید و به نوعی صحّت اعمال آن را زیر سؤال میبرد.
دو. آیا علم به تنهایی نمیتواند بهانهای برای برخورد، زندانی کردن یا محرومیّت افراد شود؟ به تاریخ دو دههی گذشته نگاه کنید که –صرف نظر از غائلهی علوم انسانی غربی یا قضایای سیاسی دوسال اخیر- چه کسانی از تدریس، سخنرانی و ادامهی فعّالیّت علمی منع شدند تا جایی که بسیاری جلای وطن کردند. اینها هم مانند موارد فوق نه فعل سیاسی انجام میدادند و نه سودای نامزدی انتخاباتی را داشتند بلکه آنچه به دیگران میآموختند، مایهی نقد قدرت میشد؛ بنابراین تلاش شد تا صدای آنها به گوش کسی نرسد.
سه. آیا همهی امامان به دلیل داعیهی کسب قدرت کشته شدند؟ حسن بن علی که به دست خود قدرت را به معاویه داد و طبق آن صلحنامه تا زمان زنده بودن معاویه ادّعایی نداشت؛ او چرا مسموم شد؟ حسین بن علی که با روبهروشدن با سپاه دشمن گفت که حاضر است به مدینه برگردد (یا دو راه مسالمتآمیز دیگر)، چرا به وی چنین مجالی داده نشد؟ جعفر صادق که نامهی کسانی که در پی خروج علیه قدرت زمان بودند، سوزاند؟ امام رضا که پیشنهاد خلافت مأمون را نپذیرفت، چطور؟ آیا با چند جمله کلّ تاریخ شیعه را میتوان جمعبندی کرد و با آن «باید باید»های معروف دیگران را مکلّف به تبلیغ و تبیین آن کرد؟
چهار. آیا در زمان ما جز اینها دلیلی دیگر برای منع و برخورد با کسانی دیگر نشده است؟ فقط به یک نمونه دقّت کنید که برای دراویش کاملاً غیرسیاسی چه مشکلاتی درست کردهاند؛ چرا؟ چون دارای نوعی نگاه به دین بودند که با اطاعت از مرکزیّت اجباری فقهای حکومتی به خصوص رهبر نظام نمیخواند.
موارد فوق را جمعبندی کنم: اینجا در پی تحلیل تاریخ اسلام نیستم ولی امامان شیعه تعلیماتی داشتند که بهخودی خود نظام حاکم و اعمالش را به پرسش میکشید برای همین ابتدا محدود و سپس زندانی و شهید میشدند. با پیروان آنها هم همین رفتار میشد. پس این استدلال که زندانی و شهید کردن آنها را صرفاً به خاطر داعیهی خلافت بدانیم و سکوت ظاهری آنان را هم حمل بر تقیّه کنیم محلّی از اعراب ندارد.
یک. آیا به زندان انداختن یا کشتن امامان و پیروانشان به خاطر این بود که آنها دعوی قدرت داشتند؟ برای مثال در زمان ما، قتلهای زنجیرهای کذایی یا به زندان انداختن بسیاری از افراد منتقد دربارهی کسانی اجرا شده است که سیاسی نبودند و نیستند بلکه فعّالیّتهایی دارند یا داشتند که نظام حاکم نمیپسندید و به نوعی صحّت اعمال آن را زیر سؤال میبرد.
دو. آیا علم به تنهایی نمیتواند بهانهای برای برخورد، زندانی کردن یا محرومیّت افراد شود؟ به تاریخ دو دههی گذشته نگاه کنید که –صرف نظر از غائلهی علوم انسانی غربی یا قضایای سیاسی دوسال اخیر- چه کسانی از تدریس، سخنرانی و ادامهی فعّالیّت علمی منع شدند تا جایی که بسیاری جلای وطن کردند. اینها هم مانند موارد فوق نه فعل سیاسی انجام میدادند و نه سودای نامزدی انتخاباتی را داشتند بلکه آنچه به دیگران میآموختند، مایهی نقد قدرت میشد؛ بنابراین تلاش شد تا صدای آنها به گوش کسی نرسد.
سه. آیا همهی امامان به دلیل داعیهی کسب قدرت کشته شدند؟ حسن بن علی که به دست خود قدرت را به معاویه داد و طبق آن صلحنامه تا زمان زنده بودن معاویه ادّعایی نداشت؛ او چرا مسموم شد؟ حسین بن علی که با روبهروشدن با سپاه دشمن گفت که حاضر است به مدینه برگردد (یا دو راه مسالمتآمیز دیگر)، چرا به وی چنین مجالی داده نشد؟ جعفر صادق که نامهی کسانی که در پی خروج علیه قدرت زمان بودند، سوزاند؟ امام رضا که پیشنهاد خلافت مأمون را نپذیرفت، چطور؟ آیا با چند جمله کلّ تاریخ شیعه را میتوان جمعبندی کرد و با آن «باید باید»های معروف دیگران را مکلّف به تبلیغ و تبیین آن کرد؟
چهار. آیا در زمان ما جز اینها دلیلی دیگر برای منع و برخورد با کسانی دیگر نشده است؟ فقط به یک نمونه دقّت کنید که برای دراویش کاملاً غیرسیاسی چه مشکلاتی درست کردهاند؛ چرا؟ چون دارای نوعی نگاه به دین بودند که با اطاعت از مرکزیّت اجباری فقهای حکومتی به خصوص رهبر نظام نمیخواند.
موارد فوق را جمعبندی کنم: اینجا در پی تحلیل تاریخ اسلام نیستم ولی امامان شیعه تعلیماتی داشتند که بهخودی خود نظام حاکم و اعمالش را به پرسش میکشید برای همین ابتدا محدود و سپس زندانی و شهید میشدند. با پیروان آنها هم همین رفتار میشد. پس این استدلال که زندانی و شهید کردن آنها را صرفاً به خاطر داعیهی خلافت بدانیم و سکوت ظاهری آنان را هم حمل بر تقیّه کنیم محلّی از اعراب ندارد.
۳- یکی از بدترین نوع برخوردها با تشیّع، فروکاستن آن به فرقهای -ابتدا- حاصل نزاعی سیاسی بین چند نفر و بعد بین دو یا چند خاندان است. این روش را برخی مستشرقان و منتقدان شیعه در پیش گرفتند و حال از زبان رهبر نظام هم میشنویم. در جریان پس از انتخابات هم از همین سادهکردنها زیاد دیدیم. این نوع نگاه حاصل تفکّری است که چون برای خودش قدرت مهم است، فکر میکند همه همینگونه هستند. به یاد شایعهای میافتم که سالها پیش و در اوج بحث راجع به «قبض و بسط» شنیدم که یکی میگفت: شنیدهای که دکتر سروش میخواهد نامزد انتخابات ریاست جمهوری شود؟! (حال آنکه جزو رجال سیاسی نبود و اصلاً امکان چنین چیزی وجود نداشت) از دید حضرات منتهای تلاش انسانها کسب قدرت است تا جایی که حتّی برخی همین سؤال را از خود وی در گفتگوها میپرسیدند. بسیاری هم واکنش انتقادآمیز معترضان را بر همین اساس تحلیل میکردند و میکنند که فلانی و بهمانی چون به جایی نرسیدند علم مخالفت برداشتند در حالیکه از روز روشنتر است که مسیر کسب قدرت، برعکس است . با سازش و تمجید و چاپلوسی، راه برای کسب قدرت در این نظام باز میشود و مسیر کسب قدرت، مخالفت صادقانه نیست بلکه موافقت ریاکارانه است.
۴- تمام اینها به کنار، به فرض اینکه تمام ائمّه سودای ریاست داشتند و به فرض که فقها مانند آنها باید در پی کسب قدرت باشند (که نیاز به بحث دیگری دارد) امّا این چه ربطی به شرایط فعلی ما دارد؟ علی (ع) هدف خود را از کسب قدرت بسط عدالت میدانست و دیگر امامان هم منتقد بیداد و بیعدالتی بودند. آنان با منتقد خود، با استدلال عصمت یا وجوب اطاعت از خود یا برشمردن سلسلهی پدران و امامان پیش از خود روبهرو نمیشدند بلکه فقط به سخن او توجّه میکردند امّا الآن جوابها منحصر شده به وجوب اطاعت از ولیّ زمان. اینکه کسی خود را وارث آنان بخواند برای تضمین مشروعیّت وی کافی نیست باید اعمالش هم در جهت خواست آنان باشد نه اینکه –برای مثال- نوع برخوردش با مخالف فکری از زمین تا آسمان با علی بن ابیطالب فرق کند. علی به خوارج- که علناً او را تکفیر میکردند- گفت تا زمانی که دست به اسلحه نبرند با آنها کاری ندارم ولی هارون و دیگر خلفای بنیعبّاس منتقد فکری خود را به زندان انداختند یا کشتند. اعمال حاکمیّت کنونی به کدام یک از این دو الگو شبیهتر است؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.