دیدگاهی موضع امریکا را در برابر تحوّلات مصر، فرصتطلبانه یا ریاکارانه میخواند که برداشتش از سیاست و بازیهای آن یا خیلی سادهانگارانه باشد یا شعار آزادی و دموکراسی را چیزی مانند شعار اسلامخواهی نظام ایران بداند که به ابتدا به شیوهی «حرف مرد یکی است» ابراز میشود ولی در پایان- به قول دوستان افغانستانی- به «ما تسلیم زور نمیشویم مگر اینکه پرزور باشد» منتهی. شاید همین الآن هم با دیدن تحوّلات بحرین یا جانسختی قذّافی در مقایسه با اعتراضات آرامتر مصریان بعضی لب به عتاب اوباما بگشایند که زودتر از آنچه باید، پشت مبارک را خالی کرد. اوباما و شخصیّت او یکی از دههها عامل مؤثّر در محاسبهی مواضع امریکا به علاوهی سیاست همیشگی این کشور، حزب او، تغییرها و درسهای زمانه، پیشرفت شیوههای تحلیل و بررسی اوضاع و بسیاری عوامل دیگر است. برای همین است که واکنش به اعتراضات مردمی علیه مبارک و پینوشه را نباید تنها به تفاوت دو رئیسجمهور متفاوت فروکاست بلکه باید آنرا نتیجهی برآیند مختلف دو کلّ یکپارچه در دو زمان متفاوت دید. اوباما هرچند به نسبت رئیسجمهور بسیاری از کشورها اختیارات زیادی دارد امّا شخصیّت او تنها یکی از بسیار مؤلّفههایی است که آن برآیند کلّی را میسازد. این از مقدّمهی اوّل.
گذشته از یکّهتازیهای رهبر نظام در داخل کشور به مناسبتهای گوناگون که به نتیجهای منجر نمیشود یا حتّی گاه اثر عکس دارد ( که جا دارد به وقتش فهرست بلند و بالایی از آن تهیّه شود) و مهمترین آن سخن گفتن دربارهی احمدینژاد در بیستونه خرداد معروف بود که حالا شاید خود وی بیش از همه از آن پشیمان باشد؛ خطبهی عربی وی دربارهی مصر نمونهی خوبی برای بررسی است. آن خطبه، بلافاصله جوابش را با سخنان قرضاوی دربارهی شیعیان بحرین گرفت تا مگر سودای رهبری مسلمین جهان کمی تعدیل شود که من یکی بعید میدانم. تازه قرضاوی اسلامگرای معتدلی به نسبت سلفیهای مصر است و از جایی سخن میگوید که پایتختش رأس الحسین و سیّده زینب دارد و سابقهی حکومت فاطمیان و فتوای شیخ شلتوت را پشت سر و الازهرش با الهام از نام دختر پیامبر نامگذاری شده است. پس همانگونه که آزادیها و عدالتهای گوناگون داریم، برداشتهای مختلفی نیز از اسلام داریم که چه بسا جایی بعضی از آنها بیشتر موجب مزاحمت شود تا منفعت. یک اندیشهی سکولار با اعتراضات بحرینیان با رواداری بیشتری برخورد میکند تا کسی که تشیّع را رقیب دینی خود ببیند و البتّه مصر و جایگاه رهبری جهان عرب را هم نباید فراموش کرد و دیدیم که به ایران به خاطر دخالت در منطقهی خلیج فارس چه پیامی دادند و باید منتظر حرکت روزافزون فلسطینیانی که در سوگ صدّام و بنلادن نشستند به طرف مصر جدید به جای ایران شد. البتّه اگر مصرف آن سخنرانی عربی را بیشتر داخلی بدانیم بحث دیگری است. این هم از مقدّمهی دوّم.
میرسیم به جای بحثمان که چند روز پس از پرسش نهم من در ضمن دهپرسش از رهبر، خبر دعوت ایران از حاکمان سوریه و یمن برای مدارا و گفتگو با مخالفان انتشار یافت. از دستگاه دیپلماسی ایران انتظار نمیرفت که حاکمان یمن و سوریه را یککاسه کند، همانطور که گفتگوی ایران با مخالفان بشّار اسد- با هر انگیزه و هدفی، از دعوت به مصالحه تا یافتن جایی در سوریهی آینده- جای تعجّب داشت. امّا اینها در صورتی مفید بود که آن سخنان بیموقع رهبر نظام در انحرافی خواندن اعتراضات مردم سوریه بیان نشده بود. با گفتن آن سخنان، وجههی ایران در حمایت از قیام عربی در منطقه مخدوش شد و حالا اعراب منطقه، نظام ایران را به همان چیزی متّهم میکنند که پیروان نظام، امریکا را. با این تفاوت که امریکا شعار آزادیخواهی را ذیل منافع خود تعریف میکند و نظام حاکم ایران قرار است که عکس آن را انجام دهد.آن دهان که بیموقع باز شد، فرصت بالابردن جایگاه ایران در منطقه را از بین برد. این نوشته در پی پرداختن صرف به تحوّلات اخیر منطقه نیست که دربارهاش به اندازهی لازم- و نه کافی- نوشتهاند. غرض گرفتن دو سه درس کوچک برای خود ما بود:
الف: به عکس اوباما و جایگاه او در ساختار سیاسی امریکا، رهبر نظام ایران بارها کاری کرده یا سخنی گفته که فقط به درک شخصی او بستگی داشته است و به نتیجهای نینجامیده است امّا وی از شکست گذشته درسی نگرفته و احتمالاً نخواهد گرفت.
ب: چنین جایگاهی ربطی به شخصیّت حقیقی سیّدعلی خامنهای ندارد. هرچند میتوان کس دیگری را به جای او در نظر گرفت و شرایط متفاوتی برای ایران امروز تصوّر کرد ( کسانی که به سیرهی آیتالله خمینی مراجعه میکنند، کمابیش همین میکنند) ولی این جایگاه از آنجا که در قانون اساسی به همین شیوه تعریف شده به آن شخص حقیقی مفروض، مجال ایفای نقشی متفاوت نمیدهد. تازه مقایسهی خامنهای به عنوان یکی از معدود روحانیان مرتبط با محافل روشنفکری نشان میدهد که در فرض روی کار آمدن یک روحانی سراپا سنّتی، وضع کنونی میتوانست از این هم بدتر باشد.
ج: وامّا حاکمیّت دوگانه... . به عکس آنچه خامنهای در سفر خود به قم آنرا شعار و هدف اصلاحطلبان دانست، ما تفاوت موضع وی در قبال سوریه و کنشهای اخیر دستگاه سیاست خارجی ایران را میتوانیم در راستای تداوم همان حاکمیّت دوگانه بدانیم. حاکمیّت دوگانه، حاکمیّت شخص خامنهای و منتقدان اصلاحطلبش نیست بلکه حاکمیّت همزمان خرد جمعی و عقل فردی است. حکومت مطلقه از وقتی در ایران با مشروطیّت قید خورد این شکاف به وجود آمد که در تقابل شاه و مصدّق و بعدها شاه و امینی رخ نمود، پس از انقلاب نیز دو رهبر جمهوری اسلامی بارها با شخص دوّم مملکت دچار اختلاف شدند که تداوم آن، نشان میدهد چیزی بیش از یک اختلاف سلیقهی ساده است. واکنش شتابزده و بدون محاسبه به تحوّلات سوریه نتیجهی تشخیص رهبر بود و تلاش برای رفعورجوع آن، ابتدا با دعوت حاکم سوریه و معترضان به تفاهم و سپس گفتگو با معترضان، کار عقلانیّت جمعی که نتیجهی آن سخنان نسنجیده را دیدند و -هرچند دیر- به فکر جبران مافات افتادند. همهگیرشدن گفتمان دموکراسی در جهان و اکنون در منطقه، کفّه را روزبهروز به نفع جنبهی جمهوریّت ساختار سیاسی دوزیست ایران سنگینتر میکند. هنگامهی دوّم خرداد و جنبش سبز تنها دو نمود از این کشاکش بودند و هستند و این کارزار ادامه خواهد یافت که به گمانم غلبهی جنبهی جمعی این ساختار بر جنبهی فردی آن دیر و زود خواهد داشت ولی سوخت و سوز نه.
ب: چنین جایگاهی ربطی به شخصیّت حقیقی سیّدعلی خامنهای ندارد. هرچند میتوان کس دیگری را به جای او در نظر گرفت و شرایط متفاوتی برای ایران امروز تصوّر کرد ( کسانی که به سیرهی آیتالله خمینی مراجعه میکنند، کمابیش همین میکنند) ولی این جایگاه از آنجا که در قانون اساسی به همین شیوه تعریف شده به آن شخص حقیقی مفروض، مجال ایفای نقشی متفاوت نمیدهد. تازه مقایسهی خامنهای به عنوان یکی از معدود روحانیان مرتبط با محافل روشنفکری نشان میدهد که در فرض روی کار آمدن یک روحانی سراپا سنّتی، وضع کنونی میتوانست از این هم بدتر باشد.
ج: وامّا حاکمیّت دوگانه... . به عکس آنچه خامنهای در سفر خود به قم آنرا شعار و هدف اصلاحطلبان دانست، ما تفاوت موضع وی در قبال سوریه و کنشهای اخیر دستگاه سیاست خارجی ایران را میتوانیم در راستای تداوم همان حاکمیّت دوگانه بدانیم. حاکمیّت دوگانه، حاکمیّت شخص خامنهای و منتقدان اصلاحطلبش نیست بلکه حاکمیّت همزمان خرد جمعی و عقل فردی است. حکومت مطلقه از وقتی در ایران با مشروطیّت قید خورد این شکاف به وجود آمد که در تقابل شاه و مصدّق و بعدها شاه و امینی رخ نمود، پس از انقلاب نیز دو رهبر جمهوری اسلامی بارها با شخص دوّم مملکت دچار اختلاف شدند که تداوم آن، نشان میدهد چیزی بیش از یک اختلاف سلیقهی ساده است. واکنش شتابزده و بدون محاسبه به تحوّلات سوریه نتیجهی تشخیص رهبر بود و تلاش برای رفعورجوع آن، ابتدا با دعوت حاکم سوریه و معترضان به تفاهم و سپس گفتگو با معترضان، کار عقلانیّت جمعی که نتیجهی آن سخنان نسنجیده را دیدند و -هرچند دیر- به فکر جبران مافات افتادند. همهگیرشدن گفتمان دموکراسی در جهان و اکنون در منطقه، کفّه را روزبهروز به نفع جنبهی جمهوریّت ساختار سیاسی دوزیست ایران سنگینتر میکند. هنگامهی دوّم خرداد و جنبش سبز تنها دو نمود از این کشاکش بودند و هستند و این کارزار ادامه خواهد یافت که به گمانم غلبهی جنبهی جمعی این ساختار بر جنبهی فردی آن دیر و زود خواهد داشت ولی سوخت و سوز نه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.