سهشنبه ۸ فروردين ۱۳۹۱
میرحسین
سفرهایی تو را در کوچههاشان خواب میبینند
سفرهایی تو را در کوچههاشان خواب میبینند
تو را در قریههای دور مرغانی به هم تبریک میگویند
هیاهوی منابر و تریبونها
غوکها میخوانند
مرغ حق هم گاهی
رؤسای جمهور اوّل، دوّم، سوّم و چهارم
یک نفر دلتنگ است
یک نفر میبافد
یک نفر میشمرد
یک نفر میخواند
راهپیمایی سکوت
از کلام سبزهزاران سرشار
کولهبار از انعکاس شهرهای دور
منطق زبر زمین در زیر پا جاری
ما گروه عاشقان بودیم و راه ما
تا صفای بیکران میرفت
مهاجران سبز دور از میهن
مرا سفر به کجا میبرد؟
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند؟
و بند کفش به انگشتهای نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟
آزادگان سبز دربند
هرکجا هستم، باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمّیّت دارد
گاه اگر میرویند
قارچهای غربت؟
سهراب اعرابی و...
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید، آمد او را به هوا برد که برد
چشمان باز ندا
شاعرهای را دیدم
آن چنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت
ما و تکرار تجربه دو نظام کنونی و پیشین
پشت سر نیست فضایی زنده
پشت سر مرغ نمیخواند
پشت سر باد نمیآید
پشت سر پنجرهی سبز صنوبر بسته است
پشت سر خستگی تاریخ است
توصیهی سبز
وسیع باش و تنها و سربهزیر و سخت
اکنون سبز
مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عید
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری میرسد از روزن منظومهی برف
آیندهی سبز
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت
پیامی به شهیدان سبز
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همّت کن
صبر کردم کسی اینرو اضافه کنه، بی فایده. همه رفتن تعطیلات عید.
پاسخحذفسعید مرتضوی (و چندی دیگر):
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟