سهشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱
دیشب جواد خیابانی - شاید برای اوّلین بار- اجرای برنامهی گزارش ورزشی را به عهده داشت و رضا جاودانی غایب بود. خیابانی به جای خالی او اشاره کرد و گفت امیدوار است از برنامهی بعد، مجری همیشگی آن را اجرا کند. علّت غیبت او چه بود؟ به احتمال قریب به یقین اتّفاقی که چهارشنبهشب به هنگام بازی رئال مادرید و بایرن مونیخ رخ داد، سبب غیبت او بود. پیش از مسابقه حمیدرضا صدر را دیدیم با جاودانی. صدر، طبق روال شبهای سوگواری، پیراهنی تیره (و نه سیاه) به تن داشت امّا جاودانی پیراهنی نارنجی رنگ پوشیده بود. نارنجی رنگ ویژهی این شبکه است و شب هم شب پس از وفات بود. در زمان محمّد هاشمی از میان روایتهای گوناگون وفات بزرگان، فقط یک روز پاس داشته میشد که از غروب روز پیش تا غروب روز مناسبت ادامه داشت امّا حالا کار دگرگونه است و برای تمام روایتهای مناسبت اخیر از دو سه روز قبل تا دو روز بعد مراسم سوگواری و روضهخوانی پخش میشد. شاید بسیاری حتّی کمترین توجّهی به رنگ پیراهن جاودانی -که کت تیرهای هم روی آن پوشیده بود- نکردند. بین دو نیمه که زمان تفسیر بازی رسید، رنگ پیراهن جاودانی عوض شده بود، پیراهن سیاهی پوشیده بود و با چهرهای درهم، ابتدا «مجدّداً» ایّام سوگواری را تسلیت گفت و به ادامهی برنامه پرداخت امّا تا انتها اخمهایش توی هم بود. کار تعویض پیراهن از سوی اطرافیان یا مدیر پخش – که پیش از برنامه حتماً او را دیده بودند- نبوده و به احتمال زیاد كار مدیران ارشد صداوسیما بوده است؛ دربارهی کار این شخص سه نکتهی کوتاه میتوان گفت:
۱- این کار به یقین کوچککردن شخصیّت مجری باسابقهای است که حتّی رنگ پیراهنش را هم نمیتواند انتخاب کند.
۲- اگر این عمل پیش از ابتدای برنامه بود، باز یک چیزی ولی تعویض پیراهن، دستکم گرفتن شعور مخاطبانی است که ابتدا رنگ دیگر را دیده بودند.
۳- ادای احترام زورکی مثل عبادت زورکی، مثل پوشش زورکی است. بزرگان دین احتیاج ندارند که کسانی وانمود کنند احترام آنان را نگه میدارند. در حقیقت نشان دادن اجبار در سوگواری توهین به آنان است.
این مطلب را براي يادآوری اين نكته نوشتم که مدیر فرضی با همین طرز فکر قرار است برنامه بسازد و فرهنگسازی کند. به نمونهای دیگر از اینگونه سادهنگری توجّه کنید: در زمستان گذشته سه پیدار (سریال) پخش شد که از دید یکی از مدیران صداوسیما زیادی تلخ بود بلافاصله با نوشتن نامهای از آن انتقاد کرد، هر سه با مميّزی فراوان و به شکلی غیرعادی پایان یافتند و شبکه سه در اقدامی غیرمعمول، دو مجموعه طنز همزمان روی آنتن برد که جبران آن تلخی بشود! برداشت آن مدیر از نسبت صداوسیما و جامعه، انگار مثل آشپز و دیگش است گه اگر آش شور شد، آبش را اضافه کند یا به عکس. در مثالهای بالا و نمونههای مشابه، گذشته از برداشت سطحی و دستوری مدیران از امر فرهنگسازی، این نکته به چشم میخورد که آنان حتّی توانایی مدیریّت یک پروژه را از ابتدا ندارند؛ یکی تأیید میکند، دوّمی اصلاحیّه میزند، سوّمی آن را پس از پخش نیمهکاره میگذارد. صداوسیما نمونهای کوچک از مدیریّت در ایران امروز است. با این وصف معلوم نیست که حضرات چرا از باخت خود به شبکههای ماهوارهای فارسی که حتّی درصدی از امکانات آنان را هم در اختیار ندارند، متعجّبند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.