پنجشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۱
در روزهای آینده سه آزمون پیش روی رهبر نظام است که شکست در هر یک میتواند بستگی به ابعاد آنها پایههای حاکمیّت وی یا اصل نظام را با خطر روبهرو کند. این برای رهبری که در سه سال گذشته اشتباهات دیگری نیز مرتکب شده است، اصلاً خوشایند نخواهد بود.
۱- اثر یارانهها بر اقتصاد
در پایان دولت خاتمی، مجریان اقتصادی دولت وی با احتیاط طرح پرداخت مستقیم یارانهها را مطرح کردند که با سکوت و بیتفاوتی رهبر و مخالفت شدید برخی اصولگرایان مانند الیاس نادران روبهرو شد. وی در دو برنامهی گفتگوی ویژهی خبری با تحقیر و بیادبی با نماینده دولت گفتگو کرد و آثار بد این اقدام را برشمرد امّا در دوران احمدینژاد، وی با استفاده از موقعیّت ویژهی خود نزد رهبر (که دلیل واقعی آن هنوز هم معلوم نیست) این طرح را با قلدری پیش برد. مسئله اینجاست که رهبر نظام تا کنون بارها پرداخت یارانهها -که به غلط هنوز نام هدفمندی را با خود یدک میکشد- از سوی او به عنوان یک اقدام خوب و مناسب توصیف شده است. طبعاً هر گونه شکست یا پیروزی این طرح آزمونی برای رهبری خواهد بود که هم نگذاشت مجلس با کارشناسی با آن روبهرو شود و با پیغام و پسغامهای پیدرپی آنان را از کار خود واداشت و هم از آن تعریف و تمچید کرد.
بررسی فرایند پرداخت یارانهها کار متخصّصان است امّا برای شخصی که تخصّصی در این زمینه ندارد هم تبدیل «هدفمندی» به پرداخت همگانی، دیروزود شدن و تغییرهای نابهنگام در اجرای آن کافیست که بداند با طرحی دقیق و کارشناسی روبهرو نیست. همانطور که مثلاً سازمان سینمایی در ابتدا سازمانی زیر نظر رهبر توصیف شد (ابوالقاسم طالبی در برنامه هفت) امّا سپس به یکی از سازمانهای زیر نظر رئیسجمهور بدل شد که لازم نیست متخصّص امور سینمایی باشی تا بفهمی طرح درستی پشت آن نیست. از طرفی یارانهها که قرار بود به تنظیم مصرف کالاهایی بینجامد که سالها مردم به علّت استفادهی ارزان، به اسراف در آنها عادت کرده بودند، به چرخهی اقتصاد آمد و تورّمی کمسابقه را باعث شد. شاید تعیین دقیق مقدار مصرف هر خانواده بنا به جمعیّت و وضعیّت مسکن و درآمد، سپس اختصاص یارانهها بدون پرداخت مستقیم، سپس کمکردن مقدار بهای مصرف آب، برق، گاز و تلفن و پرداخت مابهالتّفاوت میتوانست در ابتدای کار، راه معقولتری باشد. اینطور خانوادهها اثر مصرف کم را بر دریافت یارانهی بیشتر میدیدند و پول کمتری نیز وارد چرخهی اقتصاد میشد.
نمیتوان گفت رهبر در ابتدای این طرح از آن تعریف کرده است پس حرف او ربطی به آثار بعدی ندارد، وی تا کنون بارها این طرح را اقدامی مناسب خوانده و این در حالیست که بسیاری از کارشناسان عمدهی وضعیّت بد اقتصاد را به دلیل تصمیمهای نادرستی مانند همین پرداخت بدون کارشناسی میدانند تا جاييكه فعلاً اثر تحریمها را حدود بیست درصد ارزیابی میکنند. طرفداران رهبر با گفتن عباراتی مانند «دشمن میخواهد گرانیها را به گردن رهبر بیندازد» دارند تلاش میکنند که از این نتیجهگیری جلوگیری کنند امّا احمدینژاد، نه این طرح بلکه عمدهی اقدامهای اقتصادی خود را با بیاعتنایی به اعتراض نیمهجان منتصبان خنثای رهبر در مجلس به پیش برده است و همهی اينها با پشتیبانی رهبر. مسؤول اوّل و آخر وضعیّت اقتصادی فعلی ایران خود رهبر نظام است.
۲- بنبست هستهای
بخش دیگر بحران فعلی، هم از جهت تحریمهای بیسابقه، هم تهدید نظامی و هم از جهات گوناگون دیگر که به آن پیشتر پرداختهام، بحران هستهایست. بیاعتنایی به توافقها با آژانس و اقدام به غنیسازی بیستدرصدی و بیاهمّیّت دانستن رفتن پروندهی ایران به شورای امنیّت همه زیر نظر رهبر نظام بوده است. او و یارانش سیاستورزی خاتمی و دولت او را کوچک شمردند و رفق و مدارای او را همراهی نابجا با قدرتهای سلطهجو توصیف کردند. حالا به جایی رسیدهایم که اگر تعلیق غنیسازی را بپذیریم – که زمزمهاش میآید- به همانجا برمیگردیم که خاتمی بود با این فرق که نظام تحقیر تحویل اورانیومهای غنیشده و شکست و عقبنشینی از شعارهایش را نیز پذیرفته و از همه مهمتر زمان را از دست داده است. در این مدّت کسی مانند خاتمی میتوانست روند اعتمادسازی را کامل کند و چه بسا در چنین روزهایی مجوّز غنیسازی بیستدرصد را هم دریافت کند امّا زمان از دست رفت، اقتصاد ضربههایی مهلک خورد، چاههای نفت زیادی بسته شد و بوی باروت منطقه را پر کرده است؛ تازه این در صورت کوتاه آمدن معقول است و گرنه صورت دیگر به مراتب نامناسبتر و بدتر خواهد بود. رهبر حکومت ایران نفر اوّل و آخری است که مسؤول وضعیّت حال حاضر است.
۳- حمایت كامل از حاکم سوریه
«انحرافی» خواندن اعتراضات سوریه سنگی بود که رهبر نظام پیش پای دیپلماسی گیج و منگ ایران انداخت تا همان نصفهنیمه کار خود را نتواند به پیش ببرد. ایران چه دلیلی برای چنین سرمایهگذاری عجیبی روی اسد دارد؟ جانشینان وی ابداً کسانی از قبیل حاکم اردن نخواهند بود. حضور اخوانیها، برخی سلفیها و حمایت مصر نشان میدهد که سوریه در آینده نيز همراه مردم فلسطین خواهد بود گیرم به شکل و شیوهای متفاوت. حزبالله هم تا ابد نمیتواند به بند ناف ایران متّصل باشد. شیعیان لبنان سالهاست که از وضعیّت ضعیف و آسیبپذیر خود در چند دههی پیش، به قدرتی تعیینکننده در کشور و منطقه بدل شدهاند. آنان همین الآن نیز میتوانند روی پای خود بایستند و چارهای هم ندارند. طبعاً قطعشدن راه ارتباط مستقیم با ایران برای آنان ناگوار است امّا آنان جنبشی مردمی هستند نه فقط یک گروه نظامی و به صحنهی سیاسی کشور نیز وارد شدهاند. این قطع ارتباط ظاهری میتوانست آنان را از زير بار این اتّهام که دستنشاندهی ایران هستند ییرون آورد. به عبارت دیگر این توفیق اجباری برای آنان هم سود و هم زیان داشت که با هدایت دقیق مسأله میشد سودش را بر زیانش غلبه داد. دربارهی سوریه حرف بسیار است امّا حالا که دیپلماسی ایران به فکر میانجیگری افتاده کسی حرفش را نمیخرد؛ چرا باید بین یک جریان انحرافی و حاکم به حق مردم میانجیگری کرد؟ رهبر ايران با دخالت نابجای خود در سوریه دستکم دو اشتباه را همزمان مرتکب شد:
الف. حکومت فرضی سوریه در آینده، ایران را به عنوان همپیمان نخواهد پذیرفت. از همین حالا معترضان سوری، ایران را شریک اسد در کشتارها میدانند و معلوم است که درآینده چه واکنشی نشان خواهند داد. کمی بردباری و دعوت به مذاکره -از همان ابتدا و نه با افول قدرت اسد- میتوانست تغییر را مسالمتآمیز کند، یا مانند مصر مردم به دو نفر که نمایندهی رژیم گذشته و معترضان باشند رأی دهند (که چه بسا اسد ابقا میشد) یا گروه طرفداران اسد میتوانستند به عنوان اقلیّت مؤثّر در قدرت باقی بمانند یا به هرحال ایران مقداری از جایگاه فعلی خود را در ساختار سیاسی آینده حفظ میکرد.
ب: مردم منطقه به ایران بدبین شدند. مصر جدید به خاطر سوریه، با ایران گرم نگرفته است و این یعنی خطبه خواندن و پیامدهی ملاک نیست شاید مصرف داخلی داشته باشد امّا اثر خارجی ندارد (البتّه اگر اثر عکس نداشته باشد).
در منطقه فقط حزبالله و رهبر آن بیچونوچرا از رهبر نظام طرفداری میکنند. جناح فتح در فلسطین کاملاً مخالف اوست و حماس هم میرود که دوپاره شود، برای فلسطینیان رسیدن به حقوق خود (یا واقعبينانهتر: بخشی از آن) هدف است نه همراهی ایران یا هر کشور دیگر. از طرف دیگر آنان پیوند ایدئولوژیک -مانند حزبالله- نیز با ایران ندارند پس با ظهور مصر جديد و حمایت عربستان و دیگر کشورهای عربی، آرامآرام از ایران دور خواهند شد. حزبالله به تبع رهبر ایران در جهات مختلف اشتباههای زیادی را مرتکب میشود، نمونهاش سخنرانی دیشب نصرالله که بیجهت به سوریه پرداخت. اسد اگر سرنگون شود، حزبالله در میان کشورهایی محاصره میشود که نابودیش را انتظار میشکند و در زمان حملهی اسرائیل هم چنین میخواستند. این موضعگيری نابجا میتواند حزبالله را از جایگاهی که هماکنون دارد به راحتی پایین بکشد.
طرفداران رهبر نظام که عقل خود را به پای وی قربانی کردهاند شاید روزی توانستند جام زهر بنوشند و با زدن خود به کوچهی علی چپ از احمدینژاد تبّری بجويند -انگار نه انگار که وی حسنهای از حسنات رهبرشان بوده است- امّا باید پاسخی برای سه مسئلهی بالا پیدا کنند، همانطور که پس از انتخابات ریاستجمهوری بسیاری افراد اعتقادشان را به خامنهای از دست دادند، پس از نافرمانی احمدینژاد نيز چنین شد و با معلومشدن تکلیف هر یک از موارد بالا، باز هم ریزشی در طرفداران وی در کار خواهد بود. یک چیز را فراموش نکنیم که در صورت حل نشدن مسئلهی هستهای ، پس از سوریه نوبت ایران خواهد رسید.
پ. ن: سیاستورزی فقط شرکت در ساختار قدرت نیست بلکه نقد فعّال اجتماعی و سیاسی را نیز شامل میشود. کنجکاوم دلیل انفعال دو گروه را دربارهی مسائل فوق بدانم: یکی کسانی که به عنوان «اصولگرای خوب» به مجلس راه یافتند ولی مشغول دعوای جناحی یا گیردادن به پوشش زنان هستند و دیگری «نسل دوّم اصلاحطلبان» که به حضور در انتخابات آینده میاندیشند ولی از نقد غیرمستقیم رهبری که ایران را به این روز انداخته میپرهیزند.
قناجوجمان حال آمد. ناز قلمت اخوی. دستت درست.
پاسخحذفسلام جناب ایماگر!
پاسخحذفمطلب شما خواندنی است اما ارزش تحلیلی آن د حد همان دیدگاههایی است که از فردای 22 بهن 57 چشمانتظار سقوط نظام هستند و برایش روزشمار هم میگذارند!
سادهترین پاسخ برای چنین تحلیلی آن است که گذر زمان ضعف مفرط واقعبنی و آیندهنگری شما را مشخص خواهد کرد. البته پیشبینی افت و خیزها در موضع نظام ممکن است و طبیعت سیاستورزی بهشمار میرود و ثمرات هرگونه پسنشینی یا سازشکاری را باید بعد از آن تحلیل کرد.
نکته دیگر اینکه به نظر نمیرسد موضع رهبر ایران تغییری در جهت سازش داشته باشد. الآن بیبیسی فارسی هم بر این تأکید دارد که آمریکا و غرب هرگز نمیتوانند به همراهی بیشتر دیگران در تحریمها امیدوار باشند و از سوی دیگر با گزینه نظامی هم نمیتوانند ایران را مهار کنند.
میخواهم بگویم برای قوت تحلیل باید به موضع و وضعیت طرف مقابل دعوا هم توجه کنید.
از همه اینها گذشته تحلیلهای شما خامی خاص خودش را هم دارد. مثلاً گمان میکنید اگر ایران برای کاهش تحریمها امتیازی بدهد و مثلاً برای مدتی غنیسازی 20 درصد را متوقف کند، به معنی بازگشت پرهزینه و بیفایده به دوران اصلاحات خواهد بود. در حالی که علاوه بر کم بودن احتمال چنین تصمیمی از سوی ایران، چنین وضعیتی هرگز با وضعیت سالهای 82 تا 84 کشور برابری نمیکند. در آن زمان ایران در حال واگذاری و رهایی همهچیز بود اما اکنون دانش و فناوریش را بومی کرده و غنیسازی را تا 20 درصد پیش برده و هر زمان که بخواهد میتواند آن را از سر بگیرد... ضمن اینکه اگر هم امتیازی بدهد، مبنای مشکلات دیگر که پایه تحلیل شماست را برطرف کرده؛ یعنی اینها بر هم همافزایی مثبت دارند. ایران از فشار تحریمها خواهد کاست و در حمایت از سوریه نیز قدرتمندتر خواهد شد. برای همین هم هست که غرب دچار گیجی شده و نمیتواند پیشنهاد سخاوتمندانه ایران برای تعلیق غنیسازی 20٪ در برابر کاهش تحریمها را بپذیرد... موفق باشید
در مجموع فارغ از برخی حرفها و حرکتهای تبلیغاتی مضحک نظام که مرغ مرده هم از آن به خنده میافتد، به نظر میرسد تعبیر "مهارنشده" برای وضعیت فعلی ایران در چشمانداز آمریکا و غرب مناسب است. ایران با پافشاری بر راهبرد "مقاومت" غربیها را مستأصلتر از این هم خواهد کرد... اقتضای سیاستورزی اسلامی در چنین وضعیتی -ورای اصول مصلحت و منفعت- صبر و استقامت است که تأمینکننده مصلحت و منفعت هم خواهد بود. از این منظر اقدامات رهبر بهطور کلی (فارغ از جزیئات) هم معقول و هم مشروع به نظر میرسد.
پاسخحذفبا آرزوی روزگاری خوش
همين الآن هم نتيجه اين آزمونها معلوم شده: جنگ در سوريه به دمشق رسيده، گرانی بيداد ميكند و تحريمها كم كه نميشود بيشتر هم ميشود پس دليلی برای بهبود وضعيّت اقتصاد نيست. بايد با طلا و قاچاق بسته های بزرگ دلار از عمّان ارز به ايران وارد شود ، به يك قرن پيش برگشته ايم!
پاسخحذف"ایران با پافشاری بر راهبرد "مقاومت" غربیها را مستأصلتر از این هم خواهد کرد..."
پاسخحذفآی دلم برای غربيهای مستأصل ميسوزه آی ميسوزه...
لطفا به این دو نمونه توجه کنید
پاسخحذفدیپلماسی ایرانی:
گیورا آیلند، رئیس سابق امنیت ملی اسرائیل اعلام کرد که فرصتهای ایران برای تبدیل شدن به یک قدرت هستهای از 50 درصد گذشته است و این مساله باعث میشود تا احتمال حمله اسرائیل به ایران بیش از هر زمانی کاهش یابد.
به گزارش روزنامه لبنانی الاخبار، وی در گفتوگو با روزنامه هاآرتص گفت: «ایران دیگر هستهای شده است، ما باید با این واقعیت کنار بیاییم.»
وی همچنین گفت: «وضعیت ایران برای اسرائیل اکنون شبیه این است که میان بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم، یا باید ایران هستهای را بپذیریم که برایمان بسیار سخت است یا این که به آن حمله کنیم که عواقب آن برای ما بسیار ویران کنندهتر است.»
بی بی سی فارسی:
تحریمهای یکجانبه آمریکا و اتحادیه اروپا علیه ایران، با این که اقتصاد ایران را به شدت تحت فشار قرار داده است، نمیتواند در درازمدت قابل ادامه باشد و دیر یا زود، کشورهایی که به درخواست آمریکا و اروپا به کارزار تحریم ایران پیوستهاند، تمایل خود به ادامه آن را از دست خواهند داد. از سوی دیگر، اصرار اسرائیل و بعضی کشورهای حوزه خلیج فارس برای تعیین تکلیف نهایی پرونده هستهای ایران، امکان آزمودن اراده و توان ایران را برای مقابله با تحریمها در درازمدت منتفی میکند.
این عبارت در نوشته دوم"برای همین هم هست که غرب دچار گیجی شده و نمیتواند پیشنهاد سخاوتمندانه ایران برای تعلیق غنیسازی 20٪ در برابر کاهش تحریمها را بپذیرد..."باجمله های قبلیش ارتباط قیاس منطقی بین صغرا وکبرای ندارد و در واقع از نوع مغالطه است.
پاسخحذفhttp://ang0sht.blogspot.co.nz/2012/07/blog-post_09.html
پاسخحذف