دوشنبه ۳
مهر
۱۳۹۱
لازم نیست «آدم اشتباهی در
موقعیّت اشتباهی» باشیم تا دستهگل به آب بدهیم، آدمهای حسابی اگر مواظب نباشند و
در موقعیّت اشتباه قرار بگیرند، نخواهند توانست از عوارض آن جان سالم به در
برند. آدمها از كردار و گفتار خود اعتبار میگيرند نه برعكس.
۱- یکی از موقعیّتهایی که اگر
مواظب نباشیم امکان لغزش زیادی را برایمان به وجود میآورد خارج از کشور است، جایی
که به ظاهر محدودیّتهای درون کشور در کار نیست و امکان بیان آزادانهی اندیشه فراهم
است؛ اگر کسی مواظب نباشد ممکن است از سر تفریط (احتیاط بیش از حد و البتّه ناگزیر)
به سر افراط (پردهدری بیش از اندازه و البتّه در خور پیشگیری) بیفتد. خوشبختانه
هرچه به پیش میرویم، تعداد افرادی که توانستند حدّ اعتدال را رعایت کنند و کلمهها
را به مثابهی چاقوی جرّاحی- و نه قمهی آدمکشی- به کار بگیرند رو به تزاید است.
یکی از این افراد علی افشاری بود که اعتدال و وقار نوشتههایش را برای نمونه مثال
میآوردم تا اینکه بهار عربی رسید و اوضاع دیگر شد. نام او را در زمرهی
نامهنویسان به رئیس جمهور امریکا برای کمک به مردم لیبی که دیدم تعجّب کردم و حتّی
احتمال دادم تشابه اسمی باشد! او پس از آن در نوشتههایش بحث پیرامون دخالت
بشردوستانه را پی گرفت و یکی به میخ و یکی به نعل زنان آنرا ادامه داد. در این نوشته در روزآنلاین او گفته که منتقدان بحث کمک به مردم را با اشغال نظامی کشور
اشتباه گرفتهاند و ...الخ. هم نقد من بر نراقی و هم ایراد اساسی به امضاکنندگان آن
نامه این نیست که چرا دلمشغول مردم هستید یا به بحث دخالت بشردوستانه
پرداختهاید بلکه این است که چرا مرجع رسیدگی را به جای سازمان ملل، یک دولت مانند
امریکا انتخاب کردهاید. ناتو که منظر نامهی شما نبود تا بر فراز لیبی منطقهی
پرواز ممنوع اعلام کند، کار شما عمل به وظیفهی انسانی و روشنفکرانهی شما بود و
بهتر بلکه لازم بود که خطاب به دبیرکل سازمان ملل بیان میشد. در ایمای پیش هم گفتم
که طرح نکردن دقیق یک سؤال، جواب را هرچه باشد از ارزش ساقط میکند. طبعاً مسأله
جوانب دیگری هم دارد که در جای خود در حدّ مقدور بررسی شده است.
۲ - سعید حجّاریان اخیراً این یادداشت را نوشته است. اگر قرار نباشد با رمل و اسطرلاب سراغ نوشتهها برویم و
معانی غریب از آنها بیرون بکشیم، از این نوشته چه میفهمیم؟ «تعلیق غنیسازی
مسألهی اصلی نیست، مسألهی اصلی بیکفایتی مدیران ارشد و میانی است (که
جز با امکان حاکمیّت رأی مردم، پایان یافتن نظارت استصوابی و راهیابی منتخبان
شایسته به سپهر سیاسی به دست نمیآید) تا این معضل حل نشود مشکلات به جای خود باقی
است و غنی سازی هم با رأی مردم انجام نشد تا تعلیق آن نیازی به رفراندوم داشته
باشد» اینها یعنی چه و خطاب به کیست؟ نهایت چیزی که از این بحث میتوان فهمید مثل
این است که کسی بگوید بیمار شما که درد دارد با مسکّن بهبود نمییابد بلکه باید
جرّاحی شود. خُب، بشود ولی ابتدا مسکّن میزنیم تا درد نکشد بعد از آزمایش و اجماع
گروه پزشکی، جرّاحی هم میکنیم. این استدلال را میتوان به تمام مشکلات فرهنگی و
اقتصادی تعمیم داد که ریشهی اصلی جای دیگر است، پس به آنها نپردازیم؟ از طرفی سخن
گفتن از تعلیق فعلاً تا حدودی ممکن است و لااقل به معنای محاربه نیست ولی سخن گفتن
از مردمسالاری –به معنای تحدید قدرت مطلقه- باعث میشود تصادفاً موتورسواری از دخمه
برون بیاید و در صورت آدم ماشهاش را بچکاند، کدام فعلاً آسانتر و مقدور است؟ حضرات
دارند کاری میکنند که هم بقای خودشان و هم آبادانی ایران را به خطر افکنده است، خودشان
قصد انتحار دارند به جای خود، ایرانی باید باقی بماند تا بعد به فکر درست کردنش
باشیم و از بلبشو و حمله و جنگ میتوان انتظار مردمسالاری داشت؟ رفراندوم را هم
برای حلّ مشکلات اساسی کشور گذاشتهاند و نه مشکلاتی که ابتدا با رفراندوم به وجود
آمدند تا استدلال آخر حجّاریان درست باشد. کسانی که درون کشور حرف از رفراندوم برای
غنیسازی میزنند میدانند که چنین رفراندومی هیچگاه در کار نخواهد بود و نامستقیم
دارند بر راضی نبودن اکثر مردم از اوضاع پیش آمده انگشت میگذارند و گرنه برگزاری
رفراندم و اعلام اینکه نوددرصد مردم طرفدار غنیسازی ولو به قیمت فروپاشی اقتصاد
کشور هستند، خیلی کاری ندارد. این نوشته حرف از تعلیق زدن را بیفایده و بینتیجه
جلوه میدهد بیآنکه راهی میسّر پیشنهاد کند، چیزی که حاکمیّت هم میخواهد و بعید
میدانم خواست حجّاریان این باشد.
۳- عبّاس عبدی در سلسله
نوشتههایی به هنگام و پس از انتخابات مجلس پیرامون درستبودن رأیدادن خاتمی نوشت
و این کار وی را شجاعانه دانشت، به چه معنا؟ اینکه سیاستمدار و فعّالی سیاسی بتواند
خلاف رأی دیگران حرفش را بزند و از اینکه فضای مجازی و عوام(!) برای او تعیین تکلیف
کنند واهمهای نداشته باشد (اشاره به مخالفت عملی امثال خاتمی با اجماع اصلاحطلبان
و سبزها). ایشان نوشت: «شجاعانهترین تصمیم او همین کاربود، ولی نه به دلیل آنکه
مشابه من
اقدام کرده بود، بلکه به
ایندلیل روشن که بر ترسش از امثال دوستان غلبه کرد. ترس از فشار چنین افرادی بارها و بارها بیشتر از ترسی
است که از حکومت
وجود دارد. واگر شجاعت را
معادل غلبه بر ترس بگیریم، این شجاعانهترینش بوده. شواهد لازم برای اثبات این مساله کم نیست. غلبه بر
ترس از عوام بسیار
سختتر از غلبه بر ترس از
حکومتهاست.»
این روزها وی در جاهای
گوناگون سلسله یادداشتهایی دارد باز هم دربارهی شیوهی درست سیاستورزی این بار از
تفاوت معلّم و فیلسوف و ... و سیاستمدار میگوید. ابتدا بخوانید:« یک سیاستمدار
نمیتواند بگوید که به نظر من اگر فلان کار در سیاست صورت گیرد یا نگیرد خوب است، در حالی که دیگران در نقطهی مقابل
قرار گرفته، با
انجام آن مخالف یا موافق
هستند. سیاستمدار باید بتواند تا آن حد همدلی با نیروهای سیاسی و اجتماعی داشته باشد که آنان را به همراهی
در راه مورد نظر
خود قانع کند و در این راه
چارهای جز سازش و تفاهم ندارد. اگر این حد از همراهی یا سازش با دیگران و جامعه مخالف اصول اولیه یک
سیاستمدار است،
چارهای ندارد جز آن که حرفه
خود را ترک گوید.»
از دید وی سیاست عرصهای نیست
که جای ایدهآلگرایی باشد بلکه جایی است که سیاستمدار عملگرا باید با مردم و خواست
آنها حرکت کند. عبدی نامستقیم به منتقدان ریشهای قوانین فعلی و خودکامی حاکمان و
وضعیّت حقوق بشر و جز آن میگوید که این حرفها که شما میزنید خیلی خوب است، شما
شاید معلّم یا فیلسوف خوبی باشید امّا سیاستورز خوبی نیستید. در متن بالاتر مخالفت
با عوام، شجاعت و دلیلی بر درستی کار بود ولی در متن پایین همراهی با مردم لازم است
تا حدّی که بدون همراهی، سیاستمدار بهتر است سیاست را ترک کند. اینطور میتوان
انتظار داشت که در آینده و بسته به موقعیّت و نظر ایشان، اگر موافق کاری با خواست
اکثریّت ادّعایی مردم باشد از لزوم همدلی و همراهی در سیاست بگوید واگر فضا را دگرگونه و
مخالف خود ببیند از لزوم شجاعبودن و از مخالفت دوستان و عوام
نترسیدن.
میتوان در برابر به كسانی اشاره كرد كه يا شناختهشده نبودهاند يا داوری پيشين پيرامون برخی اعمال و اقوال آنها مناسب نبوده است امّا با موضعگيری درست و سخن يا كار درست، اعتباری در خور يا مجدّد كسب كردند. اگر مجالی بود به آنها میپردازم.
میتوان در برابر به كسانی اشاره كرد كه يا شناختهشده نبودهاند يا داوری پيشين پيرامون برخی اعمال و اقوال آنها مناسب نبوده است امّا با موضعگيری درست و سخن يا كار درست، اعتباری در خور يا مجدّد كسب كردند. اگر مجالی بود به آنها میپردازم.
از اينكه وقتی عبدی يك چيزی مينويسه همه رو وادار به جواب دادن و نقد و اينا ميكنه خوشم مياد. خودش هنريه!
پاسخحذفدلایل متفاوتی میتواند داشته باشد. بسیاری از این افراد بیشتر سیاست ورزند تا تحلیلگر. تحلیلشان را هم برای توجیه سیاستشان به کار میبرند، از اینجاست که تناقضها وارد ماجرا میشوند.
پاسخحذفاینقدری که من یادداشت های عبدی را خوانده ام این دو نوشته تناقض ندارند.
پاسخحذف1- اینکه سیاستمدار نباید وظیفه فیلسوف را برای خودش تعریف کند به معنی این نیست که نظریات فیلسوفان غلط است یا نیازی به فیلسوف و نظریه پرداز نداریم.
2-فیلسوف و نظریه پرداز باید درست و غلط و درد و درمان را مشخص کند ولی سیاستمدار باید راهی برای پیاده کردن آنها پیدا کند و عمل سیاسی انجام دهد.
3-عبدی همیشه منتقد سیاستمدارانی بوده است که درد و درمان را می شناسند ولی هنگام عمل که می رسد از جنبه های ناخوشایند عمل سیاسی می گریزند. این جنبه های ناخوشایند می تواند ترس از واکنش افکار عمومی باشد یا می تواند ترس از کوتاه آمدن از حرف خود برای همراهی با مردم باشد.
4-گفته های عبدی درباره شرکت خاتمی در انتخابات ناظر به شخص اوست ولی بند بعدی که سیاستمدار و ... کلی است به نظرم در مقایسه شان نادرست است.
چه وکیل مدافعی شدم :)