جمعه ۳۱ شهريور ۱۳۹۱
الف. در گفتگوی من با سناپور
از لزوم آزادی بیان و واگذاری اشکالها به دادگاه و هیئت منصف گفتیم. پس نقد من بر
آزادی بیان مطلق به معنای آزادی بدون قید حتّی پس از بیان بود نه حد گذاشتن بر
آزادی پیش از بیان تا بحث از مقایسه با سازوکار حاکم بر ایران شود.
ب. آزادی بیان هیچ جا مطلق نیست. معنای اوّلش این است که مثلاً ترویج خشونت یا تجزیهطلبی یا تمسخر قومیّتی یا توهین فردی در بسیاری از کشورها جرم است. به اینها موادّی که در قانون آمده مثل هولوکاست و موارد مشابه –بسته به کشورها و فرهنگها- را میتوان افزود. هنگام بحث از آزادی بیان حتماً باید متوجّه این مسائل باید باشیم.
نوشتن از سانسور و دفاع از
آزادی بیان مصادف شد با اعتراضات با ساخت فیلم کذایی. به نظر میرسد تکرار
چندبارهی وقایع گذشته به بیان سخنانی تکراری انجامیده است که از پیش میتوان بنا
به موضع گویندهی آن، سیر استدلال و نتیجهگیری وی را حدس زد. میکوشم در این نوشته
روی چند بزنگاه را که نادیدهگرفتن آنها ابهام در نظرات را افزوده است، دست بگذارم.
هم جواب من و هم نظر رایج زمانه به این پرسشها آشکار است، مهم طرح مسأله است و
اینکه جواب لزوماً یکی از جوابهای موجود نیست؛ جهان انسانی به ایدهآل نظری و عملی
خود نرسیده و گرفتار بسیاری از مشکلات و تضادهاست و این یعنی ما باید در عین طرح
پرسشهای نو، برای پرسشهای کهنه جوابهای تازهای بیابیم.
۱- قیود آزادی
بیان
ب. آزادی بیان هیچ جا مطلق نیست. معنای اوّلش این است که مثلاً ترویج خشونت یا تجزیهطلبی یا تمسخر قومیّتی یا توهین فردی در بسیاری از کشورها جرم است. به اینها موادّی که در قانون آمده مثل هولوکاست و موارد مشابه –بسته به کشورها و فرهنگها- را میتوان افزود. هنگام بحث از آزادی بیان حتماً باید متوجّه این مسائل باید باشیم.
ج. آزادی بیان هیچ جا مطلق
نیست. معنای دوّمش این است که رسانهها، حکومتها و –به معنای گستردهاش فرهنگها-
دارای قیود خاص خود هستند. پیرامون تناقضای رفتاری و گفتاری نظام جدید نيز بسیار
گفتهاند. پرداختن به بحث آزادی بیان این نکته را از نظر دور نمیدارد گرچه فعلاً
به آن نمیپردازد.
د. این بحث را برای دستکم سه
عرصه میتوان در نظر داشت، یکی کشور ما، دیگر جایی که مدّعی آزادی بیان مطلق هستند
و سوّم نظام بینالملل. گرچه بحث کلّی است ولی اگر دربارهی هر کدام از این عرصهها
در نظر گرفته شود، نیاز به تتمّههای دارد.
۲- آزادی و
اخلاق
بیشتر بزنگاههای اختلافهای
نظری و عملی برخورد ارزشهاست با هم، نه برخورد ارزش با ضدّارزشی. معمولاً کسی
نمیگوید اخلاق بهتر است یا بیاخلاقی، مسأله جایی است که اخلاق- مثلاً- با آزادی
در تعارض میافتد یعنی اگر بخواهیم به به بهانهی حفظ اخلاق جلو گفتار کسی را
بگیریم، این ابزار میتواند به ممنوعیّت انتقاد و آفرینشهای هنری نیز بینجامد. از
طرفی همانقدر که آزادی ارزش است، اخلاق هم ارزش است؛ چطور میتوان پایبندی خود را
به اخلاق در عین رعایت آزادی نشان داد؟ اینجا جوابها به مسأله متفاوت
است:
یک. آزادی بیان قید نمیپذیرد
چون اگر به بهانهی توهین و حفظ اخلاقیّات قیدی گذاشتیم، قدرت حاکم، در سانسور نقد
از خود و سنّت نیز آن را تسرّی میدهد.
دو. باید بر کردارها و
گفتارها برای پرهیز از بیاخلاقی، نظارت و ممیّزی کرد.
سه. توصیه به آزادی بیان با
لزوم پاسخگویی پس از انتشار.
اکثر کسانی که در انتقاد از
سانسور در ایران گفتند و نوشتند- از گلشیری گرفته تا سناپور- آزادی بیان مطلق، حتّی
ناپاسخگویی پس از انتشار را توصیه نمیکردند. آنان که بیشترشان خود نویسندهاند، آن
قدر از هدف و وسیلهای که برگزیدهاند، مطمئنند که میگویند بگذارید حرفمان را
بزنیم سپس اگر کسی ابهام یا شکایتی داشت، در دادگاه حرفش را بزند؛ ما کاملاً حاضر
به دفاع از خود هستیم. هیئت منصفی برگزیده از عقلای خوشنام اجتماع میتوانند قضاوتی
تقریبی در این باره داشته باشند. از دید من دو راه اوّل و دوّم، دو سر افراط و
تفریطی است که هر کدام یکی از ارزشها- آزادی و اخلاق- را به پای دیگری قربانی
میکند. راه سوّم راهی است که میکوشد تعادلی بین این دو برقرار کند. شاید کسی
پیشنهاد دادگاه و هیئت منصف را نپذیرد؛ اشکالی ندارد میتواند پیشنهاد دیگری بدهد. سه تأمّل:
الف. دادگاه که میگویم،
نظرم مجازاتهای آنچنانی نیست بلکه محکومیّت نماینده وجدان جامعه برای کسی که کار
فکری و هنری میکند کافیست. این طور حدّاقل چیزی هست که ما را از افتادن به ورطهی
افراط و تفریط باز دارد. بحث توهین آشکار- یا یکی از مواردی که در بند یک گفتم-
حتماً متفاوت است.
ب.از سوی دیگر برگزاری دادگاه
یعنی گونهای گفتگوی حقوقی. ایجاد جوّ گفتگو- اگر نگویم بیشتر،- بسیاری از
بیتفاهمیها را از بین میبرد، صداقت گویندگان و نویسندگان را نشان میدهد، به
جامعه یاد میدهد بین اثر هنری (مثلاً طنز و کمدی) یا تمسخر فرق بگذارد و مسائلی از
این دست. در ضمن دیگر کاستیها مانند بسیاری از راهکارهای عملی در
اثنای انجام طرح معلوم خواهد شد.
ج. ممکن است کسی بگوید که این
راهکار بیشتر به نفع آزادی است و نه اخلاق. اگر اثر مورد نظر واقعاً یک اثر هنری
باشد تا شکایت و بررسی دادگاه و صدور رأی و احیاناً دادگاه تجدید نظر، اثر (مثلاً
کتاب یا فیلم) فروشش را کرده و شاید به دلیل میوهی ممنوعشدن به نفعش هم باشد و
اگر خیر مانند فیلم اخیر نه هنری باشد و نه تجاری، به هدفش که تحریک باشد رسیده
است. جواب این است که یک پیشگیری داریم و یک درمان. پیشگیری کار فرهنگی و توصیه به
خودداری و تفاهم است و درمان در درجهی اوّل جلوگیری از گسترش این واقعه و در
درجهی دوّم دورخیز برای پیشگیری از رویدادهای مشابه. توصیه به اسرافنکردن در
قتل، قصاص یک نفر و بهتردانستن عفو را در قرآن در مجازات قتل در راستای همین مهار،
طبق عرف زمان است و نه انتقام. تازه اينجا كه بحث فرهنگ است. کار بیشتر، کار پيشگيرانه است.
۳- با توهینهای عمدی چه
کنیم؟
بالا نوشتم که :«بیشتر
بزنگاههای...الخ» ولی امروز ما با کسانی مواجهیم که آشکارا از لزوم یا بیاشکالی
توهین میگویند یا اهانت میکنند بیآنکه کار آنان توجیه دیگری بپذیرد. سوزاندن
کتاب مقدّس یک دین را هیچ کس نقد نمیخواند. بررسی این فقره نظراً ساده است و عملاً
نه. نظراً ساده است چون دوراهی بالا در آن وجود ندارد و عملاً خیر چون بعید است کسی
که آشکارا بیاخلاقی میکند، پایبندی خاصّی به هیچ اصل عقلی-اخلاقی داشته
باشند.
یک. «توهین، به خودی خود بد
است.» این تأکیدی دوباره است بر مقدّمهی بحث. صرف نظر از هر مصداقی برای این بخش
لازم است که به خود رجوع کنیم که آیا به همین اصل بدیهی پایبندیم یا
نه؟
دو. آیا تفاوتنهادن بین
توهین به عقیده، کسی که در گذشته میزیسته یا فرد موجود درست است؟
الف. جواب بسته به این است که
ما هویّت انسان را به چه بدانیم. اگر انسان را نه تنها گوشت و پوست و استخوان بلکه
آنچیزی بدانیم که جهان اندیشگی یک فرد از نژاد، ملیّت، عقیده، جنسیّت و جز آن را میسازد، اهانت به هر کدام از اینها توهین به اوست. اهانت به
نژاد و جنسیّت همانقدر نشانگر تکبّر فرادستانه است که اهانت به عقیدهی یک شخص. این
فعلاً در حدّ طرح مسأله کافی است بعداً به آن بیشتر میپردازم.
ب. چه چیز باعث شده که توهین
به افراد جرم یا نامطلوب باشد؟ گذشته از بحث دربارهی هویّت انسان، وضع قوانین،
برای زیست مسالمتآمیز انسانها در کنار هم است. پس در کنار بحث از بایدها و
نبایدها، میتوان از هستها نیز صحبت کرد. توهین نامطلوب است چون
برانگیزانندهی واکنشهایی است که به نوبهی خود به عکسالعملهایی میانجامد و دور
باطلی از قهر و خشم کور تولید میکند. پرسش اینجاست که آیا اهانت به عقاید، مانند
توهین به افراد برانگیزاننده هست یا نه؟ جواب روشن است بلکه اهانت به عقیده
امکان واکنشهای تندتری را در پی خواهد داشت؛ چنانکه الآن شاهد هستیم. اهانت به
احساس اهانتشونده نیز برمیگردد، جایی یک عمل را اهانت میدانند و جایی خیر. مثلاً
برگزاری کارناوالهایی استهزاءآمیز دربارهی کلیسا در غرب پذیرفته شده است امّا اینجا
مراسم برخی تندروان شیعه مانند عید عمر را اهل سنّت نمیپذیرند. نمیتوان از اوّلی
برای بیاشکال بودن دوّمی استدلال کرد. پیشنهاد قراردادن هیئت منصف در بند دو هم
به همین تفاوتهای فرهنگی در جامعهها برمیگردد. برگزاری یک مراسم شادی، کارناوال
یا جز آن آنقدر اهمیّت ندارد که به اهانت به افراد بینجامد. در ضمن این مراسم را
نمیتوان زیر برچسبهایی مانند هنر و نقد و .. دستهبندی کرد.
سه. توهین در برابر توهین.
کسی را در نظر آورید که ناسزا میگوید، به او که اشکال میگیرند، میگوید من با
خانوادهام هم همینگونه هستم یا میگوید من گفتم، تو هم بگو! بسیاری این اواخر از
سابقهی اهانت به مسیح و مریم مقدّس در جهان مسیحیّت گفتند تا شاید توجیهی برای
وقایع اخیر باشد؛ ارتکاب اشتباه، دلیل یا توجیه انجام اشتباه دیگر نیست. اگر جهان
ما به جایی رسیده که به خلق یک تابلوی نقّاشی زشت یا فیلم اهانتبار واکنش درخوری
نشان نمیدهد، حتماً باید نگران مسیری که در پیش گرفتهایم باشیم.
نیازی به تأکید نیست که تمام
مطالب بند ۳ دربارهی اهانت آشکار است نه آنچه دربارهی توهین بودن یا نبودن آن
اختلاف نظر باشد (یعنی مورد بند ۲)
۴- نگاهی به اوضاع
جاری
الف. روی این بحث در درجهی
اوّل برای آیندهی همین کشور است که حکومت آن راه دوّم بند 2 را برگزیده است. سپس
پیرامون نظم حاکم بر جهان؛ کشورهایی که به آزادی بیان از نوع اوّل رسیدهاند، بعید
است که دستکم در آیندهی نزدیک راه دیگری برگزینند. عدّهای رویگرد کلّی آنان به
مسائل مفروض گرفتن دستاوردهای جهان غرب به عنوان افق پیشرفت انسانی است که من از
آنها نیستم و چنین برداشتی را نادرست میدانم.
ب.کسی که به عمد چنین میکند
در پی واکنشسازی است. در پی انتشار ترانهی بحثانگیز نجفی بدون اینکه با اصل بحث
کاری داشته باشم، میشد فهمید که از بازخورد آن جا خورده است و انتظار چنین چیزی را
نداشته است. امّا کسی که پس از وقوف بر آن جریان اگاهانه کار مشابهی میکند، معلوم
است که بدش نمیآید که جریان تکفیر و مصاحبهها و در مركز توجّه قرارگرفتنها دربارهاش تکرار شوند. آن
همه انتظاری که مجلّات زرد فرهنگی تولید کردند و آن کنسرتهای پژوهشی کذایی – که از
یک استاد موسفیدکرده و کارکشته انتظار میرفت نه کارآموزی تازهکار- به کجا
انجامید؟ به آثاری که توجّهبرانگیزی تصنّعیش را از کلام میگیرد نه از موسیقی خود.
امیدوارم این «عسس مرا بگیر» آشکار به واکنشی مانند مورد پیش نینجامد. الباطل یموت
بترک ذکره.
ج. در رویداد حاضر (انتشار
فیلم کذایی) بسیاری – از کم تا بیش- امتحان بدی از خود پس دادند. پرسش از ابهام در
توهینآمیز بودن یک اثر «هنری» یا تفاوت نقد و اهانت مربوط به بند دو است یعنی جایی
که ما واقعاً با چنین چیزی روبهرو باشیم امّا اگر مثل امروز همه در اهانتبار و
دروغگو بودن این فیلم - حتّي در فرايند توليد- شکّی ندارند، کسی آن پرسش را جلو بکشد در اصل دارد آب به
آسیاب سازندگان فیلم میریزد. امروز باید پرسید که در صورتی که آزادی بیان به اهانت
به مذهب بینجامد تکلیف چیست؟ جواب میتواند هرچه باشد. مثلاً کسی بگوید اهانت به
مذهب، اهانت به فرد نیست و اشکالی ندارد امّا طرح اشتباه این پرسش، اصل اهانت را
نادیده میگیرد و این سهوی و تصادفی نیست. پس طرح این پرسش هرچند درست است امّا در
زمان نامناسب هر جوابی به آن بدهند، جواب درستی نخواهد بود. در بحث تفاوت نهادن بین
سکولار معتدل و سکولاریسم افراطی، گروهی مدام از فواید سکولاریسم معتدل برای ایران آینده
میگویند. این سکولاریسم خودش نمیآید بلکه حاملانش به آن معنا میبخشند. رویداد
اخیر نشان داد که بیشتر روشنفکران عرفی ما که توانایی محکوم کردن اهانت به مذهب را
ندارند یا احیاناً خلط مبحث میکنند و از میان پیامبران فقط جرجیس را مییابند، تمایلات
پنهان افراطی دارند. این تمایل که آن را سکولاریسم افراطی نقابدار مینامم، ممکن
است به انگیزههای گوناگونی باشد مانند حضور با نام حقیقی در اجتماع، احتمالدادن
تأثیر بیشتر این رویکرد یا همراهی با جنبش سبز که سران آن کاملاً مذهبی هستند.
سکولاریسمی که از این جماعت میبینیم، کمتر اثری از اعتدال با خود
دارد.
د. در این اواخر بحث
جداییخواهی یا تجریهطلبی و مانند ان نیز داغ بود. بیآنکه فعلاً به آن بپردازم،
نقل قولی را از یکی از نویسندههای مخالف تجزیه و جمهوری اسلامی میآورم که نوشته
بود اگر هرگونه سقوط حکومت فعلی به وحدت ایران لطمه بزند، بقا با این رژیم را بر
تجزیهی ایران ترجیح میدهم. این تنها گفتهی او نیست بلکه احتمالاً گفتار اکثر
قاطع منتقدان و مخالفان نیز هست. عرض من این است که همین حرف را گروهی دربارهی خطر
دینستیزی پس از تغییر حکومت فعلی نیز خواهند گفت. تنها واکنش مطلوب در جریانات
اخیر از آن سیّدمحمّد خاتمی بود؛ سریع، قاطع و دقیق. حصر رهبران سبز لطمهی زیادی به
جنبش زده است، کسانی که درست یا نادرست در جایگاه سخنگویی جنبش قرار گرفتهاند اگر
نتوانند طبق منشور سبز از هویّت جنبش دفاع کنند، باید شاهد ریزش نیروهای مذهبی
باشند، این را به عنوان یک اخطار زودهنگام –مانند بسیای از اخطارهای پیشین که
متأسّفانه یا خوشبختانه درست از آب درآمد- بپذیرید.
هـ. استادان و فعّالان
امریکایی حاضر در شبکههای ماهوارهای در دفاع از آزادی بیان، خیلی حرفها زدند. از
تأتری که هماکنون مورمونها را در برادوی دست میاندازد (میت رامنی متعلّق به همین
فرقه است) تا نبودن قانون برای برخورد با چنین مسائلی. در ایمای پیش دربارهی
بچّهاسامهها نوشتم، حالا سخنم را به تمام معترضان که الزاماً تندرو
نیستند گسترش میدهم. این رخداد ضربهی بدی به جایگاه اجتماعی امریکا در جهان اسلام
زد. نداشتن قانون را هم برای حکومتی بگویید که کسی به قانونمند بودن آن اعتقاد
داشته باشد نه اینکه هرجا منافعش اقتضا کند قانونهای بینالمللی را زیر پا
میگذارد. اصل حرف من در این بخش این است که در رویدادهای مشابه، منتقدان واکنشهای
مسلمانان، گویی آنان را در موضع ضعف میبینند و با خیال راحت از رواداری و جز آن
میگویند امّا این بار آنکه باید احساس خطر کند امریکاست و آنکه احساس خطر میکند
امثال فرانسه. انتشار کاریکاتورهای جدید از پیامبر نشان میدهد که فراتر از بحثهایی
مانند ریختن بنزین روی آتش یا سوءنیّت و مانند آن، این بخشی از یک فرایند طبیعی
است؛ نشانهای از انفعال. بحث اسلامهراسی بسیاری جاها در اروپا روز به روز داغتر
میشود. جنبهشای عربی نشان داد که تغییرات میتواند خیلی سادهتر از آنچه فکر
میکنیم رخ دهد؛ پس بیدارشدن تمایلات اسلامی در اروپا با جلوگیری از ورود ترکیه به
آن اتّحادیّه (موضع همفکران پاپ فعلی) حل نمیشود. این جریان جدّیتر از این
حرفهاست و این کاریکاتورها علامتی از نگرانی اروپاییان و اقدامی از سر استیصال.
خوب از این پس به انتشار این گونه تحریکات با دید دیگری نگاه خواهیم کرد: شرّی که
طلیعهی خیر
است.
از آنجا که متن مفصل و موضوع بسیار گسترده انتخاب شده است، اظهار نظر دربارهٔ آن کمی مشکل و باعث از این شاخه به آن شاخه پریدن میشود. در نتیجه به چند نکته که به نظرم رسید اشاره میکنم:
پاسخحذف۱- از اینکه مواردی مثل توهین نژادی و تجزیه طلبی و هولوکاست در کشورهای جرم است لزوماً نتیجهای نمیتوان گرفت، مگر اینکه ثابت شود در مقایسه با کشورهایی که این مورد در آنها جرم نیست وضع کشورهای دسته اول بهتر است. مثلا آیا پس از وضع قانون ضدّ هولوکاست در آلمان و لهستان، میزان یهود ستیزی نسبت به کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس (که این قوانین را ندارند) افت نسبی چشمگیری داشته یا خیر. (در مورد منع تجزیه طلبی مثالی پیدا نکردم ولی آیا در کانادا و انگلستان که تجزیه طلبی جرم نیست به عنوان مثال جنگ داخلی رخ داده است؟ آیا مردم کبک با بقیه کاناداییها در جنگند؟)
۲- در بخش ۲ به نظر میرسد کلمهٔ "دادگاه" درست استفاده نشده است که اگر این طور است پیشنهاد میکنم آن را عوض کنید. گفته اید منظور از دادگاه مجازات آنچنانی نیست و محاکمه در وجدانها و گفتگوی حقوقی است. میشود گفت که این کار در جامعه آزاد در رسانهها و مکانهای بحث عمومئ مثل دانشگاهها میتواند انجام شود. به عنوان مثال در همین مورد فیلم اخیر، تمام رسانههایی که در آمریکا راجع به آن صحبت کردند آن را احمقانه، اهانت آمیز و بی ارزش خواندند. آیا منظور شما از "دادگاه" همین محکومیت در دادگاه افکار عمومئ است؟ به نظر شما همین محکومیت در اذهان عمومئ کافی است یا خیر؟
۳-در بخش ۴ الف برداشت برخی که دستاوردهای غرب را افق پیشرفت میدانند را ردّ کرده اید. اما ممکن است بگوییم این دستاوردها افق و انتها نیست بلکه در جهان امروز و در مقایسه با نمونههای دیگر عملی ترین، "کم" ضررترین و پایدارترین است. همانطور که در بین انواع حکومت در جهان، لیبرال دموکراسی غرب نه لزوماً قبلهٔ آمال بشر، بلکه مناسبترین در مقایسه با استبداد، فاشیزم، کمونیسم، و استبداد دینی است.
۴- در بخش ۴ ه گفته اید "نبود قانون در آمریکا را به کسی بگوئید که به قانونمند بودنش اعتقاد داشته باشد". این حرف از روی ناآگاهی است و به اعتبار بقیه متن ضربه میزند. در هر کشوری قانون اساسی نوع رابطه دولت و ملت را تعیین میکند. قوانین بینالمللی در مورد رابطه مردم و حکومت به قانون اساسی اولویت ندارند. برای مثال رئیس جمهور به قانون اساسی سوگند میخورد نه به قوانین بینالمللی. دولت آمریکا اگر قوانین بینالمللی را نقض میکند (که در جای خود محکوم است)، قانون اساسی آمریکا مثل متمم اول (آزادی بیان) و دوم (حمل اسلحه) را نمیتواند نقض کند. فراموش نکنید همین اصل باعث شده که دگر اندیشی مثل نوام چامسکی ۵۰ سال است که دولتهای آمریکا و اسرائیل را به شدیدترین وجهی محکوم میکند، دولت آمریکا را بزرگترین حامی تروریسم میخواند، ولی کرسی استادی ام آی تی و سخنرانیهای فراوان و کتابهای متعدد را هم در کارنامه دارد.
۱- فقط مثال زدم. نقض مواردی كه قانونی است، میتواند جرم تلقّی شود.
حذف۲- نه، منظورم دادگاه عادی است. تأكيدم برای اين بود كه كسی فكر نكند بگيروببند صرف را چارهی كار میدانم.
۳- در مقايسه يا ديگران بهتر است امّا كعبهی آمال هم نيست و قابل نقد است. بعضیها صرف ارجاع به وضع موجود را برای درست بودن آن كافی میدانند.
۴- مثالهای شما خيلی كلّی است، در جزئيّات همان چيزی كه باعث میشود قوانين بينالمللی را زير پا بگذارد (منافع كشور)، میتواند عامل برخی مصلحتانديشیها نيز بشود. دولت امريكا از گوگل خواسته كه فيلم را از يوتيوب بردارد ولی گوگل نپذيرفته است. تقاضای دولت امريكا خلاف آزادی بيان است. مثال چامسكی هم كه كارش نقد عالمانه است برای مقايسه با چيزی كه خودشان مشمئزكننده خواندهاند مناسب نيست.
با تشکر از پاسخ شما، چند مورد را اضافه میکنم:
حذف۱ و ۲- همین الان هم در غرب دادگاهها وجود دارند و به شکایاتی در مورد نقض کپی رایت یا نقض حریم خصوصی رسیدگی میکنند. اما به مقولهٔ نقد/توهین نمیپردازند. پس دادگاه وجود دارد، ولی باید قانونی پیشنهاد شود که توهین را مجازات کند و نقد را تبرئه. من نمیتوانم تصور کنم که چگونه این قانون میتواند طوری نوشته شود که قابل اجرا باشد و سلیقهای عمل نشود.
۴ الف - مثالی که راجع به گوگل زدید با حرف من تضاد ندارد. اما در شرایط فعلی امکانی بیشتر از درخواست (یا عملی مشابه آن) برای دولت آمریکا وجود ندارد. تغییر این وضع نیاز به تغییر متمم اول قانون اساسی آمریکا دارد. و تا آینده قابل پیشبینی هیچ دولتی جرات نخواهد کرد پیشنهاد تغییر متمم قانون اساسی برای محدود کردن آزادی بیان را مطرح کند چون به منزله خودکشی سیاسی است. حرف من این بود که این تلقی که چون آمریکا در مواردی قوانین بینالمللی را نقض میکند، پس میتواند در داخل کشورش متمم اول قانون اساسی را هم در ملا عام نقض کند از واقعیت به دور است.
۴ ب- مثال چامسکی را با دقت انتخاب کردم. من و شما میدانیم که نقدش عالمانه است. ولی همان طور که عبارت "اسلام دین ترور و خشونت است" از دید یک مسلمان توهین تلقی میشود، عبارت "حکومت آمریکا بزرگترین حامی تروریسم در جهان است" هم میتواند از دید یک آمریکایی میهن پرست دو آتشه توهین تلقی شود (دو گزاره "کمابیش" هم ارزند). بدیهیست گروهی که معتقدند به اعتقادشان توهین شده است حرف ما در مورد نقد عالمانه را نمیپذیرند (مثلا میگویند مگر عالم نمیتواند توهین کند؟ قطعا میتواند و در این مورد به ما توهین کرده است). مگر کسی توجه کرد که سلمان رشدی یک نویسنده معتبر و تحصیل کرده تاریخ در کمبریج است؟ یا آقاجری استاد دانشگاه است؟ یا سروش متفکر است؟ یا کسروی محقق است؟ (مثال از این دست بسیار است!)
با آرزوی موفقیت برای شما
۱ و ۲- هر كاری مشكلات خودش را دارد. هيئت منصف هم برای همين است. ايجاد جوّ گفتگو كه حاصل میشود خودش دستاوردی است. ديديد كه روی مجازات خيلی تكيه نكردهام. قصدم ارائهی راهی برای مهار واكنشها بود و گرنه قضايای فعلی تكرار میشود.
حذف۴ الف - با توجّه به شكايت بازيگر فيلم در مورد فعلی میتوان كاری كرد. قانونهای عادی قاعدتاً میتوانند قوانين اساسی را تفسير كنند. بعد هم پيشنهاد من كلّی و برای سه عرصهای بود كه در ابتدا نوشتهام.
۴ ب- اين بخش به بند اوّل نوشتهی شما برمیگردد كه مرز بين اين دو چيست و من هم گفتم هيئت منصف (داخلی يا بينالمللی). مثالآوردن از مرز مبهم بين آنها مشكلی را حل نمیكند. در مثال فيلم موجود اطّلاعاتی كه در اين فيلم هست- جدای از فرايند توليد- دروغهای تاريخی دارد و اين چيزی نیست كه نتوان تشخيص داد. در زندگی عادی ما توهين و نقد را تشخيص میدهيم، اينجا هم ممكن است، گيرم دشوارتر.
مسئلهی اصلی اين است كه آيا میتوان همزمان هم دغدغهی اخلاق - و ديگر ناروايیها- را داشت و هم آزادی بيان يا نه؟ دستكم سه راه وجود دارد و پيشنهاد من رويكرد سوّم است.
موفّق باشيد
آقا شما را نقد كردهاند. صرفا جهت اطلاع:
پاسخحذفhttp://divanesara2.blogspot.ca/2012/09/blog-post_22.html
او نوشتهی مرا نقد نكرده است، پندار خودش از نوشتهی مرا نقد كرده است. من آن نوشته را با اشاره به خيلیها جز او نوشتم. به طور خاص پس از ديدن اين مصاحبه كه بهتر بود لينك ميدادم:
حذفhttp://www.radiozamaneh.com/society/humanrights/2012/09/17/19685
بخش مربوط به واكنشسازی هم آشكار است كه به نامجو برمیگردد. مقايسه ابراهيم و تری جونز درست نيست چون ابراهيم میخواست ثابت كند بتها قادر به دفاع از خود نيستند ولی مسلمانان اعتقاد ندارند كه كسی نمیتواند قرآن را آتش بزند، پس استدلالی از اساس شكل نمیگيرد. مسلّماً من معيار تشخيص اهانت و نقد نيستم و براي همين دادگاه و هيئت منصف را پيشنهاد دادم. آن هم كه گفتم همه ميگويند توهينآميز است، يعني كسانی كه اظهارنظر كردهاند، از خود دولتيان امريكايی تا سكولارهايی دوآتشه مثل مجيد محمّدی است نه تمام مردم جهان. لااقل من نديدم كسی بگويد اين اثر هنری است. خوب است به دروغگو بودن آن از لحاظ تاريخی و فرايند توليد هم اشارهای داشتهام. تعريف سكولار معتدل و افراطی هم به من برنمیگردد، براي مثال:
http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/86455
شرّی كه طليعهی خير است يعنی توهينی كه نويددهندهی رواج بيشتر اسلام است نه آن تفسيرهای عجيب. من «تشويق» به شر نكردهام، گفتم اگر توهين كنند نشانهی نگرانی آنان از گسترش اسلام است، نگفتم خوب میكنند يا اميدوارم بيشتر توهين كنند. در تتمّهاش هم به نقد چيزی مینشيند كه من نگفتهام. من نگفتم جنبش سبز سراسر مذهبی است، گفتم سرانش هستند و در نوشتهها و بيانيّههايشان هم به آن اشاره كردهاند نه اينكه مذهب برای آنان فقط باوری شخصی و خصوصی باشد؛ آنرا به عرصهی اجتماع و جنبش هم آوردهاند. اگر كسی مفاد و محتوای آن بيانيّهها و سخنان را قبول نداشته باشد، نمیتواند سبز باشد. در ضمن پايان ايما هم اخطار به خروج مذهبيان از جرگهی سبزها بود و اين با تهديد يا دفاع از سركوب افراد بسيار فاصله دارد. فرض كنيد اگر من روزی نخواهم سبز باشم، طرفدار ولايت ميشوم يا باز به اصلاحطلبی باز ميگردم؟(اشاره به خاتمی هم برای همين بود)
اگر آرام و برای گفتگو مینوشت حتماً نقدی بر آن مینوشتم ولی حالا همينقدر به گمانم كافی است.
"اگر كسی مفاد و محتوای آن بيانيّهها و سخنان را قبول نداشته باشد، نمیتواند سبز باشد"
پاسخحذفعيار فكر نميكنی با آخر اين بيانيه در تناقض باشه:
http://www.kaleme.org/1391/07/01/klm-113349/
منشور سبز و آن سخنان و اين بيانيّه همه يك چيز میگويند: توصيه به اعتدال و پرهيز از افراط. من در بخشهايی از متن، دو گونه افراط را نقد كردم نه اينكه بخواهم بحث مذهبی كنم. افراط مجالی برای همراهی نمیگذارد؛ چه افراط مذهبی و چه افراط سكولار. راهحل هم اصلاح روش است نه نفی افراد.
حذفتوافق نانوشته:
پاسخحذفhttp://www.radiozamaneh.com/zamtoon/2012/09/22/19868
سر بسر عيّار ميگذاريييييييم p:
لطف میكنی :)
حذفنيستانی تقابلی را به تصوير كشيده كه مايهی تأسّف است. منتظری هم از اينها بود؟ كروبی، نوری، خاتمی، دستغيب و...؟ حيف.
توصيه محمود صدری و شيدان وثيق با دو ديدگاه متفاوت درباره تساهل و تسامح بهتر نيست؟
پاسخحذفhttp://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=48086
http://www.rahesabz.net/story/59434
حرف آقايان -با تفاوتهايشان- «توصيه» است به تغيير ديدگاهها و رفتارها كه بسيار زمانبر است. حرف من -كه توصيه به خويشتنداری مثلا درباره ترانه جديد هم میكند- اين است كه به فرض كه عدّهای تحمّل نكردند، آن وقت چه كنيم؟ انديشيدن به اخلاق هم وجه ديگر آن.
حذف