پیرامون انتخابات ۹۲

                                                                                                       ‌یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۱
   
       

دو سال پیش از انتخابات ۸۸ «دوسال دشوار» را نوشتم و پس از بررسی نامزدی که کمترین دافعه را برای حاکمیّت داشته باشد ولی مفید هم باشد (یعنی حسن روحانی) پیشنهاد کردم خاتمی دوباره بیاید ولی متفاوت با خاتمی ِرئیس‌جمهور. او طی دوران ریاست جمهوری از چهره‌ای فرهنگی به مهره‌ای سیاسی بدل شد و رفتار و گفتاری صریحتر و منتقدتر در پیش گرفت ولی با مشخّصات و محدودیّتهایی که همه می‌دانیم؛ پس دلیلی نداشت که نتواند مقداری تندتر و قاطعتر شود. بعد میرحسین آمد و پس از آن ماجراهایی پیش آمد که حتّی اشاره به آن هم متن را بی‌دلیل طولانی می‌کند. حالا و در فضای مه‌آلود فعلی، به نظرم برای اظهار نظر کمی زود می‌رسید امّا با انتشار نامه‌ی چهره‌های اصلاح‌طلب آن مقداری را که فعلاً به نظرم یقینی می‌رسد بیان می‌کنم.
  
جنبش سبز به چه علّت به راه افتاد؟ در درجه‌ی اوّل به علّت بی‌اعتمادی به شمارش رسمی آرا و نتایج آن با شعار «رأی من کو؟». شبهات و ایرادهایی که در آن انتخابات بود گرچه دلیلی قاطع و همه‌پسند بر تقلّب نبود ولی به نظر کسانی که آن نتایج را نپذیرفتند، به خیابان آمدند، وبلاگ نوشتند، دستگیر یا کشته شدند، از کشور مهاجرت کردند یا هنوز درگیر آن هستند، سلامت انتخابات را زیر سؤال برد. آن سؤالها نه تنها هرگز جواب داده نشد بلکه برخورد حاکمیّت با منتقدان، خود به تنهایی نشانه‌هایی دال بر وجود حکومتی خودکامه در ایران بود که کشور و مردم را تیول خود کرده و قانون، انتخابات و تمام ارزشهایی را که به خاطر آن انقلاب به پا شد به بازی گرفته است. الآن چه چیزی عوض شده است؟
  
کسانی که پیشنهاد می‌دهند خاتمی بیاید، مدّعی هستند که انتخاباتی در ایران برگزار خواهد شد که خاتمی در آن رأی می‌آورد. پس از دو انتخابات مسأله‌دار چرا حالا باید وضع عوض شده باشد؟ اشتباهات بزرگ انتخابات ۸۸  و مواردی مانند گزارش به هاشمی رفسنجانی (که معلوم کرد آرای انتخابات مجلس تقریباً دو برابر اعلام شد) تکرار نمی‌شود و این بار کار به سادگی و با مهارت یکسره خواهد شد. طبعاً روی سخنم با کسانی نیست که این حرفها را افسانه می‌پندارند، روی سخنم با همراهان جنبش سبز و دو نامزد معترض و در حصر آن است. زمان برای بررسی نامزدهایی که اعلام حضور کرده‌اند، نامزدهای احتمالی، پیامدهای حضور خاتمی یا احیاناً دیگر چهره‌های اصلاح‌طلب، برخورد احمدی‌نژاد با رهبر و مسائلی از این دست هنوز زود است امّا یک نکته برای من یقینی است که «فقط کسانی می‌توانند در این انتخابات رأی دهند و مدّعی باشند که دچار تناقض رفتاری و فکری نیستند که یا معترض به انتخابات ۸۸  نباشند یا از نظر خود برگشته باشند.» 
  
حرف اصلی همان بود که بالا نوشتم ولی فعلاً برای تکمیلش به چهار نکته اشاره می‌کنم.
  
یک. آزموده را آزمودن خطاست.
بارها شده که وقتی یادداشتی مرتبط به بحث می‌نوشتم، بعضی دوستان دلسوز اعتراض می‌کردند که تمام راههایی که آزمودید (به خیابان آمدن، انواع تبلیغات سبز، تحریم و مانند آن) فایده نداشت، چرا هنوز بر آنها و پیشنهادهایی مانند نافرمانی مدنی اصرار می‌کنید؟ من همیشه یک جواب داشتم که اوّلاً باید ببینیم که فایده یعنی چه و اگر راهی در وقتی اندک به نتیجه نرسد آیا موفّق هم نبوده است؟ اتّفاقاً آن راهی که فایده نداشت «شرکت در انتخابات» بود. اصلاح‌طلبان در اوج قدرت (یعنی در اختیار داشتن دولت و مجلس) حتّی نتوانستند دو لایحه‌ی خاتمی را از سدّ شورای نگهبان بگذرانند، آنان به‌دست‌آوردن اکثریّت مجلس را مگر به خواب ببینند و خاتمی تنها هم نمی‌توانست کاری کند. پیشنهاد من برای انتخابات گذشته «خاتمی ِمتفاوت» بود، چون احمدی‌نژاد ثابت کرده بود که- از دید بسیاری با پررویی- می‌توان کارهایی بیش از یک تدارکاتچی کرد پس شاید خاتمی هم می‌توانست. میرحسین که آمد ظن‌ها به اطمینان نزدیکتر شد. حالا و با رفتار خاتمی پس از انتخابات می‌دانیم که اگر خاتمی به جای میرحسین بود یا جنبش سبزی به پا نمی‌شد یا بسیار زود فروکش می‌کرد. مسأله این است که در زندگی عادی وقتی برای رسیدن به هدفی متوجّه می‌شویم یک راه بن‌بست است، دیگر آن را امتحان نمی‌کنیم حتّی اگر راه جدیدی به نظرمان نرسد؛ چون دستکم می‌دانیم آن یک راه بی‌فایده است پس به دنبال راههای دیگر می‌گردیم.
  
دو. قهرمان کیست؟
انتخابات امری عمومی است پس باید به نظرات تمام افراد توجّه کرد حّی اگر سیاسی نباشند. هنرمندان شاخکهای حسّی اجتماع و پیش‌قراولان آن هستند. حسین سناپور در یادداشتی نوشته که بعضی همیشه منتظر یک قهرمان هستند و برخی تلاش می‌کنند با شرایط فعلی کاری کنند. به ایشان و تمام کسانی که مانند ایشان می‌اندیشند عرض می‌کنم که مانند بند بالا مسأله درست برعکس است. «قهرمان» کسی است که بتواند کاری کند که دیگران نمی‌توانند؛ چطوری و با چه ابزاری؟ معلوم نیست و لازم هم نیست معلوم باشد چون او با ویژگی‌های استثنایی خود آن را حل می‌کند. اگر دیگران بدانند که او چگونه ناممکن را ممکن می‌کند، مثل او می‌شوند و او دیگر قهرمانی یکّه و بی‌همتا نخواهد بود. به عبارت دیگر بیشتر اوقات «قهرمان» نام جهل ماست. ساختارهای تعریف‌شده‌ی سیاسی نیازی به قهرمان ندارند، برای فروکشیدن افراد حاکم هم راه معلوم است و نیاز به قهرمان نیست. حالا خاتمی چگونه در نظام ِمتّهم به سرقت آرای ملّت رأی بیاورد؟ چگونه بتواند بدون حمایت مجلس کاری کند؟ در شرایطی که تمام موضوعهای مهم (مسأله‌ی هسته‌ای، مذاکره با امریکا و کشورهای غربی، دخالت در کشورهایی مانند سوریه و جزآن) انحصاراً زیر نظر رهبر است، شخص دوّم کشور چه کار می‌تواند بکند؟ معلوم نیست! این «معلوم نیست» همان انتظاری است که فرد عادی را به قهرمان بدل می‌کند. به عبارت دیگر پیشنهاددهندگان از خاتمی انتظاری دارند که از یک قهرمان دارند ولی نه او قهرمان است، نه می‌خواهد، نه می‌تواند و نه به او اجازه می‌دهند..(دو بند پایینتر صدری هم از کاوه و اسکندر می‌گوید و همین نقد بر او وارد است. دیگر نکات نوشته‌ی سناپور را در پرانتز می‌گذارم امّا خیلی گذرا بگویم که شرایط سال ۹۲ با سال ۷۶ بسیار تفاوت کرده است و رهبر و نظامیان آن چنان بر کشور چیره شده‌اند که خاتمی برای سیاست‌ورزی عادی - یا همان تدارکاتچی‌بودن- نیز باید قهرمان باشد. دیگر اینکه هزینه‌بر بودن یا نبودن، دلیل ِدرستی یا نادرستی یک عمل نیست و کار را همان «دلایل درست و غلط» معلوم می‌کند؛ در ضمن الآن کدام کار هزینه‌بر است، دفاع از شرکت در انتخابات یا خلاف آن؟ کدامیک الآن در فضای مجازی جرم تلقّی می‌شود؟ آیا به صرف هزینه‌بر‌بودن آن الزاماً نظرات من درست است؟)
  
سه. انتخابات آزاد یعنی چه؟
از انتشار خبر حمايت تاجزاده در دفاع از آمدن خاتمی تعجّب کردم. ظاهراً بین عبارت «انتخابات آزاد»ی که او می‌گوید و ما می‌گوییم  و مهم‌ترین مطالبه‌ی جنبش سبز است، فقط مقدار تشابه وجود دارد. انتخابات آزاد فقط این نیست که افراد بدون نظارت استصوابی بتوانند نامزد شوند بلکه این است که نظارت بر انتخابات باید به گونه‌ای باشد که احتمال دست‌بردن در آرای مردم نباشد، حالا آیا این مسأله حل شده که تاجزاده از آمدن خاتمی دفاع می‌کند؟ در آینده خواهم گفت که سخنانی مانند «محبوبیّت خاتمی مانع تقلّب می‌شود» و مانند آن به‌سادگی بطلان‌پذیر است. (ایمادوستان می‌دانند که «انتخابات آزاد» اگر یک مصداق واقعی داشته باشد که راهی به دهی ببرد فقط انتخابات آزاد مجلس خبرگان برای تعیین تکلیف رهبر است و گرنه حتّی با دو شرط بالا، انتخابات آزاد مجلس و دولت نیز ابداً به آزادراهی نخواهد رسید)
  
چهار. طرح اشتباه مسئله
طرح اشتباه مسئله حتماً به جواب اشتباه می‌انجامد. احمد صدری اینجا نوشته که به خاتمی رأی می‌دهیم همانطور که به هاشمی در برابر احمدی‌نژاد رأی دادیم. احمدی‌نژاد نشان داد که گمانه‌ها درباره‌ی فاجعه‌بودن حضور او در جایگاه دوّم سیاسی کشور درست بوده است و رأی دادن به هرکسی در برابر احمدی‌نژاد در آن انتخابات صحیح بود، نه تنها هاشمی یا کرّوبی و معین بلکه لاریجانی و قالیباف. امّا حالا مسئله این نیست چون دو راهی بین فلانی و خاتمی نیست تا خاتمی برتری داشته باشد بلکه دوراهی بر سر سالم‌بودن یا نبودن انتخابات است؛ حالا نامزد هرکس می‌خواد باشد. تازه در آن انتخابات مگر چه شد؟ مگر یادمان رفته که هاشمی در نامه‌ای نوشت که گلایه‌های خود را با خدا در میان می‌گذارد؟ کرّوبی به درستی نفهمید که چه بر سر او آمد ولی هاشمی می‌دانست امّا سکوت کرد و ناخواسته زمینه را برای کودتای انتخاباتی ۸۸ فراهم کرد. اگر ما و صدری می‌دانستیم که دستهایی قرار است «به هر قیمتی» احمدی‌نژاد را در برابر هاشمی برنده کنند، باز هم در آن انتخابات شرکت می‌کردیم و به هاشمی رأی می‌دادیم؟ منظورم از «ما» کسانی است که هنوز بر این باورند که در انتخابات ۸۸ چنین چیزی رخ داد. چنین کسانی یا نباید در انتخاباتی شرکت کنند یا باید از سلامت آن به وسیله‌ی تعیین ناظرانی مستقل بر سر هر صندوق، نظارت بر شمارش آرا و جمع‌بندی دقیق آن مطمئن شوند. «انتخابات آزاد» اگر فقط به معنای وجود نامزدی کمابیش مطلوب باشد اصلاً کسی را نمی‌ترساند چون گیر اصلی جای دیگری است.
   
پ.ن: احتمالهای بسیاری برای انتخابات آینده وجود دارد. قصد من در این نوشته بررسی اجمالی بحث بازگشت خاتمی از دیدگاه کسی است که انتخابات گذشته را سالم نمی‌دانست؛ تفصیل بیشتر بماند برای بعد. 

پ.ن۲: آقای سناپور یادداشت مرا بررسی و برای من ارسال کرده‌اند. نوشته‌ی ایشان و نقد مختصر من بر آن را اینجا می‌توانید بخوانید.

۱۷ نظر:

  1. سلام و شرمنده بابت تاخیر

    به نظرم شما و شاید دعوت کنندگان از خاتمی یک پیش فرضی دارید و آن هم این است که شرکت در انتخابات می تواند فقط با هدف اصلی پیروزی باشد. نتیجه این می شود که شما با توجه به نداشتن اهرم های تشخیص و حفظ سلامت انتخابات به عدم شرکت مایل می شوید و ایشان چنان شیفته "احتمال" رای آوری خاتمی و پیروزی می شوند که به آن نبود اهرم ها بی توجهی می کنند.
    در آن نکته یقینی هم شما فرض بالا را گرفته اید.
    شرایط سال 92 حتما خیلی با 76 متفاوت است اما غلط است اگر تصور شود سال 76 کسی برای چپ ها فرش قرمز پهن کرده بود یا آنها (نه هاشمی و مدیرانش) نفوذ بالایی در حکومت داشتند. سال 76 کاندیدای اصلی چپ ها را با لابی فشرده و احتمالا پیغام رهبر حذف کردند.

    پاسخحذف
  2. سلام،
    اين پيش‌فرض «فقط با هدف...» نه در كلام من است نه در كلام آنها. سال۷۶ هم خاتمی فقط برای رأی‌جمع‌كردن آمد و خودشان هم احتمال پيروزی نمي‌دادند. انتخابات سالم از ديد من خودش پيروزی است.

    پاسخحذف
  3. اول اینکه از نظر احساسی تمایل من هم به رای ندادن است و احتمالاً اگر همین امروز انتخابات باشد، بعد از صد بار سر و کله زدن با خودم رای نمی دهم. ولی از دید خودم، با کنار گذاشتن مسائل احساسی، دلایل رای دادنم قوی تر از رای ندادن است
    چند نکته، لازم شد بیشتر بیشتر حرف می زنیم:

    1- دعوای خامنه ای - احمدی نژاد، تقلب در انتخابات را مشکل تر از سال 88 و 84 می کند، خیلی مشکلتر، و امید به خواندن رای ها را زیاد تر. پس لزوماً شرایط یکسان نیست و تکرار اشتباه محسوب نمی شود.

    2- می توانیم از خاتمی چیز زیادی نخواهیم. قرار نیست آزادی بیاورد و فضای باز سیاسی و زندانی های سیاسی را آزاد کند و ... که همه می دانیم نه در حیطه اختیارتی است که برایش تعریف می کنند نه خاتمی مرد گرفتن این اختیارات است. ولی همین که در اتاق های عمل داروی بیهوشی پیدا شود و کارگران 6 ماه و 1 سال حقوق نگرفته حقوق بگیرند و ... و یک روزنه برای تنفس باز شود غنیمت است. الان مردم می خواهند زندگی کنند، همین.

    3- دلیلی داریم که اگر انتخاباتی کامل آزاد نبود و مثلاً 20% آزاد بود نباید در آن شرکت کرد؟ تا وقتی قانون اساسی جمهوری اسلامی هست، انتخابات کاملاً آزاد نداشته ایم و نخواهیم داشت پس چرا همه بارها در انتخابات شرکت کرده ایم.

    4- اگر در یک انتخابات غیر آزاد به امید 10% بهتر شدن اوضاع شرکت کردیم ولی رایمان شمرده نشد چه از دست داده ایم؟ به نظام مشروعیت داده ایم؟ نه، با این حال فرض کنیم دنیا تا حالا متوجه عدم مشروعیت نظام نشده و باز فرض کنیم در انتخابات شرکت نکردیم و باز فرض کنیم که دولت در رای سازی و نشان دادن 4 حوزه رای گیری با صف چند صد نفری ناتوان بود. نهایتاً با این 4 فرض محال دنیا بالاخره متوجه شد که ما این حکومت را نمی خواهیم. قدم بعدی چیست؟

    خلاصه کنم، از دیدی من هزینه شرکت در انتخابات ناچیز است و بهتر است به امید کمی بهتر شدن شدن شرایط هم در آن شرکت کنیم، ولی چه کنم که عذاب وجدان شرکت وقتی اینهمه زندانی و در حصر و کشته داریم را هم دارم. با این حال دیدن اینکه کسانی که بیشترین ضربه را خورده اند مثل خانواده زندانیان و کشته شدگان موافق شرکت در انخاباتند (لیست 91 نفره دعوت از خاتمی) کمی عذاب وجدان را کم می کند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. فكر می‌كنم بهتر است به احساس و وجدان فرصت استراحت بدهيم و ببينيم از لحاظ نظری چه بايد كرد. اين متن را خطاب به سبزها يا معترضان به انتخابات گذشته نوشتم و گرنه بحث از اساس بی‌معناست:
      ۱- اين اختلاف نظر به احتمال زياد به نفع رهبر و به احتمال كمتر به نفع ا.ن نژاد خواهد بود. سرنوشت انتخابات پس پرده رقم می‌خورد و بعيد می‌دانم چيزی از آن عايد اصلاح‌طلبان شود.
      ۲- تفاوت اقتصادی نيز با آمدن كسی مانند ولايتی كه به رهبر نزديك باشد محقّق می‌شود نه با كسي كه هر ۹ روز برايش يک بحران درست كردند.
      ۳- برای انجام يک عمل بايد دليل داشته نه برای ندادنش. آزادنبودن انتخابات هم تا پيش از سال۸۸ به معنای غربال‌كردن نامزدها بود و پس از آن به معنای دستكاری آمرانه از بالا؛ پس با هم فرق دارند.
      ۴- انجام‌ندادن كار عبث نيازی به دليل ندارد. اگر ندانيم قدم بعدی چيست، دليلی نداريم كه به مسير اشتباه برويم. همين كه كار نادرستی انجام ندهيم خودش دستاوردی است، حالا يا بعدش به راه جديدی می‌رسيم يا نه.
      درباره‌ی «هزينه» و ديگر مسائل در جواب حسين سناپور چيزهايی نوشته‌ام كه گمانم به درد بخورد.

      حذف
    2. ممنون بخاطر جوابتان، نوشته حسین سناپور و پاسخ شما را هم خواندم و در مجموع فکر می کنم نظرم به جناب سناپور نزدیکتر است.

      تفاوت عمده دید ما در تصور یک احتمال کمرنگ نتیجه بخش بودن انتخابات از سوی ماست و مطمئن بودن شما از بیهوده و عبث بودن آن. وگرنه موارد دیگر اختلاف مهمی محسوب نمی شود.

      فقط در یک مورد نظرم را مشخص تر کنم و آن هم مسئله آمدن یک نفر از نزدیکان رهبر مثل ولایتی است. واقعیت این است که اگر این گزینه مدیر توانمند تری در حد قالیباف بود، در این زمینه بحث با شما موافق بودم. ولی از دید من با توجه به رفتار رهبر بویژه با هاشمی تکلیف دیدگاه رهبر با یک رویکرد توسعه محور و اشخاص نماینده این دیدگاه تا حد زیادی مشخص است و دست کم من امیدی به آن ندارم. در ضمن کارنامه اقتصادی خاتمی علی رغم بحران های 9 روزه و ...، کارنامه قابل قبولی ست، چرا نتواند این کار را تکرار کند.

      حذف
    3. نوشته‌ام:«كسی مانند ولايتی كه به رهبر نزديک باشد» می‌بينيد كه ولايتی فقط مثال است.
      فروكاستن آرمانهای جنبش سبز از اصلاح ساختار قدرت به مقداری بهبود اقتصادی، زيرپاگذاشتن آن همه اصرار بر كودتای انتخاباتی و شركت در انتخاباتی دوباره، تمكين مجدّد به نظارت استصوابی، فراموش‌كردن شعار انتخابات آزاد و درخواست قدرت از تنفيذ رهبر، شريک‌شدن در حكومتی كه دسته‌گلهایش، به ويژه بخشهای قضايی آن، روزبه‌روز بيشتر می‌شود و... برخی از موارد اختلاف بين دو ديدگاه است كه خيلی هم كم نيست.

      حذف
    4. منظور من فقط ولایتی نبود، از "تکلیف دیدگاه رهبر با یک رویکرد توسعه محور و اشخاص نماینده این دیدگاه تا حد زیادی مشخص است"، نظرم این بود که امیدی به آمدن کسی که اوضاع را بهتر کند ندارم، گزینه های موجود رهبر مثل ولایتی و حداد و سعید جلیلی و ... هم فقط در اسم متفاوتند.

      من از مواردی که شما نوشتید، بخصوص "تمكين مجدّد به نظارت استصوابی، فراموش‌كردن شعار انتخابات آزاد و درخواست قدرت از تنفيذ رهبر، شريک‌شدن در حكومتی كه دسته‌گلهایش، به ويژه بخشهای قضايی آن، روزبه‌روز بيشتر می‌شود" حس می کنم دیگر امیدی به اصلاحات ندارید. وگرنه لازمه اصلاحات کنار آمدن با این موارد و اصلاح تدریجی آنهاست. اگر اینها را نخواهیم بپذیریم، راه اصلاحی دموکراتیکی وجود نخواهد داشت. با شناخت ناقص من از حکومت موجود، صلح آمیز ترین راهش این است که کنار بایستیم تا حکومت سرنگون شود.

      ایراد های فرو کاستن آرمانها وشرکت مجدد در انتخابات، برای من هم مطرحند، ولی لااقل برای من بیشتر بار احساسی دارند،اگر صرفاً استدلالی نگاه کنیم، دسته بندی اهداف و تمرکز بر بخش قابل دسترس در زمان فعلی و شرکت در انتخاباتی که تقلب در آن محتمل ولی قطعی نیست مشکلی ندارد.

      حذف
  4. با دعوت از خاتمي شما تندروان سبز به حاشيه ميرويد و منزوي خواهيد شد

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اتّفاقاً بد هم نمی‌شود چون دور از سياست به ديگر علاقه‌های خود می‌پردازيم.

      حذف
  5. دعوت از خاتمى؛ تنها برگ بازنده ما - امین بزرگیان
    http://rahedigar.net/1391/12/22/davat-khatami-barg-bazande/

    پاسخحذف
  6. کار رئیس جمهور آینده هر که باشد بسیار سخت است و بسیاری از معضلات که از قبل به وجود آمده اند در دوره بعدی ظهور می کنند. خلاصه هر کس بیاید وسط نام و اعتبار خود را تمام و عیار در میان می گذارد و شاید همه را ببازد...

    پاسخحذف
  7. ممنون میشم اگر در مقالات آتیتون به این سوال های من هم توجهی بکنید :


    http://dustefarsi.blogspot.de/2013/03/blog-post_19.html

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. شايد خيلي در اين باره ننوشتم. عجالتاً در مورد آنجا كه به من اشاره كرده‌ايد: شما نوشته‌ايد كه «...ولی در نوشته مشخص نکرده مسئله چیست» چرا مشخّص نكرده‌ام؟ مسئله دوراهی بين خاتمی يا فلانی نيست بلكه مسئله سالم‌بودن يا نبودن انتخابات است. چهارسال از تقلّب بگويیم و بعد در انتخابات شركت كنيم؟ اين طور تمام ادّعاهای چهارسال گذشته زير سؤال می‌رود. مگر اينكه كسی معلوم كند تضمينهايی درباره‌ی انتخابات آتی هست كه آنرا با انتخابات قبل متفاوت می‌كند. چه كسی چنين تضمينی مي‌دهد و چرا بايد چنين شود؟

      حذف
  8. این حرفتون رو خیلی دوست داشتم" به نظرم برای کسانی (خودم و سبزهای معترض را عرض می‌کنم) که چهار سال از انتخابات ناسالم گفتند، شرکت مجدّد بالاترین هزینه است"
    این مسئله فراموش شده که خیلی ها به آقایان خاتمی و موسوی رای دادند که به یه نفر "نه" بگویند (البته من واقعا موسوی رو برای این که حداقل سر حرفهای خودش ایستاد تحسین می کنم). توی این انتخابات رای دادن به خاتمی "نه" محسوب نمی شه، معنای دیگه ای دارد.

    پاسخحذف
  9. کسی که احمد صدری مهره ی آمریکا را تأیید می کند نه تنها صلاحیت اظهار نظر ندارد بلکه ایرانی هم نیست. احمد صدری از مهره های آمریکا که بیانیه حمله به لیبی یعنی "منطقه پروازممنوع" را بنفع اوبامای بچه کش و تروریست همراه با عاملینی نظیر مهرزاد بروجردی، عباس میلانی، نیره توحیدی،نادر هاشمی، بنو عزیزی ، علی افشاری، آذر نفیسی و دیگر حاسوسان امضاء کرد. همه ی این افراد شهروند آمریکا هستند و به پرچم آن کشور قسم خورده اند که برای منافع این جنایتکاران با آنان علیه مردم جهان همکاری داشته باشند.
    مرگ بر دشمنان ایران و بشریت.

    پاسخحذف
  10. درود..
    جانا سخن از زبان ما می گویی...

    متین و منطقی بود. امید که حامیان شرکت در فضایی آرام به سوالات جواب بدن..

    پاسخحذف
  11. ای کاش جواب ایمیلم را می دادی و درباره این نکته یقینی‌ات آرامم میکردی.
    به هر حال من فردا رای خواهم داد هرچند که عاقل مردی چون تو، دیوانه‌ام می‌خواند!

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.