دوشنبه ۱ اردیبهشت
۱۳۹۳
بابک زنجانی: در دولت پیش همدستانی
داشتم
شنیدم که
دزدی درآمد ز دشت به
دروازهی سیستان برگذشت
بدزدید
بقّال ازو نیمدانگ برآورد دزد سیهکار بانگ
خدایا تو
شبرو به آتش مسوز که ره
میزند سیستانی به روز
سردار فیروزآبادی
به اندازه
خور زاد اگر مردمی چنین پر شکم آدمی یا خمی؟
درون جای
قوتست و ذکر و نفس تو
پنداری از بهر نان است و بس
همی میردت
عیسی از لاغری تو
در بند آنی که خر پروری
تاجزاده: تن به فرمان شاهانه نمیدهم
یکی را تب
آمد ز صاحبدلان کسی گفت شکّر بخواه از فلان
بگفت ای
پسر تلخی مردنم به از جور
روی ترش بردنم
شکر عاقل
از دست آن کس نخورد که روی از تکبّر بر
او سرکه کرد
پنجشنبهی سیاه اوین
یکی پند میداد
فرزند را نگهدار
پند خردمند را
مکن جور بر
خردگان ای پسر که یکروزت افتد بزرگی به سر
نمیترسی
ای گرگک ِکمخرد که روزی پلنگیت بر هم درد؟
احمدان (علمالهدی، خاتمی، جنّتی)
یکی پر طمع
پیش خوارزمشاه شنیدم که شد بامدادی پگاه
چو دیدش به
خدمت دوتا گشت و راست دگر روی بر خاک مالید و خاست
پسر گفتش
ای بابک نامجوی یکی مشکلت میبپرسم بگوی
نگفتی که
قبله است سوی حجاز چرا کردی امروز ازین سو نماز؟
شنود اسلامی
یکی گفت با
صوفیی در قفا ندانی فلانت چه گفت از قفا
بگفتا خموش
ای برادر بخفت ندانسته بهتر که دشمن چه گفت
کسانی که
پیغام دشمن برند ز
دشمن همانا که دشمنترند
کسی قول
دشمن نیارد به دوست جز آنکس که در دشمنی یار اوست
خطبههای
رهبر (بیستونه خرداد،عربی مصری و..)
یکی خوب خُلق
و خَلَقپوش بود که در مصر یکچند خاموش بود
تفکّر شبی
با دل خویش کرد که پوشیده زیر زبانست مرد
اگر همچنین
سر به خود در برم چه دانند مردم که دانشورم؟
سخن گفت و
دشمن بدانست و دوست که در مصر نادانتر
از وی هموست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.