جمعه ۱۳ تیر ۱۳۹۳
عاقبت یکی
از کسانی که فقط به کپیبودن «هفتسنگ» پرداختند، به نکتهی مهمتر اشاره کرد که "هفت سنگ" بیش از آن که دزدی هنری باشد، در
واقع پردهبرداری است از آنچه در صداوسیما می گذرد که هر ناظری را به تأمل وا میدارد
که وقتی در موضوعی بدین وضوح که بر روی آنتن است چنین اتفاقی به راحتی آب خوردن میافتد،
در پشت صحنه چهها میگذرد؟!
هرجا که
انباشت پول با فقدان نظارت همراه باشد، بیشک فساد ریشه خواهد دواند. برخی از سود
صدها میلیاردی سیما فقط از پخش آگهی سه بازی ایران در جام جهانی گفتهاند. طبیعی
است که این همه پول به علاوهی استفاده از رانت ِنهاد تحت نظارت رهبربودن به ناکجا
میانجامد. همین چند وقت مجلسیان برای نظارت بر سیما در تکاپو بودند و عاقلان از
بیفایده و بیتضمینبودن چنین طرحی میگفتند. روشن است که این بحث به اختلاف
سلیقهی سیاسی یا جهتگیریهای آنچنانی صداوسیما در قبال فعّالان فرهنگی ربطی ندارد؛
بحث فعلاً بر سر کپیکاری است.
چندسال پیش
یکی از ناصحان که وسواس و گزیدهکاری بنده را میدید از سر خیرخواهی سرگذشت یکی از
دوستانش را برایم تعریف کرد. دوست نویسندهی این عزیز پس از ورود به عرصهی
حرفهای، قوانین نانوشته و عرف حاکم بر آن را نمیپذیرفت، تن به هر کاری نمیداد
و ارتباط و دوستی ویژهای با کارچاقکنهایی که با نام دیگر فعّالیّت میکنند
برقرار نمیکرد. طبیعی است که از جانب آنان پذیرفته نشد و از لحاظ مادّی در مضیقه
قرار گرفت. کار به جایی رسید که از سر ناگزیری ماحصل تلاش و کوشش خود را به ثمن
بخس در اختیار دیگران میگذاشت بیاینکه نامی از او در محصول نهایی آورده شود.
دوستم یکی از سریالهای سیما را مثال زد و گفت که میدانی نویسندهاش کیست؟ گفتم
فلانی. گفت نه خیر؛ نویسندهاش همین دوست من است که اصل کار را او نوشته و در برابر
پانصدهزارتومان در اختیار دیگری گذاشته که او با کمی دستکاری و دریافت مبلغ زیادی
آن را به نام خودش عرضه کند. این فقط بخش کوچکی از کپیکاری در سیماست.
بعید میدونم نصیحت دوستت اثر کرده باشه!!
پاسخحذفنه دیگه، گفتیم از ایمانویسی به جایی میرسیم که نرسیدیم.
پاسخحذففعلاً سماق میمکیم.
رهبر و انسان های بی رویا
پاسخحذفحال؛ حکایت برخی اعتدالگرایی/اصلاحطلبیها در بستر نوعی پراگماتیسم افراطی و رئال پلیتیک سرد و خشک و اغراق آمیز راه به همین وضعیت، "انسان بدون آرزو، بدون رؤیا" برده است...
این سخنان یادآور درس مکرری است که برخی طرفداران افراطی اعتدال/اصلاح سعی میکنند چشم و گوش بر آن ببندند تا مشمول مرور زمان شده و فراموش شود. اما آن درس مکرر، نیشتر بر زخمی عمیق میزند که ریشه بسیاری (و البته نه همه) مشکلات ماست؛ مقام مادامالعمر غیرپاسخگو.
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/-1ed95b51a7.html
نافرمانی مدنی امری پیچیده نیست. به چالش کشیدن به دور از خشونت خواستههای حکومت را در سال ۱۳۸۸ اختراع نکردهاند. جنبشهای برابری طلب و ضد استعماری در قرن بیستم بارها تجربه شده است. وقتی میلیونها نفر از کسانی که به روش حکومت اعتراضی داشتند، در ۲۵ خرداد به خیابانها ریختند، بسیاری امیدوار شدند که اتفاقی مهم در شرف وقوع است. اما سقف خواسته معترضان به تعیین تکلیف درباره آرای ریخته شده به صندوقها محدود شد. «رای من کو»، هدف نبود، یک خواسته ساده بود که میتوانست در چارچوبهای استراتژیهای یک حرکت جامع مطرح شود. رهبران «جنبش سبز» برای اعتراض به دستگاه حاکم، به جای عدم پذیرش ساختار حاکم، به آن تن دادند و قواعد بازی نظام را رعایت کردند. وقتی خواهرزاده میرحسین موسوی در روز عاشورای سال ۸۸ ترور شد، میرحسین عزای عمومی برای مرگ او و دیگر قربانیان خشونت نظام اعلام نکرد و حتی گذاشت دستگاههای امنیتی برای جنازه تعیین تکلیف کنند. وقتی بسیاری از معترضان شعارهایی علیه ولایت فقیه دادند، رهبران «جنبش سبز» سعی کردن اطاعت خود را از نخستین ولی فقیه نظام به رخ بکشانند و حتی به انکار بسیاری از اعمال و فرمانها و جنایتهای آیتالله خمینی بپردازند. وقتی در سالگرد شکلگیری «جنبش سبز» حامیان موسوی و کروبی میخواستند بر اساس دعوت این دو به خیابان بیایند، چون وزارت کشور مجوز نداد، از مردم خواستند که فکر راهپیمایی اعتراضی را از سر بهدر کنند. در سالهای گذشته، بحثهای زیادی با دوستان حامی «جنبش سبز» در باره شکستن سدهای تحمیلی از جمله قالبی به نام «دوران طلایی» و «ولایت خمینی» کردهایم و بسیاری به خاطر «شرایط»، چسبیدن به «آرمانهای امام راحل» را واجب دانستهاند. وقتی بر روی یک حرکت اجتماعی، سقفی از جنس دیکتاتوری مذهبی غیرپاسخگو قرار میگیرد، نهایت طول و عرض حرکت را نه فعالان جنبش، که خود نظام جمهوری اسلامی تعیین و تبیین کرده است. اگر بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی معتقدند که میتوان در چارچوب نظام جمهوری اسلامی و با تن دادن به قواعد بازی همین نظام، به تغییراتی به سمت و سوی دموکراسی و حقوق بشر دست یافت، گروهی نیز با توجه به ساختار نظام و منافع و علایق پایههایش، هرگونه اصلاحات واقعی و ریشهای را غیر قابل انجام یافتهاند. ممکن است منافع گروههای اقتصادی و لابیهایی ویژه در امید دادن به شرکتهای بزرگ بوده باشد و خواسته باشند ریسک سرمایهگذاری را محدودتر از چیزی که هست نمایش دهند، اما واقعیتهای نظام جمهوری اسلامی چیزی نیست که بتوان نادیده گرفت. رهبری جمهوری اسلامی مدعی است رفتار با سران «جنبش سبز» با ماطفت بوده و اگر محاکمه میشدند و میخواستند مدل «امام» با آنها برخورد شود، عاقبت بدتری نصیب این حصر شدگان میشد. این بهترین پاسخ سید علی خامنهای به مدعیان و حامیان «اصلاحات» است. به عبارت دیگر، خامنهای نشان داده که حتی مرگ موسوی و کروبی در حبس خانگی اهمیتی برایش ندارد و همینکه گذاشته چند سالی در حبس باشند و محاکمه نشوند، منت بسیاری بر رهبران «جنبش سبز» و حامیانشان است. وقتی در مراسم تشیع جنازه آیتالله منتظری، بسیاری علیه «ولایت فقیه» فریاد کشیدند، گروههای مختلف اصلاحطلب سعی کردند فاصلهشان را از شعار دهندگان حفظ کنند. چه بسا اگر روند رو به رشد اعتراضات سال ۸۸ در همان مسیر پیش رفته بود و رهبران، هدفی قابل دسترس را تعیین میکردند و راه رسیدن به آن را تبیین، من و شما در باره سرنوشت موسوی و کروبی در حبس خانگی بحث نمیکردیم. کوتاه بودن سقف خواستهها و پایبندی به قواعد نظام، نمیتواند یک جنبش اعتراضی فراگیر ایجاد کند. موسوی و کروبی قواعد بازی را نشکستند و گروههای بسیاری تحت تاثیر خاتمی و دیگر محافظهکاران، نمیخواهند و نمیتوانند کاری کنند که منتهی به تضعیف نظام شود. از نظر خاتمی و یارانش، حفظ نظام از اوجب واجبات است. روزی گروهی تهدید میکردند: «موسوی دستگیر بشه، ایران قیامت میشه». هیچکس قیامت را ندیده که چه شکلی است، اما اگر اینی که ما دیدهایم اسمش قیامت باشد، منتهی به آزادی موسوی و کروبی و محقق شدن خواستههای رای دهندگان نشده است. وبلاگ نیک آهنگ کوثر
پاسخحذفکپی سازی در سیستمی که شایسته سالاری در آن وجود ندارد دور از ذهن نیست وقتی طرف باید پیش پنجاه نفر دستمال انداخته باشد که بتواند برنامه ای برای سیما بسازد عاقبتش جز این نیست
پاسخحذف