یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۳
واژهی جنگ را به معنایی گستردهتر از رویارویی نظامی مراد میکنم. آیا تنش و درگیری فزاینده در جامعه فقط مختصّ عوام است یا خواص را هم در برمیگیرد؟ فقط رانندگان هستند که با ناچیزترین تماس ماشینهایشان، هر چیزی که دم دست باشد از زیر صندلی درمیآورند و به سوی هم میروند یا نخبگان هم با کمترین نقد یا اعترض، واکنشی کمابیش مشابه نشان میدهند؟
واژهی جنگ را به معنایی گستردهتر از رویارویی نظامی مراد میکنم. آیا تنش و درگیری فزاینده در جامعه فقط مختصّ عوام است یا خواص را هم در برمیگیرد؟ فقط رانندگان هستند که با ناچیزترین تماس ماشینهایشان، هر چیزی که دم دست باشد از زیر صندلی درمیآورند و به سوی هم میروند یا نخبگان هم با کمترین نقد یا اعترض، واکنشی کمابیش مشابه نشان میدهند؟
اینجا گروهها
یا سلایق فکری گوناگون کمتر هم را نقد میکنند بلکه واکنشها از جنس «هیچ پنداشتن»
طرف مقابل است. غافل از اینکه تحلیل جایی است که کسی در کنار دهها مورد ضعف، یکی دو
نقطه قوّت هم ببیند و به عکس؛ یعنی در کنار تحسین یک نظر یا فرد، لابد نکات درخور
انتقادی هم پیدا میشود که شایان ذکر باشد. اگر اینها رعایت نشود، نقد منفی به
تخریب بدل میشود و نقد مثبت به ادای مناسک رابطهی مراد و مریدی؛ هیچ یک از این
دو به قلمرو دانش تعلّق ندارد.
برای نمونه
قطبالدین صادقی یادداشتی نوشت دربارهی چند نفر که از دید او سالنهای نمایش را در
اختیار گرفتهاند و در کنار پاسخ کوتاه کوشک جلالی، محمّد رحمانیان جوابی
آکنده از اتّهام دروغگویی و کینه و حسد به او میدهد. صادقی جوابی دیگر مینویسد و
این پینگپنگ مدّتی ادامه مییابد. هوشنگ کامکار نقدی بر آلبوم حافظ ناظری منتشر
میکند. ناظری در جواب ضمن پاسخگویی به نکات فنّی بحث –که به نظر من قانعکننده
بود- صفات ناروایی به کامکار نسبت میدهد. نمایش، موسیقی و به طور
کلّی «هنر»، مگر قرار نیست که پیامآور صلح و دوستی و مفاهمه باشد؟ گفتگو و
دادوستد با کسی که با تو مهربان است که هنر نیست بلکه آنجا معنا دارد که کسی منتقدانه
(گیریم با لحن بد) تو را مورد خطاب قرار دهد.
حاتمیکیا
در برنامهی هفت سخنانی گفت که لازم دیدم این چند سطر را بنویسم. هرچه زمان میگذرد
گویا وی بیشتر باور میکند که میراثدار سینمای جنگ (یا شاید خود جنگ) است و هرکس
که با سلیقهای متفاوت با وی فیلم بسازد، نوازش میکند. در میان انبوههی حرفهایش
اشاره به دو فیلم تأمّلبرانگیز بود. یکی فیلم گیلانهی رخشان بنیاعتماد و دیگری فیلمی از
فیلمساز آبادانی که قاعدتاً باید محمّدعلی باشهآهنگر باشد. او دربارهی فیلم اخیر
گفت که من اهل این حرفها نیستم ولی برای اینکه این فیلم به لوکارنو نرود به فارابی
رفتم و دادوبیداد کردم. اگر جلوگیری از ارسال فیلم همکار تا کنون در رزومهی تو
نبوده، حتماً از این پس خواهد بود. با چه حقّی چنین کردهای؟ چرا باید دیگاه تو،
تنها دیدگاه صحیح یا مجاز دربارهی جنگ باشد؟ چرا بنیاعتماد نتواند نظرش را ارائه
کند؟ ممکن است کسی بگوید این مخالفت نظری است نه عملی امّا من نمیپذیرم. مخالفت
نظری «نقد» است نه اینکه «چرا فلانی اینطور گفت؟»؛ این بازجویی است. ممانعت از
ارسال فیلم هم که عمل محض است.
«چ»
نمایانگر چمران ِاهل گفتگو و تعامل است آن هم با مخالفی که اسلحه در دست گرفته
است. آیا این پیام حاتمیکیاست؟ خوب اگر چمران چنان بود، چرا خود او چنین نیست؟ بنیاعتماد و دیگران که مخالف مسلّح نیستند؛ هنرمندان منتقدی هستند که درون ساختار
نظام کار میکنند. چرا در چندسال گذشته به جای توهینهای آشکار به اصغر فرهادی با
او به گفتگو ننشسته است؟ بییننده با دیدن فیلم حاتمیکیا و سخنان او به این نتیجه
می رسد که چمران/حاتمیکیا زمانی دم از گفتگو میزند که در موضع ضعف است ولی اگر
قدرت داشته باشد جور دیگری رفتار میکند.
حاتمیکیا
برای اثبات مظلومیّت خود از سرداری گفت که در زمان ساخت «برج مینو» کارش را تعطیل
کرد. از این توجیه، ابوالقاسم طالبی هم میتواند استفاده کند چون برخی از مقامات
وزارت اطّلاعات با ساخت «قلّادههای طلا» مخالف بودند و سلحشور هم میتواند بنالد
که نگذاشتهاند سریال موسی (ع) را بسازد. گذشته از اینها، حاتمیکیا بالاخره -به رغم
مخالفت نظامیان- آن را ساخت یا نه؟ جز او چه کس دیگری میتوانست چنان کند؟ به هنگام
نمایش «آژانس شیشهای» از حاج کاظم دفاع کردیم، نه اینکه کارش را درست بدانیم
ولی فیلم را واکنشی احساسی و دردمندانه از فیلمسازی دیدیم که نگران از دست رفتن
ارزشهاست و میخواهد شوکی به جامعه وارد کند. ولی با گذشت زمان، حاج کاظم از آژانس
پا در خیابان گذاشته و بدش نمیآید بار دیگر گروگان بگیرد؛ حالا چه کنیم؟
وودی آلن
در فیلم «هر طور جواب بده» از مذهبیهایی میگوید که در طول عمرشان آزارشان به
مورچه نمیرسد ولی یک روز بالای ساختمانی میروند و با اسلحه صغیر و کبیر را هدف
میگیرند. زندگی بر اساس عاطفهی محض، بسیار خطرناک است چون در یک آن ممکن است
این عاطفه به نفرتی بیمهار بدل شود. با گذشت زمان، آن احساسی که نمیگذاشت حاتمیکیا
دشمن را در فیلمهایش نشان دهد، حالا باعث خروشیدن بر همکارانش شده است. اگر او
نتواند دیدگاهش را عوض کند، از این پس حرفهای تندتری هم از او خواهیم شنید. او پیش
از این میگفت که حرفهایش بوی باروت میدهد؟!
بحث جنگ
هشتساله بسیار طولانی است امّا کسانی که چشم روی «جنگ»بودن آن بستند و «مقدّس»بودنش را از میان عبارت «دفاع مقدّس» جدا کردند بهتر است بپذیرند که دیدگاههای
دیگری هم وجود دارد. احسان علیخانی در «ماه عسل» ِامسال مهمانی داشت که موج انفجار او را گرفته
بود و به گمانم «عمو حسین» صدایش میکرد. عموحسین که آسیبش، او را از مصلحتاندیشیهای
همگنانش دور کرده بود، در پایان حرفهایش گفت که «آقای علیخانی جنگ بده، الهی تو آمریکام جنگ نشه، الهی گرگ بیابون سیر بشه و به گلّه نزنه، هیچ جا جنگ نباشه، جنگ
خیلی بده». مستی و راستی.
تصحیح: ظاهراً فیلمساز آبادانی ذکرشده کیانوش عیّاری و فیلم هم «آبادانیها»ست که بیست سال پیش ساخته شده است.
تصحیح: ظاهراً فیلمساز آبادانی ذکرشده کیانوش عیّاری و فیلم هم «آبادانیها»ست که بیست سال پیش ساخته شده است.
حاتمی کیا تنها فیلمساز جنگ نبود تا خودش را میراث دار آن بداند. ملاقلی پور چه نگاهی به جنگ داشت (خصوصا اواخر عمرش) یا نگاه درویش ، تبریزی و حمیدنژاد چطور است؟
پاسخحذف