سهشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۳
باز هم
خبرگان
اگر اهل
پیداکردن نقشه پشت افعال باشیم، نامهی اکثریّت ادّعایی به هاشمی و روکردن پروندهی
شاهرودی در دستگاه قضای نظام معنایی نداشت جز تشویق هاشمی به نامزدشدن و رأینیاوردن.
اکنون که بازی تمامشده میتوان گفت که هاشمی اگر به نفع شاهرودی کنار میرفت،
بخت رأیآوردن شاهرودی بیشتر بود چون بخشی از رأیدهندگان به یزدی ممکن بود به او
رأی دهند. ولی حالا یک نکته آشکارتر شده که منتقدان رهبر نظام باید فعلاً آرزو
کنند که وی تا زمانی که این مجلس برپاست فوت نکند چون احتمال رهبرشدن فردی میانهرو
نزدیک به محال است. هاشمی در مصاحبه با شرق گفته است که در زمان حسّاس بدون اینکه
رئیس خبرگان باشم نیز میتوانم اثرگذار باشم. به نظرم وی زیادی خوشبین است، هاشمی
سالها پیش بر این افراد اثر میگذاشت ولی حالا و در فضای قطبیشدهی جامعهی سیاسی
و تغییر هویّت خبرگان، این امر امکان ندارد. پیشتر تصمیمها درون مجلس گرفته میشد
و حالا رایزنیها بیرون مجلس است. اصلاحطلبان تابهحال انتخابات خبرگان را آنگونه که
باید، جدّی نگرفتهاند. تنها راه برای تغییر این وضع استفاده از فضلای جوان و
کمترشناخته است و گرنه افراد سرشناس با نظارت استصوابی قلعوقمع خواهند شد.
سر-دارهای
خودسر
زمانی
ایران نفتکشهای کشورهای عرب را میزد و می گفت اصابت «موشکهای سرگردان» به آنها.
انگار موشکها مثل شهاب هستند که بیایند و تصادفی به چیزی بخورند! از بههمزدن
کنسرت موسیقی مشهد تا جلسهی سخنرانی مطهّری تا هزار و یک عمل دیگر به دست خودسرهایی انجام میشود
که معروف هستند ولی کسی آنها را نمیشناسد! آنها اسکله هم دارند و رئیسجمهور
سالها پس از خاتمی میخواهد فعّالیّت اسکلههای غیرمجازشان (که احتمالاً اندازهشان
بزرگتر از سوزن قفلی است) متوقّف شود. وقتی ادبیات سیاسی یک مملکت به آمیزهای از
تعارف و کنایه و واژگان بررهای بدل شود، انتظاری جز این نیست. دولت روحانی همهچیز
را به پس از توافق هستهای موکول کرده است، آیا پس از آن اوضاع فرق خواهد کرد؟
بهترین واکنش از آن اهل موسیقی بود که خودشان دست به کار شدند و کمپین به راه
انداختند. مطهّری گفته است که اگر هواداران من به خیابان میآمدند، آن گروه را
جمع میکردند. راه همین است؛ وقتی اکثریّت جامعه از این برخوردها ناراضی است، باید
آنها را در برابر این اقلیّت پرسروصدا قرار داد.
داعش و
میراث فرهنگی
خوراک داعش
اخبار دافعهبرانگیز است. ظاهراً کشتن افراد به طرق مختلف عادیشده و نوبت آثار
فرهنگی و نسخههای خطّی رسیده است. پس از آن هم نوبت چیز دیگری است و در صورت جمعشدن
آنها، امکان فعّالیّتهای تروریستی در هر جایی هست. چرخوفلک پرسیده است که آیا
واکنش تند به انهدام میراث فرهنگی به معنای این است که اشیا اهمیّت بیشتری از
انسان دارند؟ نه؛ اینطور نیست. اهمیّت یک خبر به معنای اهمیّت موضوع خبر
نیست. این نکته را همه شنیدهاند که اگر سگی پای کسی را گاز بگیرد، خبر مهمّی
نیست ولی اگر کسی پای سگی را گاز بگیرد، خبر مهم است. این به آن معنا نیست که سگ
از آن فرد مهمتر است؛ فقط اهمیّت خبر –به دلیل نادر و عجیببودن- بیشتر است. حالا
هم جان افراد قطعاً از هر بنای باستانی ارزشمندتر است ولی عمل خلاف عرف داعش خیلی توی
چشم میزند. آثار تاریخی از فراموشی جلوگیری میکنند و آینهی انسانهایی هستند که
آمدند و گذشتند و رفتند و به ما یادآوری میکنند که ما نیز چنان خواهیم بود. این
یادآوری، باطلالسّحر کسانی است که خود را در ابتدا و انتهای تاریخ میبینند و
تجربههای شکستخورده را باز هم تکرار میکنند. طبیعی است که داعش و مشابههای آنان بیشتر در پی تخریب هستند چون چیزی در چنته ندارند که بسازند. علمای الآزهر تخریب آثار باستانی را حرام اعلام کردند، علمای قم کجا هستند؟
سیستانی و
داعش
توصیهنامهی
سیّدعلی سیستانی بار دیگر چیزهایی را به یاد ما آورد. اینکه عالم دینی یعنی کسی که
گفته و نوشتهاش انسان را یاد خدا و دین و قرآن و سنّت میاندازد نه مرگ بر امریکا
و انگلیس و دشمن. خطبای جمعه در ایران در ابتدای سخنانشان توصیه به تقوی و نظم میکنند و میروند سراغ دشمنان خارجی و منتقدان داخلی! روحانیان حکومتی به ویژه رهبر
نظام داعش و دیگر تکفیریان را ساختهی استکبار دانستند ولی در این نوشته اثری از
اینگونه شعارها به چشم نمیخورد. سیستانی سخن امیرمؤمنان را روایت میکند که کسی
از دشمنان خود را مشرک و منافق نمینامید بلکه میگفت: آنها برادران ما هستند که
شورش کردهاند امّا در ایران فتنهگر و باغی به کسانی گفته میشود که سر جنگ با
حکومت ندارند. وی میگوید کسی گمان نکند ظلم اثری دارد که عدل ندارد و این در خور
قیاس است با برداشت برخی از مدافعان نظام از آن شایعهِی «اوجب واجبات» که هر امری
را مباح میکند. آیهای که میگوید خداوند انسانها را به صورت اقوام و ملّتهای
مختلف آفرید آغازی است بر بهرسمیّتشناختن تفاوتها و آغاز تعارف و آشنایی.
سیستانی چیزهایی که ظاهراً جلو چشم ماست به یاد ما میآورد.
سلام،
پاسخحذفواقعا می خواهم نظر شما را راجع به این مسئله بدانم: قبل از هر پیچ مهم یا غیر مهم سایتهای اصلاحطلب از تفسیر های امیدوار و دلگرم کننده پرمی شود که به نوعی می خواهند قدرت تیم خودی را بیشتر از آنچه که هست نشان دهند یا ادعا می کنند که حریف در حال عقب نسستن است که نه این درست بوده و نه آن. با تمام همه ناامیدی ها و شکست ها باز هم این نوع خبر ها ادامه دارد. نمونه اش هم همین خبر آخر که آنچنان خبر دادند که انگار هاشمی با رای ۹۰٪ی رئیش می شود. جالب اینجاست اگر نتیجه نیمه مثبتی هم بوده همیشه سورپرایزی بوده (خاتمی یا روحانی) والا همیشه آنجایی که انتظار پیروزی -سیاسی- داشتند شکست خوردند. آیا واقعا تحلیل اشتباه است، خیالپردازی است، گول خوردن از " اصحاب نقشه" است یا کری خواندن قبل از دعوا برای دلگرمی خودی ها و ترساندن حریف است؟ آخر تا کی اینها می خواهند بدون داشتن یک دست مناسب فقط با بلوف برنده شوند؟ اصلا آیا به برنده شدن و تغییر این وضعیت باور دارند؟
حیف که خیلی فرصت سوزی شد و ایران از دست رفت.
سلام،
پاسخحذفاین نوع نوشتهها ترکیبی از تحلیل (درست یا غلط) و تلاش برای دلگرمیبخشی به منتقدان است. کمابیش همین موضوع دربارهی طرف مقابل هم صدق میکند و چیز عجیبی نیست. البتّه توجّه دارید که اگر بازی با رعایت قواعد باشد، قطعاً طرف دیگر بازنده است و در این سالها به جز یک انتخابات شورای شهر در دیگر موارد اگر باختی هم بوده با بستن تمام روزنهها یا تقلّّب بوده است. نداشتن برنامه مختص اصلاحطلبان نیست، محافظهکاران هم شلخته هستند و در انتخابات اخیر نتوانستند با یک نامزد به میدان بیایند. پیش از جوابدادن به شما «خبرگان و پروستات» را خواندم و دیدم خداراشکر با قید «اگر» و «ممکن است» آن را نوشتهام. خلاصه جدال نابرابر است ولی ایستادن در برابر اکثریّت مردم تا کی؟ پس دلیلی برای تلخ و نومیدشدن نیست.
این را از دید یک اصلاحطلب نوشتم و گرنه میدانید که از ۸۸ به بعد ما سبز هستیم.
ناامید بودن،از امید کاذب داشتن بهتر نیست؟!
پاسخحذفاین نوع نوشتهها برای خالی نبودن عریضه است و قید «اگر» و «ممکن است»شما منفذی برای توجیه و گریز.
منتقد اگر منتقد باشد که نیازی به دلگرمی بخشی ندارد،پس اگر بنا به رعایت قواعد بازی بود،قطعاً نظام و جنگ و گروگانگیری و اصولگرا و اصلاح طلبی وجود نداشت، مگر جز اینست که از بهمن ٥٧ به این طرف هربنایی با ملاط و متریال دوز و کلک و تقلب بنا شده است؟
اصلاحطلبان برنامه ندارند و محافظهکاران شلخته هستند و جدال نابرابر است که نشد حرف!
این را از دید یک پیاده نظام جنبش سبز نوشتم وگرنه من براندازمی که میداند،کسانی که بعد از ٦دی هنوز در زمین نظام بازی می کنند«اصلاحطلبان،محافظهکاران،اصولگرایان،سبزها»چیزی جز شکست و سرخوردگی عایدشان نخواهد شد.شما سبز نیستید،نان خور سبزید،سبزها بنا به گفته میر درحصرشان،به فرعون زمان و دیکتاتور نظام، رهبر نمی گویند!
امید واقعی از هر دو بهتر است. کلمات معنای خودشان را دارند و با ارادهی من و شما تغییر نمیکنند؛ من اگر بگویم ممکن است خبرگان پی به اشتباهشان ببرند و نبرند باز هم صادق هستم. من به خامنهای میگویم «رهبر نظام» یعنی فقط ساختار سیاسی موجود نه رهبر ایران یا مردم.
حذفشکی نیست که امید واقعی، از ناامیدی و امید کاذب داشتن بهتر است،ولی امید واقعی مختص فضا و مناسبات واقعیست.
پاسخحذفامید واقعی ملزوماتی دارد،تحققش وابسته به فضاییست که شرایط و مناسبات و آدمایش واقعی باشند و اگر نیستند،لااقل مجازی باشند،بنابراین در فضایی غیرواقعی،کلمات هم «مثل هرپدیده دیگری»تحت تاثیر شرایط قرار می گیرند و از بار معنایی خود تهی می شوند،نیازی هم به اراده من و شما نیست؛چون بستگی به میل و موقعیت ما دارد.
اینچنین است که دم از تغییر و پیشرفت می زنیم،ولی تطبیق و پسرفت می کنیم،نگران حمله و هجوم دشمن و تجزیه شدن کشوریم ،ولی با خرسندی آنتن و پرچم دشمن را برسقف پشت بام خود برافراشته ایم و به خیال خود با نظام مبارزه منفی میکنیم.از جزئی ترین جرم و خطای دکتر و وکیل و مهندس و معمار و استاد و معلم و دانشجو و هنرمند و کارمند و دوست و آشنا و زن و بچه و فامیلمان گذر نمی کنیم،ولی در برخورد با جرم و جنایت و غارت آشکار حکومتی که نه اسلامی است و نه جمهوری،ردای ماندلا و گاندی به تن میکنیم و امید کاذب داریم که افعی کبوتر بزاید و خبرگان پی به اشتباهشان ببرند؟!
بنابراین بحث صادق بودن و نبودن نیست،بحث صراحت است،بعداز انتخابات دیکتاتور آمد و گفت:لشگر کشی نکنید که اگر بکنید خونتان پای خونتان است.
یعنی تکلیف را روشن کرد.پس یا باید پا پس کشید و طرحی نو در انداخت،یا باید رفت و جواب مشت را با مشت و جواب گلوله را با گلوله داد.
روزه شک دار گرفتید و با بلندگوی دستی رفتید زور آزمایی خیابانی را با شعار رای من و پس بده عینت بخشیدید و با راهپیمایی سکوت و شعار مرگ بردیکتاتور از غزه و لبنان به جمهوری ایرانی رسیده و نرسیده بیانیه آمد که به خانه برگردید و به خارج بروید و پراکنده شوید،کسی هم نپرسید که اگر بنا به بیانیه دادن بود،پس چرابلندگو دست گرفتید؟!
از آن روز تا امروز،از دیکتاتور تا رئیس مجلس و دولت و ائمه جمعه،ازسواره نظام و پیاده نظام جنبش سبز به عنوان سران فتنه و ایادی داخلی و خارجی یاد کرده اند،آنها لفظ «فتنه و فتنه گران» را جا انداختند، به درست و غلط نظرشان کاری ندارم،بحثم روی تمرکز در بیان و ثبات عملی آنهاست،سبزها ولی کت بسته و چشم بسته و سرخورده به حبس و کهریزک و حصر و خارج و فضای مجازی رفتند و ناظر و تحلیگر و مفسر و کارشناس و همبازی و نیمکت نشین بازی نظام شدند و در جرس و کلمه و راه سبز امید، پراکنده و درهم هریک چیزی می نویسند برای اینکه چیزی نوشته باشند.
کامنت تان می گوید:شما صادق هم نیستید. و این برای تلخ و نومیدشدن کافی به غایت است!
ماشاءالله چه حوصلهای!
حذفچون مشتری دائمی هستی دو نکته را عرض میکنم اوّلاً «صادق» را بالا به معنای منطقی آن بهکار بردم یعنی «درست». دوّم اینکه توصیه میکنم کمتر حرص بخور (ر.ک به کامنتت ذیل «نشان شوالیه»)
پس درست گفتم که بار معنایی کلمات بستگی به میل و موقعیت ما دارد،
پاسخحذفوگرنه «صادق» را «درست» تعبیر نمی کردید؛«صادق» به لحاظ معنایی،متضاد کاذب است،
یعنی شاید بتوان آن را واقعی و حقیقی خواند،ولی تعبیر«درست»،درست هم که باشد در جمله ذیل معنی درست نمی دهد.
این جمله ای را که نوشته اید،بلند بخوانید:
«من اگر بگویم ممکن است خبرگان پی به اشتباهشان ببرند و نبرند باز هم صادق هستم»
خوب این یعنی چی؟!
لاکن آن طور ننویسید که اینطوررا آنطور بخوانند و شما را درگیر بحث لغوی کنند!
ارجاع نا به جای شما -(ر.ک به کامنتت ذیل «نشان شوالیه»)مرا وامیدارد که بگویم:فروشنده اگر فروشنده باشد،
کم فروشی و گرونفروشی شاید بکنه،ولی منطقأ و احساسأ به مشتری که آخرین سلام و خریدش را ٤ماه پیش
کرده است،صفت«مشتری دائمی»نمی دهد؛مگراینکه مرادش از به کاربردن کلمه دائمی،گذری باشد!
پُرحوصلهِ بودنِ من تعجبیِ ندارد،شما چرا بیِ حوصلهِ اید و گز نکرده پاره می کنید؟!
۱- کلمات «صادق»،«کاذب» و «منطق» را در گوگل سرچ کن، متوجّه گفتهی من میشوی.
حذف۲- منظور من از مشتری دائمی، کسی است که روزی چندبار به ایمایان میآید.
بخش نظرات وبلاگ خیلی بهتر است برای گفتگو باشد نه بگومگو.
حالا انگار نوبت من است که بگویم:گل بودی گلاب شدی ماشاءالله!
پاسخحذفحواستان کجاست،اگر بخش نظرات جایی ست برای گفتگو نه بگومگو،
پس چرا بجای گفتگو، بگو مگو می کنید؟
پس چرا به جای تعامل و مشارکت در بحث،با پراکنده گویی بحث را به حاشیه می برید؟
پس چرا نظر و سوال دیگران را نادیده و ناشنیده می انگارید و از پاسخگویی شفاف،پرهیز می کنید؟
پس چرا به جای مدیریت و هدایت بحث، تک صدایی و خموشی را ترویج میکنید؟
مگر جز این است که ادّعای صرفِ،ملاک نیست،پس چرا ادعایتان با عملتان همخوانی ندارد؟!
کلِ کامنت ها را یه دور دیگه با حوصله بخوانید تا متوجه شوید که چه می گویم!