پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴
چند خط در حاشیهی نوشتهی اخیر سیبستان:
چند خط در حاشیهی نوشتهی اخیر سیبستان:
من که مانند خیلیها تصویر تیرهوتاری از رژیم گذشته
در ذهن داشتم، وقتی در اوایل نوجوانی میشنیدم که طرح آغاز فلان پروژه، سد، کارخانه
یا برنامه به سالهای آغاز دههی پنجاه برمیگردد تعجّب میکردم که چرا همهی
پروژههای عمرانی ریشه در آن زمان دارند؟ مگر نه اینکه دوران بخوربخور و بچاپبچاپ
بود؟ حالا البتّه با اذعان به تمام کاستیهای آن دوران میبینم که در دایرهی
اطرافیان حاکم افراد عالم و دانا هم یافت میشدند که تأثیر خودشان را بر کشور میگذاشتند
و دستبالا کسانی از دایرهی مدیران کنار میماندند که دارای عقاید انقلابی یا
ضدّشاهی بودند و گرنه بیطرفها یا حتّی مذهبیها (نصر، حدّاد عادل و..) هم امکان
فعّالیّت داشتند، برعکس بعد از انقلاب که سرسپردگی به نظریّهی حکومت و شخص حاکم
آرام آرام بدل به اصل اساسی تحصیل و فعّالیّت شد، (مانند شروط
اخیر جذب هیئت علمی) و حالا فقط مگر کسانی به زور تقیّه و مصلحتسنجی بتوانند از
این سدهای ریزودرشت بگذرند.
پیش از انقلاب کسی
مانند مهدی کروبی در میان دوران دانشجویی به زندان میرود و شکنجه میشود ولی بیرون
که میآید ادامهی تحصیل میدهد و مدرکش را میگیرد (برای همین دورهی لیسانس او هشتسال طول میکشد) ؛ این حرف الآن شوخی بیمزّهای
بیش نیست. قصد من از این مقدّمه این بود که بگویم که هرچه آزاد ارمکی و جامی میگویند صحیح ولی «اساس دانشگاه درست گذشته شده است». و اگر به فرض محال از همین فردا شرط
صلاحیّت علمی برای ورود دانشجویان، ادامهی تحصیل آنان و استخدام و ترفیع استادان
به عنوان تنها ملاک لحاظ شود، آرام آرام و پس از یک نسل دانشگاه دوباره دانشگاه
خواهد شد. اساس دانشگاه منهدمشدنی نیست، حتّی با این تخریبهای گسترده.
اساس تقابل حکومت
با دانشگاه وسیعتر از جدال سنّت و تجدّد است و برای آن میتوان شواهد زیادی آورد. یکی
اینکه خود پدیدهی انقلاب مدرن است و افراد حاضر چه بخواهند و چه نخواهند کمی تا
قسمتی به مدرنیته آغشته اند. دیگر اینکه خود نظام با حوزهی سنّتی مشکل دارد و این
مشکل از سال ۶۸ به بعد بیشتر شده است چون رهبر نظام بر عکس آیتالله خمینی جایگاه
حوزوی نداشت و ندارد. میتوان فهرست بلندبالایی از تلاش برای سیطره بر حوزه ردیف
کرد که نظام در پی تحقٔق آن بوده است. چیرگی سیاست بر حوزه، مدرکگرایی تقلیدی از
دانشگاه، ورود حوزویان بدون کنکور و مدرک به سطوح عالی دانشگاه، وابستگی
مالی حوزه به حکومت، بوروکراسی روزافزون و.. تنها بخش اندکی از این تغییرات است.
من همانقدر که
نگران دانشگاه هستم نگران حوزه هم هستم بلکه بیشتر و دلیل هم دارم: همانطور که
بالا گفتم اساس دانشگاه درست گذاشته شده است و با اصلاح عملکرد دوباره میتواند
ثمرده شود ولی گذشتهی حوزه، مناسب امروز نبود و باید تغییر میکرد. تغییرات کنونی،
دارد حوزه را از معنای خود تهی میکند؛ پس نه راهی به جلو هست و نه به عقب، یعنی
حوزهی چهاردههی پیش، چیزی نیست که بگوییم کاش به آن زمان برگردیم. فراموش نکنیم که
حوزهی قدیم فقط جای فقه و اصول نبود و در گذشته نهاد سنّتی تولید علم در ایران همین
حوزه بود که از طبّ قدیم تا هیئت، علوم عقلی، ریاضیات و.. در آن تدریس میشد.
نابودشدن حوزه مانند صدمهدیدن دانشگاه بسیار زیانبار خواهد بود.
نکته: در افعال
مرکّب دو جزء فعلی نباید با هم تضاد معنایی داشته باشند. پس «ویرانساختن» درست به
نظر نمیرسد چون ویرانی ربطی به سازندگی ندارد. مهدی جامی فارسی را خیلی خوب مینویسد.
به نظرم «متلاشیساختن» را در عنوان به عمد انتخاب کرده است. یعنی ساختنی که گرچه
در ظاهر بیشترشدن مراکز دانشگاهی و تعدّد رشتهها و زیادشدن تعداد دانشچویان و
چه و چه است امّا در باطن جز تلاشی و پوکشدن نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.