چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴
گزارش
- به مرجان میگم سجاده و جانماز رو براتون بندازه.
داش آكل: باشه خانم، وقتی سجاده رو مرجان بندازه، اون نماز قبولتره.
حاجی واشنگتن
مرتضی: نه آقا شما نکردی حتماً واسه خودت دلیلی داشتی، منم واسه خودم دلیل دارم.
مرگ یزدگرد
سرکرده: نان کشکینش بده و سپس به تازیانه ببند تا سخن
بگوید. بپرسش شمارهی تازیان چند است؛ کدام سویند؛ چه در سر دارند؛ سوارهاند یا
پیاده؛ دور میشوند یا نزدیک؛ در کار ِگذشتناند یا ماندن؟ او چرا مانده است؟ پیک
است یا خبرچین یا پیشاهنگ؟ بپرسش ویرانه چرا میسازند؟ آتش چرا میزنند؛ سیاه چرا
میپوشند؛ و این خدایی که میگویند، چرا چنین خشمگین است؟
گزارش
کارمند اداره استکان چای را شکسته است.
- به سرایدار: بیا اینم دو تومن.
- به سرایدار: بیا اینم دو تومن.
- قابل شما رو نداره، خواستی بده خواستی نده ولی چهار
تومن میشه.
- چرا مگه قیمتش دو تومن
نیست.
- نه اونی که شما شکستی نشکن بود!
صادق کرده
انتظامی در نقش پدرزن سعید راد (صادق) فهمیده که قتلهای
جادّهای کار اوست.
- نه اونی که شما شکستی نشکن بود!
صادق کرده
صادق در حال بستن بند کفشهایش: من کُردم.
- منم کُردم.
صادق: تو پیری.
داش آکل
صدای اذان میآید. مادر مرجان، داش آكل را به
نهار دعوت میكند و میگوید:- منم کُردم.
صادق: تو پیری.
داش آکل
- به مرجان میگم سجاده و جانماز رو براتون بندازه.
داش آكل: باشه خانم، وقتی سجاده رو مرجان بندازه، اون نماز قبولتره.
حاجی واشنگتن
فرخنده باد،
فرخنده باد عهد مودّت میان ما، گسترده باد، گسترده باد کسب و تجارت میان ما، پارسال
ریاستت چهل باشد، دشمن از روی تو خجل باشد، پطر و ناپلئون و خود بیسمارک، همه
شرمندهاند بدین درگاه، اقبال قبله عالم و پلتیک مستر پرزیدنت همره شود بیحرف پیش
اگر به هم، گیتی به زیر بیرق خویش درآورند ایران و آمریک، چشم حسود بترکد، چو
سپندی که درافتد به تشت عرش، الحق رئیس بهشتی مستر پرزیدنت، کیلیولند شهریار، دست
به دست هم میدهند دو شهنشاه به اذن الله، حق مبارک کند انشاءالله، از خدا میکنم
طلب، الی الابد، موضع دولتین نگه دار، والسلام، ای رئیس خوش دیدار، شد تمام، گل
سخن گفتن وزیر مختار، والسلام.
نازنین
اختلافنظر بر سر سقط جنین است.نازنین
مرتضی: نه آقا شما نکردی حتماً واسه خودت دلیلی داشتی، منم واسه خودم دلیل دارم.
کاظم: زیادم به این دلیل ملیلا نچسب. آدم خیلی وقتا میخواد
یه کاری رو بکنه یا یه کاری رو نکنه، واسه خودش یه چیزایی رو میتراشه. یه چیزایی
رو گنده میکنه یه چیزایی رو کوچیک میکنه. کار آسونیه. هیشکی مث خود آدم، آدمو
گول نمیزنه. میگی من اینم در صورتی که نیستی. میگی من این نیستم در صورتی که
هستی. از من گفتن، گوشکردنش با تو.
مرگ یزدگرد
مرگ یزدگرد
زن (سوسن تسلیمی): چون هشتگونه بادی که از کوه و دامنه
و از جنگل و دشت و از دریا و رود و از ریگزار و بیابان میرسد، در میان این توفان
ایستاده منم. کشندهی پادشاه را نه اینجا که بیرون از اینجا بیابید. پادشاه پیش از
این به دست پادشاه کشته شده بود. آنکه اینجا آمد، مردکی بود ناتوان.
پیشین: جملههای سینمایی -۱۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.