۷ اسفند -۶ پنجشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۴
قضیّه شکل
اوّل و دوّم: پسری سر کلاس درس با مداد به میز میزند، معلّم میپرسد کی بود و
جواب نمیشنود. او تمام دانشآموزان دو ردیف آخر کلاس را برای یک هفته اخراج میکند
مگر اینکه یک نفر از آنها اعتراف کند یا شخص خاطی را لو بدهد. یا همه سکوت میکنند
و پس از یک هفته برمیگردند یا یکی حرف میزند و خودش یا بقیّهی آنها برمیگردند.
این مضمون اصلی فیلم ِهمچنان تازهی کیارستمی است که دیدن نظرات موافق و مخالف و
دلایل آنها هنوز جالب است.
قضیّه شکل
سوّم را مرحوم گلزاده غفوری طرح میکند که میگوید اوّلاً کسی نباید حرف بزند و در ثانی اصلاً چرا آنان باید به کلاس درس برگردند چون همان آش است و همان کاسه. این
نظر به نوعی رادیکالترین نظر از میان افرادی است که میگویند کسی نباید چیزی
بگوید.
قضیة شکل
چهارم شکل تکامل یافتهی یکی از دو شکل اوّل و پیشنهاد خود کیارستمی است: دانش
آموزان به کلاس بازمیگردند ولی همگی با هم (نه فقط یک نفر) روی میز ضربه میزنند.
دربارهی
فیلم که سلف دو یا چندراهیهای امروز سینمای ایران (مثلاً سینمای فرهادی) است، میتوان بسیار حرف زد. نکته اینجاست که باید اندیشید چطور میتوان روبهروی معلّم
ایستاد. معلّمی که شیطنت سادهی یک فرد را تعمیم میدهد به چند نفر و آنها را
در برابر گزینشی اخلاقی بین بد و بدتر قرار میدهد. بیرون از کلاس هیچ خبری نیست و
به گلزادهی غفوری نیز باید گفت که ترک کلاس، کلاس را بیش از پیش در اختیار معلّم
میگذارد و سرنوشت دانشآموزان -دستکم در آن زمان- ممکن بود به اخراج از
مدرسه بینجامد. شورشی عیله هیچ و برای هیچ به سوی هیچ. هر اتّفاقی درست یا اشتباه
فقط درون کلاس میافتد؛ آن هم با هماهنگی همه چون همه را نمیتوان اخراج کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.