پنجشنبه
۳۱ تیر ۱۳۹۵
گرچه شاید از عنوان یادداشت و سابقهی این وبگاه از همین ابتدا برآید که در
پی نشاندادن موارد نقض رفتاری حکومت ایرانم ولی قضیّه مقداری فرق میکند. استیلای
هند بر شیعه و سنّی کشمیر و جداییطلبی آنان داستان امروز و دیروز نیست. آنجا از
قدیم پایگاه عمدهای برای شیعیان نیز بوده است که اجداد آیتالله خمینی از همانجا
آمدهاند. برعکس زمانی که ایران خود در ماجرایی دخالت میکرد حالا یک طرف قضیّه از
ایران استمداد کرده است و جواب ایران این بار خیلی عادی و دعوت به آرامش است. این
رویّه درست همان چیزی است که باید در دیگر نقاط دنبال شود.
میگویند که ایران هیچگاه از «جداییطلبی» حمایت نکرده است ولی رفتار
ایران در برخورد با بسیاری از کشورها برای حاکمانشان از آن بدتر، یعنی «تمامخواهی»
است. در «جداییطلبی» گروهی حساب خود را از دیگران سوا میکنند ولی در تمامخواهی
آن گروه سلطهی خود را بر دیگر گروهها تحمیل میکنند. در بحرین، یمن، سوریه حکایت
از همین قرار است. در عربستان ایران صریحاً از جداییطلبی حمایت نکرده (و نمیتواند
هم بکند) ولی روحانیان مورد حمایت ایران با بدترین لحن و منش با حکّام سعودی روبهرو
شدهاند. چه کسی در ایران جرأت دارد که سخنان شیخ نمر را بر زبان بیاورد؟ فرض کنید
یک روحانی سنّی بگوید که آیتآلله خمینی به دوزخ واصل شده است؛ چه سرانجامی خواهد
یافت؟ تهدید به قیام مسلّحانه در بحرین «تمامخواهی» است و شورش حوثیها در یمن نیز
علیه همه (یعنی نیمی از جمعیّت یمن) «تمامخواهی» و ایران مدافع همهی اینهاست. همانگونه
که خطّ قرمز خواندن اسد به معنای تحمیل اقلیّتی بر اکثریّت است. مشکل اینجاست که
گروه مخالف ایران (سعودی و حواشی آن) در تندروی همشأن ایرانیان شدهاند و این کار
را برای افراد بیطرف دشوار میکند.
نوری مالکی کنار نرفت مگر با اظهار نارضایتی آیتالله سیستانی. دفتر
وی در جواب استفتای مردم که به طور مشخّص میپرسیدند آیا بقای مالکی را بر مسند
قدرت مشروع میدانید یا نه؟ جواب می داد (مثلاً): دل بستن به مناصب دنیوی کار
درستی نیست! همین قاسم سلیمانی که امروز به خانهاش میرود و با او عکس میاندازد بناچار
از او خواست که کنار رود ولی در برابر اصلاحات عبادی هم ایستاد. در جلسهای در
حضور دیگر اعضای دولت عراق، عبادی را بازخواست کرد که با این عزل و نصبها (مالکیزدایی)
قرار است به کجا برسد؟ عبادی پاسخ داد که آیا این حرفهای شخص اوست یا موضع دولت
ایران؟ و سلیمانی جلسه را نیمهتمام رها کرد. عراقیان به سلیمانی نیاز دارند پس
این رفتار او را تاب میآورند. بیانیّهی سلیمانی دربارهی بحرین درست مانند حمله به
سفارت عربستان بود یعنی سعودیان را به آنچه میخواستند رساند. تمام تحریکهای عادل
جبیر برای واکنشخواهی از ایران است تا با کمک آن بتواند ایران را به زمان پیش از
برجام و تحریم همهجانبه برگرداند. فعلاً به مدد چشمپوشی امریکاست که خطری ایران
را تهدید نمیکند ولی آیا رئیسجمهور بعدی نیز مانند اوباما خواهد بود؟
حمایتهای جانبدارانهی حکومت ایران عملاً کار را برای شیعیان عربستان
و بحرین دشوارتر کرده است. «العالم» مدّتهاست که علیه حکومتهای عرب منطقه برنامه
پخش میکند؛ آیا این با احترام به حقّ حاکمیّت میخواند؟ اگر ایرانیان از خوشحالی
اعراب از آتشسوزی پالایشگاهشان به خشم میآیند، خودشان نیز در مواقع مشابه چنین
بلکه بدتر کردهاند. اقلیّت دهدرصدی نمیتواند برای همیشه در بحرین بر سر قدرت
باشد و همینطور خاندان اسد نیز نمیتوانند برای همیشه در سوریه حکومت کنند. سوریه
برای ایران مهم است ولی حیاتی نیست. لبنان مانند غزّه در محاصر نیست و ایران از
راه دریا و هوا میتواند به آن کمک کند. ضمن اینکه دو گروه شیعه و علوی به هرحال
هستند و تأثیرگذار خواهند بود(بحث کردها جداست). ایران عملاً از طولانیشدن جنگ
سوریه نفع میبرد چون اسد بیشتر و بیشتر مدیون ایران میشود. شیعیان در سوریه ملک
میخرند و احتمال ایجاد پایگاه نظامی در شرق مدیترانه هم وجود دارد. ضمن اینکه یک
لشکر جنگدیده از افغانستانیها ممکن است در بازگشت به افغانستان کارهایی بکند.
خطری که وجود دارد این است که تحلیلگران ایرانی از آنجا که ادامهی
وضع فعلی به نفع ایران است و از طرف دیگر هم حکّام نادان و بیتجربهی سعودی قرار
دارند صرفاً ماجرا را از دریچه ی منافع ایران (منطق قدرت) ببینند و در این میان، این مردم منطقه هستند که در آتش میسوزند. لجبازی رهبر فعلی ایران در داخل برایش
هزینهبر بوده ولی در خارج به لطف دشمنان نادانتر موضع قدرتی برای وی فراهم ساخته
است. سخت است در برابر سلاطین وهّابی نفت و دلار دعوت به خویشتنداری کرد ولی هر
کاری راهی دارد و آن هم این است که سکّان سیاست خارجی در دست امثال ظریف و روحانی باشد. سلیمانی «میتوانست» مکمّل ظریف باشد ولی نیست. او خود را مسئول تمام
اقدامات منطقهای ایران، از افغانستان تا غزّه میداند و جز به رهبر نظام حتّی به
فرمانده سپاه هم جوابگو نیست. به محض پایان بحران «مردم» باید حرف بزنند و حرف آنان
لزوماً مطابق با خواست حاکمان ایران نخواهد بود.
تجربهی فلسطین
نشان داد که حتّی حماس و جهاد اسلامی تابع صددرصد ایران نیستند؛ برای همین ایران
گروهی اندک (صابرین) را با گرایش شیعی و پرچم و نشانی شبیه به حزبالله و سپاه
ایجاد کرده است. البتّه از هر تشیّعی هم پشتیبانی نمیشود و آنهایی زیر چتر حمایت
میروند که مرکزیّت ایران و رهبر آن را پذیرفته باشند و گرنه از بازی کنار گذاشته
میشوند. این استفادهی ابزاری از تشیّع خطر دیگری است که تحلیلگران باید روی آن انگشت بگذارند. در زمان رهبر اوّل جمهوری اسلامی بحث حمایت از مسلمانان
بود و از این همه تأکید روی مذهب خبری نبود؛ روند جاری دستپخت رهبر دوّم است. زمانی
در فقه شیعه خون و جان و آبروی مردم خطّ قرمز بود ولی گویا والی فعلی کاری با فقه
مصطلح ندارد.
ترس از هند، چین و روسیه (شرکای اقتصادی ایران) باعث می شود که در برخورد آنها با مسلمانان، ایران فقط به بیانیه دادن اکتفا کند.
پاسخحذفاین استدلال را در برابر دیگران هم میتوان داشت. تازه حکومت فعلی مدّعی است که اهل اینگونه حسابگریها نیست.
حذفمنتظر نقد نظر قرآنی دکتر سروش باشیم؟
پاسخحذفإن شاءالله.
حذف