سهشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۵
فرض را بر این میگیریم که رهبر نظام در بیان «اختلافنظر، اجتهاد متفاوت و تفاوت نظری» در وصف فاصلهی اخیر بین خود و هاشمی کاملاً صادق است. چند پرسش:
یک. در هفتسال اخیر واکنش خامنهای به رویدادهای پیرامون هاشمی کاملاً متفاوت بوده است. مثلاً سخنان حاکی از خرسندی او پس از اینکه برای بار اوّل هاشمی از صندلی ریاست خبرگان پایین آورده شد با «خسارت جبرانناپذیر» خواندن حذف یزدی و مصباح. از نظر نامبرده ردّصلاحیّت هاشمی به دست شورای نگهبان منصوب خویش خسارتی به شمار نمیرفت ولی رأی مردم منشأ خسارت برای جمهوری اسلامی شد! خامنهای برای اوّلین بار به استناد یک مصاحبهی بیبیسی فهرست پیشنهادی هاشمی را لیست انگلیس نامید و اخیراً نیز (گیریم بدون نامآوردن یا در نظرگرفتن تقطیع متن) هاشمی را ناآگاه یا خائن خواند. همه میدانیم که خیانت (یعنی دشمنی آگاهانهی خودیها) اختلافنظر به شمار نمیآید.
دو. سرانجام این اجتهادهای متفاوت چه شد؟ چه کسی در این امتحان رد شد و چه کسی قبول؟ برای نمونه نامهی معروف هاشمی به خامنهای را باز بخوانیم؟ قطعاً کسانی که مدّتهاست آنرا نخواندهاند از صراحت و آیندهنگری آن به شگفت خواهند آمد. پس از آن چه شد؟ انتخاباتی مفتضح و حمایت رهبر نظام از احمدینژاد و نظر وی را (علیرغم آن همه اخطار و انذار امثال هاشمی) به خود نزدیکتر خواندن! پس از آن چه شد؟ به هنگام نصب مشایی چه روی داد؟ پیش و پس از خانهنشین یازدهروزه چه شد؟ کسی که نظرش به رهبر نزدیک باشد که از ورود مجدّد به انتخابات ریاست جهمهوری منع نمیشود؟ حالا چرا کسی که نادرستی نظرش ثابت شد، معیار بصیرت باشد و کسانی که پیشبینیشان درست از کار درآمد بیبصیرت، ناآگاه یا خائن؟
سه. هیچ انتقاد علنی از رهبر نظام در رسانههای رسمی بیان نمیشود یا پس از کمترین شائبهای با شدّت با آن برخورد میشود. رهبر نظام سیاسی ایران را طرفدارانش «ولیّ امر مسلمین جهان» میخوانند و وی ممانعت نمیکند؛ طرفداران و همفکران وی تمام پستهای انتصابی را اشغال کردهاند و یک یا به روایتی دو دولت در سایه تشکیل دادهند (بدون در نظر گرفتن تشکیلات رو به گسترش بیت)؛ حالا چه کسی «حقیر» است و این شکستهنفسی ظاهری را بر چه اساس باید تفسیر کرد؟
چهار. هاشمی پس از ردّصلاحیّت قهر نکرد و باز برای خبرگان آمد، محصوران پس از مدّتی انتخابات را تمامشده خواندند و خواستار رسیدگی به وضع زندانیان سیاسی و دیگر کاستیهای مربوط به دولت پیش -که کمر دولت فعلی را خم کرده- شدند؛ خاتمی هیچگاه در عمل به این نظام پشت نکرد و به رغم مخالفتها در همهی انتخباتها (حتّی وقتی اجماع نسبی بر تحریم بود) شرکت کرد و هیچگاه در نوشتهها و بیانات خود «رهبر معظّم» را فراموش نکرد. حالا از حصر معترضان بیش از هفتسال میگذرد، خاتمی ممنوعالتصویر است و هاشمی سالها از نمازجمعه و صداوسیما دور بود.
هرکس کارنامهای دارد از کردار و گفتار خود که نه تنها در پیشگاه الهی بلکه در دادگاه تاریخ انسانی نیز در معرض داوری قرار میگیرد. شاید خامنهای هیچوقت مرگ را مانند هنگام دیدن پیکر بیجان دوست شصتسالهاش به خود نزدیک ندیده بود. پس از درگذشت خود وی دربارهاش چه خواهند گفت؟
نسبت ناآگاه دادن به هاشمی با آن همه سابقه سیاسی نهایت نامردی بود. خائن که دیگر هزار بار بدتر.
پاسخحذف