آدمهای اشتباهی

                                                                                                    ‌جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶


همانگونه که در فتح باب چند روز پیش گفتم، ‌سپهر سیاسی بسیار متغیّر ایران آبستن رخدادهایی است که نداشتن آمادگی رودرویی با آنها عاقبت خوشی نخواهد داشت. متأسّفانه بدنه‌ی نظریّه‌پرداز جنبش سبز الآن یا ساکت شده یا منفعل و از «آفات پیروزی» و «خطرات روزمّرگی» غافل است.
              
ظاهراً همه‌چیز بر وفق مراد است و تغییرخواهان در ایران سیّدمحمّد خاتمی را دارند که می‌تواند با «تَکرار»، هر لیست -ولو گمنام- را پیروز کند. حتّی تحلیلگران خارجی هم فهمیده‌اند که آنکه تاج می‌بخشد خامنه‌ای نیست بلکه خاتمی است. رقابت در این صورت معنای خود را از دست می‌دهد چون دیگر نیاز نیست نامزدها در رقابت با رقیب، نام‌آور باشند چون حتّی گمنامها نیز به سادگی محافظه‌کاران مشهور را شکست می‌دهند و انتخابات به قول سردار طلایی تبدیل به «انتصابات خاتمی» شده است. اینگونه تأثیر ردّصلاحیّت فلّه‌ای نیز کم می‌شود؛ کافی است افرادی با چراغ خاموش و بدون سابقه‌ی بارز اصلاح‌طلبی ثبت نام کنند و... سرانجام معلوم است.

در این میانه با به‌هم‌ریزی خطوط سابق، امکان ظهور «دست‌کم» سه گونه آدم هست:

یک. محافظه‌کار مخفی

محافظه‌کار مخفی کسی است که برآیند گفته‌ها و کرده‌هایش در گذشته بیش از آنکه در نقد، رد یا اعتراض به قدرت حاکم باشد،‌ در تأیید،‌توجیه یا حدّاقل کاستن از قبح ناراستی‌های قدرت حاکم است. مواردی مانند انتخابات (تقلّب، ‌تخلّف، ‌نظارت استصوابی) یا ردّصلاحیّت افراد شاخص مانند هاشمی رفسنجانی، قوّه‌ی قضا و نوع رفتار با زندانیان و جزآن شاخصه‌هایی است که می‌تواند نشان دهد چه کسی محافظه‌کار یا تغییرخواه است. به بیان دیگر حضور در ستاد فلانی یا سابقه‌ی دوستی با افراد اصلاح‌طلب یا ادّعای خود شخص نیست که گرایش او را تعیین می‌کند بلکه سابقه‌ی اوست. می‌بینید که هرجا می‌رویم به دوراهی گفته و گوینده می‌رسیم.

برای نمونه عمل علی مطهّری به هیچ وجه به اقتدارگرایان نمی‌خورد گرچه او را اصولگرا (گیرم معتدل) می‌دانند ولی چون او هم اصراری ندارد که خود را چنان نشان دهد، پس صفت «مخفی» را برای او نمی‌آوریم؛ او از بسیاری اصلاح‌طلبان، ‌اصلاح‌طلبتر است. امّا میان ِبه‌‌اصطلاح اصلاح‌طلبان کسانی یافت می‌شوند که منش و روششان شباهتی به آنان ندارد. من به آنان «محافظه‌کار مخفی» می‌گویم. فقط تصوّر کنید که چنین کسانی طرف مشورت جریان اصلاح‌طلبی در گذشته بوده‌ و در فرایند تصمیم‌سازیها دست داشته‌اند تا بتوانید به ریشه‌ی برخی اشتباهات مهلک در گذشته پی ببرید.

دو. سبز شرمنده

بعضی افراد در ابتدای جنبش سبز با این جنبش همراه شدند ولی به تدریج از آن فاصله گرفتند. دشواریهای آرمان‌خواهی و ایستادگی بر سر آن،‌ گذشت زمان و «عادی‌شدن» یا به تعبیر حجّاریان «نرمالیزاسیون». حجّاریان این واژه را برای بحران‌سازیهای نظام به کار برد که باید آنرا عادی کرد مثل بحران در رابطه با جهان یا یک کشور خاص و مانند آن ولی این اصطلاح را به شکل معکوس (و نادرست) هم می‌توان به کار برد و آن هم اینکه ناراستی‌ها و نادرستی‌های نظام حاکم را به تدریج عادی جلوه دهیم و با طرح عباراتی مانند «خودتان را جای آنها بگذارید» یا «قابل درک است که فلانی چنین می‌گوید هرچند با او موافق نباشیم...» و مانند آن به «اصلاح‌طلبی واپسگرا» (گذشتن از اعتراض۸۸ و سهم‌خواهی از قدرت) روی آورند یعنی یک اصلاح‌طلبی منفعل، ‌شکست‌خورده و از مد افتاده.

نگارنده خاتمی را سر ِاصلاح‌طلبی می‌بیند ولی به هیچ وجه مرجع سیاسی احدی نمی‌داند. کار او در رأی‌دادن در انتخابات مجلس سال۹۰ عملی «خاتمی‌‌گونه» بود که برخلاف آنچه عدّه‌ای می‌گویند موجب باقی‌ماندنش در «نظام» نشد و گرنه الآن «ممنوع» نبود. همان زمان ضمن نادرست‌خواندن کارش نوشتم که با حمله به او این سرمایه را هدر ندهیم و او را برای روز مبادا نگاه داریم. من در اظهارنظری که شاید به نظر بسیاری تند هم آمد نوشتم که اگر سران سبز (که‌ آن زمان هنوز محصور نبودند) از حقّ خود بگذرند، هستند اشخاصی مانند من که از رأی خود نخواهند گذشت و حتّی موسوی نیز بت یا قدّیس فکری نیست. البتّه محصوران در تمام این سالها امکان آزادی داشتند ولی «به شرط سکوت» امّا نپذیرفتند تا امثال من به همراهی آنان در این آرمانخواهی دلخوش باشیم.

سبز شرمنده ‌حق دارد حیات سیاسی خودش را داشته باشد امّا نمی‌تواند با پشت‌کردن به گذشته‌ای که از آن شرمنده -و گذشته- است، از سرمایه‌ی سیاسی آن استفاده کند و مدام به گذشته ارجاع دهد.

سه. اصلاح‌طلب ابن‌الوقت
  
برعکس گذشته که اصلاح‌طلب بودن «هزینه» داشت، ‌حالا «فایده» دارد. حالا دیگر کافیست اصلاح‌طلب باشی تا مورد لطف «تکرار» قرار بگیری و اوضاع بر وفق مراد باشد. با برگ برنده‌ای به نام «خاتمی» حالا نفع بسیاری در تغییر رنگ و همراه‌شدن با اصلاح‌طلبی است چون می‌تواند آنها را به پست و مقام برساند. تا دیروز شخصی در یکی از ستادهای جناح مقابل بود، حالا سروکلّه‌اش در گروه اصلاح‌طلب پیدا می‌شود نه به خاطر تغییر اندیشه‌اش بلکه برای تیزی شامّه‌اش که فهمیده حالا نفع در بودن با اینهاست چون جناح مقابل فردی که «تَکرار» کند ندارد! (البتّه دارد ولی تکرارش همیشه نتیجه‌ی معکوس می‌دهد)

به نظرم به ذکر مصادیق نیازی نیست، چه بسا مضر هم باشد. انتخابات ۲۹ اردیبهشت ۹۶ علاوه بر شیرینی پیروزی، حاوی هشدارهایی بس جدّی بود که به گوشه‌هایی از آن اشاره کردم و العاقل یکفیه الاشاره.

۶ نظر:

  1. ۱۲۳

    اگر از پتانسیل این روز‌ها که مردم هنوز گرمِ نتایجِ انتخابات هستند استفاده به جا و فوری نشود همان خواهد شد که در سالِ ۱۳۷۶ شد و خاتمی و دوم خرداد را به سرازیری شکست روانه کردند.

    برایِ هر روزِ این روز‌ها بایستی دستاوردی هرچند کوچک داشت و از رقیب امتیازی گرفت، رقیب را در حالِ تدافعی نگاه داشت وگرنه اگر این دوره کوتاه پس از پیروزی را از دست بدهیم، آغازِ حمله آنها خواهد بود؛ دقیقا مثل ۱۳۷۶. و بعد هیچ.

    پاسخحذف
  2. لیست امید اصلاح طلبان سوال های زیادی برانگیخته ... درست است که برای نه گفتن به اصولگراها خود من به این لیست رای دادم ... ولی هنوز منتظر ارائه توضیحات هستم ... بدیهی است رای دادن به "دختر صفدر"ها نبایست تکرار شود و از طرف امثال من تکرار نخواهد شد ... تصور من این است که دکتر عارف جزء گروه اول است و رفتار سیاسی منفعلانه اش غیر قابل تحمل ....

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. باهات موافقم. حالم از این عارف به هم می‌خوره. از اول هم حس بدی نسبت بهش داشتم. حس ششم ام قویه:)))

      حذف
    2. فکر می‌کنم داره به وجهه‌ی خاتمی عامدانه ضربه می‌زنه

      حذف
  3. بیخ قضیه - بعضی از شبه سیاست‌مداران/شبه فعالان سیاسی که در این چند روز فعال سیاسی بودند، دوباره غیرفعال شدند تا چهارسال دیگر. خسته نباشند.

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.