پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۱
وقتی یک پدیده به نماد تبدیل میشود، معمولاً از معنای ابتدایی خود فاصله میگیرد؛ هر تفسیر و تأویلی که بر آن بار میشود نیز در واقع از وضع ثانوی به وضع اوّلی منتقل میشود. رنگ سبز وقتی نماد جنبش اعتراضی ایران شد، آنگاه سبزی و نشاط و رویش و حیات در شعرها و آهنگها و شعارهای سبز منعکس شد. کاملاً ممکن بود این اتّفاق برای رنگ سفید یا سرخ هم بیفتدامّا حکایت مناجات افطار ایرانیان دیگر است. مناجات آشنای سفرههای افطار ایرانیان پس از آنکه به هویّت آفرینندهی خود و موضعگیری او در برابر خودکامگی تقدّسمآب حاکم بر ایران گره خورد، وضع دیگری یافت. حالا دیگر وقتی زنگ تلفن همراه شخصی این مناجات ِممنوع باشد، نه تنها خیلی سخت نیست که تفکّر اجتماعی او را حدس زد بلکه میتوان همین کار به ظاهر ناچیز را کنش خُرد سیاسی نیز تلقّی کرد.
ربّنا، ربّنا شد وقتی کسی نمیدانست که خوانندهی آن محمّدرضا شجریان است. نوای آشنای سفرههای افطار به نظر میرسید که کار یکی از خوانندگان تواشیح عرب باشد که نه اشکالی در تجوید داشت و نه نقصی در صوت و لحن. فقط خود شجریان به اطرافیان گفته بود که نمونهی تمرینی او برای شاگردانی که در رادیو داشت، بیاجازهاش پخش میشود. همین قطعهی بیاجازه چنان جایگاهی در فرهنگ ایرانیان یافت که وقتی شجریان ِخشمگین از شنیدن یک قطعه موسیقی پاپ بهزعم او مبتذل (ترانهی پایانی سریال «خانهی سبز» با صدای علی تفرشی) خواستار پخشنشدن صدای خود را از صداوسیما شد، ربّنا را استثنا کرد. ربّنا فراتر از خالق خود رفته بود و او نمیتوانست جلو پخش آن را بگیرد.
تبارشناسی این مناجات نیز قصّهی پرغصّهای است. درون ربّنا را اگر بشکافیم به نیای آن میرسیم که رّبنای آشنای دیگری است که خوانندهاش یعنی مرحوم سیّدجواد ذبیحی سرنوشتی به مراتب تلختر از شجریان داشت. حکم اعدام خلخالی برای خواننده و مناجاتخوان دوران گذشته پس از یک دوره زندان به قتل و مثلهشدن او انجامید. سالها بعد با نهیب رهبرنظام به وزیر ارشادی که خواستار پخش ربّنا از صداوسیما شده بود، پروندهی پخش این مناجات برای همیشه بسته شد. چیزی از اثر و خالق اثر کم نشد که هیچ، مهر تأیید و قبولی در آزمون زمانه نیز بر آن خورد.
«ربّنا» را در بعد مذهبی کارهای شجریان فقط شاید بتوان تا حدودی با بازخوانی «مرغ سحر» در بعد ملّی مقایسه کرد که خدا و فلک و طبیعت را به کمک میخواند تا شام تاریک ما را سحر کند. مناجات پیش از اذان مغرب نیز چیزی بیش از طلب رستگاری اخروی است؛ شکری است همراه با شکایت از بیداد دنیوی که خالق را به کمک میخواند تا ملّت را از شرّ نمایندگان خودخواندهی خود بر زمین نجات دهد. خدای معاد را فریادرس وضع معاش ما قرار میدهد که بدون بهبود این، رستگاری در آن نیز اگر غیرممکن نباشد، بسیار دشوار است.
عکس بالا: خط شجریان است پشت جلد قرآنی که در سفر به ترکیه و حضور در جمع قاریان قرآن کشورهای اسلامی هدیه گرفته بود. او این قرآن را به سیّدمحمد موسوی، نوازندهی چیرهدست نی، تقدیم کرده است؛ دوسال پیش از انقلاب.
نوشته ۲۹ آذر ۳۵؟
پاسخحذف۲۵۳۵ یا ۱۳۵۵
حذفآقا شجریان جاش توی قلبه. ولی توی خوندن ربنا، تجوید که دیگه رعایت نشده آخه.
پاسخحذفنه که حالا مهم باشه. ولی خیلی معلومه که خواننده عرب نیست.