سیاست‌زدگی و ورزش

                                                                                                        شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱  

 

مرتضی مطهّری شاگرد برجسته‌ی آیت‌الله خمینی و عضو شورای انقلاب بود و مجموعه آثار او تأییدی بی‌نظیر از سوی رهبر انقلاب دریافت کرده بود. او تنها کسی بود که می‌توانست در صورت لزوم حتّی با خمینی عتاب کند و نظرش را در برابر او به کرسی بنشاند. با وجود این شاید برای بسیاری تعجّب‌برانگیز باشد که پیش از انقلاب بسیاری از طلبه‌های انقلابی دوآتشه مطهّری را جزو سازشکاران با رژیم به شمار می‌آوردند. جریان از چه قرار بود؟ آیت‌الله شریعتمداری مؤسّسه‌ای بنا کرده بود به نام «دار التبلیغ» که در آن به روشی جدیدتر علوم و معارف دینی را به طلاب، غیرحوزویان و افراد غیرایرانی آموزش می‌داد. اصل مسئله خیلی مفصّل است ولی خلاصه‌اش این است که از آنجا که شخص شریعتمداری زاویه‌ای با خمینی داشت و مجموعه اطرافیان خمینی این نهاد را نوعی موازی‌سازی با حوزه قلمداد می‌کردند که افراد را از فاز مبارزه به درس و بحث و نوعی مصالحه با حکومت سوق می‌داد، اعتقاد داشتند فعّالیّت در آن نهاد نهایتاً به نفع حکومت است. این استنتاج نیاز به اثبات مقدّمات زیادی دارد ولی به هرحال جوّ آن زمان این‌گونه بود. مطهّری به‌خاطر نیازی که به فعّالیّتهای آنجا می‌دید و شأن خود را بالاتر از این می‌دانست که شلوغ‌کاری چند طلبه‌ی انقلابی روی او اثر بگذارد، بی‌اعتنا به آنها آزادانه به آنجا می رفت و تا انقلاب ۵۷ فلسفه‌ی اسلامی درس می‌داد. همین باعث شده بود که برخی انقلابیان حتّی جواب سلام او را ندهند. حالا شاید این نوع نگاه صفرویکی خیلی مضحک به نظر برسد امّا شک نکنید که بسیاری از برخوردهای شدید پس از انقلاب ریشه در همین افراط و تفریط قبل از آن داشت.

 

متأسّفانه تاریخ در حال تکرار است و ربط بعید یک موضوع به نظام حاکم همان واکنش را دریافت می‌کند. نمونه‌ی پیش‌پاافتاده‌اش ممنوعیّت سفر به امریکای کسانی است که دوران خدمت سربازی خود را در سپاه گذرانده‌اند. اینکه حکومت بی‌خرد ترامپ و دیوانه‌هایی چون پمپئو و بولتون حامی چنین قانونی باشند اصلاً عجیب نیست ولی اینکه گروهی از ایرانیان خارج هم از آن طرفداری کنند،‌ جای تعجّب دارد. جوان هجده‌ساله برای دریافت خدمات اجتماعی باید دوران خدمت سربازی را بگذراند و در انتخاب نهادی که باید آنجا خدمت کند، کاملاً بی‌اختیار است. از طرفی چندماه دوره‌ی آموزش و گذراندن باقی خدمت در یک پادگان بین ارتش و سپاه یکسان است و ارتباطی مستقیم یا غیرمستقیم با دیگر بخشهای اقتدارگرای سپاه هم ندارد. حالا اینها را در یک راستا دیدن نیاز به چشمی احول دارد که حتّی یک خواننده‌ی خوشنام و بی‌حاشیه مانند علیرضا قربانی را وابسته به سپاه به شمار می‌‌آورد.

 

تازه‌ترین دسته‌گل این رویکرد لغو بازی فوتبال ایران و کانادا بود. خود بازی اهمیّت زیادی ندارد و به‌هرحال تیم دیگری جایگزین خواهد شد؛ ضمن اینکه برگزارکننده‌ی بازی هم کانادا بود. در هر سفر خارجی مأمورانی از حراست وزارت ورزش حضور دارند،‌ این مسئله را تبدیل به سفر سرداران سپاه به کانادا کردن نیاز به هوش و ذکاوت بسیاری دارد. سرداران سپاه همین الآن هم اگر بخواهند به سادگی به کانادا یا هرجای دیگر می‌روند و نیازی ندارند که زیر پوشش تیم فوتبال این کار را بکنند. گویا ترس از عادی‌شدن روابط تیره‌ی ایران و کانادا انگیزه‌ی مخالفان این سفر بود ولی ایران با امریکا جز در جام جهانی، بازی دوستانه هم داشت؛ چرا روابط عادی نشد؟ و تازه عادی‌شدن روابط مگر به معنای عادی‌شدن یا فراموشی سقوط هواپیمای مسافربری است؟ نمی‌شود روابط برقرار باشد و آن پرونده هم پیگیری شود؟

 

نمونه‌ی خارجی این سیاست‌زدگی نوع برخورد با ورزشکاران روس است. در یک دسته‌بندی ساده ورزشکاران روس را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد: یکی کسانی که از حمله به اوکراین حمایت کردند، ‌کسانی که مخالفت کردند و کسانی که موضع‌گیری خاصّی نداشتند. فقط گروه اوّل را می‌توان جنگ‌طلب دانست و از شرکت در میادین بین‌المللی تا اطّلاع ثانوی محروم کرد. محرومیّت برخی تیمهای خاص مثل فوتبال به‌خاطر اهمیّت بی‌همتای جام جهانی در افکار عمومی و برای فشار بر حکومت تزار روسیه هم توجیه‌پذیر است با این تفاوت که جنگ اوکراین با ماجرای هواپیمای اوکراین از زمین تا آسمان تفاوت دارد. اینجا اشتباهی مرگبار رخ داد که حکومت -با تأخیر و پس از افشای اطّلاعات- آن را پذیرفت ولی آنجا پوتین عامدانه هزاران سرباز اوکراینی و روسی و غیرنظامیان زیادی را به کام مرگ فرستاد و نه تنها دست‌بردار نیست بلکه از صدور گاز و در صورت نیاز سلاح اتمی هم به عنوان تهدید استفاده می‌کند. همین حالا و به مسابقات تنیس ویمبلدون برای تفاوت‌نگذاشتن بین ورزشکاران روس و محروم‌کردن آنان از شرکت در این مسابقات امتیازی تعلّق نمی‌گیرد چون به ‌اصطلاح خشک و تر را با هم سوزانده است. این درباره‌ی روسیه‌ای است که ماههاست اروپا را به آتش کشیده است.

 

سیاسی‌نبودن ورزش مهم‌ترین استدلال مخالفان مسابقه‌دادن ورزشکاران ایرانی با ورزشکاران اسرائیل است که سالهاست -با معیارهای سازمان ملل- سرزمین‌های زیادی را از فلسطین و چند کشور همسایه‌ی خود در اشغال دارد و قصد پس‌دادن آنها را هم ندارد. حتّی با به‌رسمیّت‌شناختن این کشور هم اشغالگربودن این کشور سر جایش باقی است. خوب وجود نظام آپارتاید داخلی -باز هم به تأیید سازمان ملل- داخل پرانتز، چرا اشغال چنددهه‌ای نتواند مانع تنبیه ورزش این کشور شود ولی اشغال چندماهه‌ی اوکراین بتواند؟ می‌بینید که نگاه چیره بر روابط بین‌الملل به سادگی با اتّکا به نظام رسانه‌ای خود به قضاوت‌گیری‌ها جهت‌گیری دلخواه خود را می‌دهد.

 

مخالفان این سفر عکس استیلی را با خاضعین قرینه‌ای بر روابط مشکوک برخی فوتبالیستها با عناصر امنیّتی دانستند. می‌دانید که روی پیشانی عناصر امنیّتی نوشته نشده که چه‌کاره‌اند و اگر کسی مشغول فعّالیت اقتصادی و تجاری باشد یک شهروند عادی نمی‌تواند از طرق عادی بفهمد که او به کجا وابسته است. افرادی که در حوزه‌ی عمومی حضور پررنگی دارند، در مناسبات و مجالس ممکن است با بسیاری عکس بیندازند که چندسال بعد معلوم شود آن شخص چه‌کاره است؛ صرف حضور دو نفر در یک قاب عکس چه چیز را ثابت می‌کند؟

 

کانادا بهشت سیاستمداران و چپاولگران وابسته به نظام است که از نظام فرار نکرده‌اند بلکه نظام آنها را فراری داده است. برنگشتن امثال خاوری فقط به‌خاطر احتمال مجازات اعدام نیست بلکه خود نظام -که رئیس قوه‌ی قضایش در فراری‌دادن او دست داشت- تمایلی به این کار ندارد چون در صورت بازگشت خیلی‌های دیگر را هم با خود پایین می‌کشد. الآن خاوری آزادانه مشغول گشت‌وگذار است امّا اگر احتمال بازگشت او مطرح شود، ‌به سرش همان می‌‌آید که بر سر قاضی منصوری آمد. مطمئن باشید پای زنده‌ی او به ایران نخواهد رسید.

 

فدراسیون فوتبال نهادی مدنی است که گرچه زیر فشار نهادهای خاص است ولی می‌کوشد که استقلال خود را حفظ کند. اگر جز این بود بازی مهدوی‌کیا با پیراهن منقّش به پرچم اسرائیل حتماً باعث حذف او می‌شد ولی مسئولان فدراسیون از او حمایت کردند و برخلاف خواست رسانه‌های اقتدارگرا ابقا شد. سفر تیم ایران به کانادا بهترین مجال برای دادخواهان سقوط هواپیما بود که اعتراض خود را دوباره جلو چشم جهانیان بیاورند و موضوع را تازه نگه دارند. در صورت انجام این سفر، دور نگه‌داشتن تیم ملّی از معترضان در دوران حضور در آنجا که ممکن بود با دو یا سه‌بازی تدارکاتی همراه باشد، چه در زمان بازی و چه فواصل آنها مهمترین دغدغه‌ی حراستیان می‌بود ولی حالا همه‌چیز تمام شد. مطمئن باشید که خیلی‌ها در ایران نفسی به راحتی کشیدند. 

۸ نظر:

  1. عیار گرامی بعضی وقتا به نظر میرسه یکی به در میزنی یکی به میخ. یه پست همراه با مخالفای نظام یه پست مخالفت با براندازا. خواننده تکلیفش با تو مشخص نیست. الان به نظرت منم جزو صفرویکیا هستم؟!

    پاسخحذف
  2. آن موقع چهره‌های سرشناسی هم میان انقلابیون معتدل پیدا می‌شد ولی حالا براندازها را ببین: وارث بی‌بخار تاج و تخت، اصلاح‌طلبان تائب فرشگردی، روزنامه‌نگاران درجه سه فراری و اکانتهای مجهول الهویه توییتری. علی برکه الله.

    پاسخحذف
  3. در متن‌تان پیش‌فرض‌هایی وجود دارد که بسیاری از آنها صحیح نیستند یا جداً محل تردید و بحث‌اند. چند مثال: عادی‌شدن روابط سیاسی ایران و کانادا به معنای عادی‌شدن یا فراموشی سقوط هواپیمای مسافربری «نیست» - کانادا در دعوت از تیم ایران به این بازی‌های دوستانه فقط و فقط اهداف «ورزشی» را دنبال می‌کرد - برگزاری این بازی «لزوما» با اعتراض همه‌جانبه و مداوم و پررنگ ایرانیان مقیم کانادا در بازی‌های تیم ملی همراه می‌شد و رسانه‌ها هم اعتراض آنها را به قدر کافی و وافی پوشش می‌دادند و نهایتا این موضوع تاثیر بیشتر و بهتری (بماند که از چه جهت) از لغو بازی به این شکل می‌داشت - شلیک به هواپیما «اشتباهی مرگبار» بود (علیرغم نشانه‌ها و شواهد قابل‌توجهی مبنی بر عمدی‌بودن آن جنایت) - حذف‌نشدن مهدوی‌کیا نشان می‌دهد فدراسیون ایران استقلال یا حدی از استقلال دارد (علیرغم هزاران هزار رویداد دیگر که خلاف این را اثبات می‌کند) - و غیره.
    من خواننده‌ی قدیمی و علاقمند نوشته‌های شما هستم و تعجب کردم که این نوشته چقدر با نوشته‌های دیگر شما که معمولا مستدل و اقناع‌کننده است تفاوت دارد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ممنون از نظر لطف شما درباره‌ی دیگر نوشته‌های من؛ اختلاف‌نظر درباره‌ی مسائل طبیعی است. اینکه نوشته‌ی من دقیقاً مبتنی بر این پیش‌فرضها بود یا این پیش‌فرضها تا چه حد درست یا نادرستند هم به کنار.
      فقط یک موضوع و آن هم "اشتباه مرگبار" دانستن شلیک هم شامل عمدی‌بودن آن می‌شود و هم غیرعمدی‌بودن. نکته مقایسه‌ی ایران و روسیه بود. لابد می‌دانید که من درباره‌ی اسقاط عمدی یا غیرعمدی ایماهای متعدّدی نوشته‌ام و گفته‌ام که شواهد زیادی به نفع دوطرف هست ولی اینکه صرفاً با مطالبی که در رسانه‌ها منتشر شده بتوان به نتیجه‌ی قطعی رسید به‌نظر من ممکن نیست مگر اطلاعات جدیدی به دست بیاید.
      متأسفانه یا خوشبختانه مسائل و معضلات اجتماعی و جز آن، به سادگی با منطق صفر و یک، موافق و مخالف یا درست و نادرست فهم نمی‌شوند؛ معمولاً قراینی به نفع دو یا چند نظر هست و نهایت اینکه بتوان یکی از جوانب را با استدلال تقویت کرد. این منش و روش من در این وبلاگ بوده که موضوع اصلی این نوشته نیز همین است. اینکه تا چه حد موفق بوده‌ام بحث دیگری است.

      حذف
  4. ورزش ملی در رویدادهای جهانی یک امر سیاسی‌ست. چطور می‌تواند سیاسی نباشد وقتی سرود ملی یک کشور پخش می‌شود و تیم یا شخص دست روی قلبش می‌گذارد با خواندن آن سرود به مضمون آن سرود احترام می‌گذارد. در ایران وقتی گزینش اعضای تیم‌های ملی بنا به تعهد است چطور تیم ملی یا فدراسیون‌ها حتا خیلی بیشتر از معمول می‌توانند سیاسی نباشند! حذف بسیاری از ورزشکارانِ لایق بنا برسیاست یا برعکس انتخاب مربیان و بازیکنان نالایق بنابر سیاست در ورزش ایران امری عادی‌ست. استیلی هنوز رانت گل به آمریکا را می‌خورد، چطور سیاسی نیست؟! واقعیت این است که این تیم به‌ظاهر ملی‌ست، اگر ملی به معنای مردمی باشد. اینکه با این‌همه سرمایه‌گذاری حکومت روی فوتبال عده‌یی نمی‌توانند از این دل بکَنَند، خب نسل‌ها سال‌ها با برنامه‌های صدا و سیما و معدود هیجان‌های ساختگی بی‌خطر برای حکومت بزرگ شده‌اند، هزینه بزرگی نیست این دل‌کندن. وقت نقد خود و نقد همان بازیکنان تیم‌ ملی فوتبال هم رسیده، همان‌ها که در میدان‌های ورزشی هدبندِ سبز می‌بستند و با شعائر حکومت نه با نشانی ملی یا مردمی دورِ افتخار می‌زدند. نه! منع ورود تیم ملی جمهوری اسلامی با همراهی استیلی به عنوان یک کنش سیاسی برای من که دچار شیفتگی فوتبال نیستم، تحت فشار گذاشتن یک حکومت سرکوبگر است در گسترهِ جهانی. و این منطقاً ربطی به استانداردهای دوگانه غربی‌ها ندارد مگر بخواهیم از مغلطه‌های حکومتی استفاده کنیم و بخواهیم بگوییم بین خوشان چه‌جوری‌اند پس ما هم این‌جوری‌ایم. نه ما این‌طوری نیستیم.

    پاسخحذف
  5. رد دعوت تیم والیبال کانادا "سیاست‌زدگی" نیست؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. چرا. با این توضیح که علت اصلی نرفتن، اعتراض به نخست‌وزیر کانادا نیست، به‌خاطر ترس از حواشی آن است. آخر مطلب را یک‌بار دیگر بخوان.

      حذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics