چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۱
دو دهه از قتل زنان خیابانی در مشهد گذشت. سال گذشته دو فیلم در این باره ساخته شد؛ یکی با نام «عنکبوت» در ایران با بازی محسن تنابنده و ساره بیات و دیگری «عنکبوت مقدّس» که بازی زهرا امیرابراهیمی در آن جایزهی بازیگری کن را گرفت و واکنش مسئولان نظام به آن خبرساز شده است. هر دو اینها فیلم داستانیاند و میتوان دربارهی میزان وفاداری آنان به واقعیّت چونوچرا کرد امّا آنچه تا حدودی مانند سندی تصویری از آن ماجراست، فیلم مستند مازیار بهاری به نام «و عنکبوت آمد» است که دو فیلم دیگر وامدار آنند.
فیلم از ابتدا تا انتها روایتی تصویری و تقریباً بیطرف از ماجراست و با اینکه جهتگیری فکری کارگردان مشخّص است، چیزی را به زور گفتار متن بر حکایت بار نمیکند. در فیلم تمام اعضای خانواده و بسیاری از مصاحبهشوندگان تا قبل از ابلاغ حکم اعدام از حنایی دفاع میکنند و او را میستایند. پس از ابلاغ حکم لحنها کمی متفاوت میشود، از برادرش گرفته تا همسر و مادرش؛ فقط فرزندش میگوید که ممکن است راه پدر را ادامه بدهد. فیلم حاوی گفتگوی کمنظیری است با سعید حنایی که گرچه بسیار مفید است ولی در سطح میماند. کاش از یک روانشناس برای واکاوی عمل او استفاده میشد. در میان قتلهای زنجیرهای دو نمونهی خیلی خوب از این نوع برخورد با سوژه هست، یکی کاری که دکتر غلامعلی افروز با بیجه (بسیجه) کرد و دیگری دکتر محمود گلزاری با غلامرضا خوشرو (خفّاش شب) که از صداوسیما پخش شد و البتّه همراه با ممیّزی شدید بود و نیمهکاره هم ماند.
تنها یکی از حاضران در فیلم از لحاظ شهرت با حنایی قابل مقایسه است: قاضی منصوری که به دست همان سیستمی که به آن خدمت میکرد به قتل رسید. منصوری در گفتاری شایان تأمّل تشخیص «مهدورالدّم»بودن را از علما و قاضیان فراتر میبرد و به عموم مردم بسط میدهد ولی میگوید حتماً باید با دانستن شرایط آن باشد (نقل به مضمون) بیآنکه متوجّه باشد این سخن چه عواقب سوئی در پی دارد. مردم عادی به کنار، قتلهای محفلی کرمان بر اساس شنیدن یک نوار از مصباح یزدی (که از دید منصوری لابد جزو علماست) راه افتاد و اسیدپاشی اصفهان پس از سخنان تند امام جمعهی این شهر بود. همین گرهخوردن به سیاست نیز عامل ناتمامماندن پیگری این دو واقعه شد.
حنایی با سابقهی جبهه و با همان روحیه که خواهناخواه جان انسان را در نظر جنگاور کوچک میکند، پس از اینکه رانندهای همسرش را با تنفروشی اشتباه میگیرد، ابتدا سراغ مردان مشتری فحشا میرود ولی زورش به آنان نمیرسد. در مرحلهی بعد برای زنان تنفروش نقشه میریزد. زنانی از پایینترین قشر اجتماع که همگی به جز یکی سابقهی کیفری داشتند و ازدواج در سن پایین، فقر خانواده، اعتیاد و بیکسی منجر به حراجکردن تنها سرمایهشان شده بود. در فیلم مصاحبهی موجز و مناسبی هست از یک تنفروش که به اجبار شوهرش به این کار کشیده شده و دوبار شلاق خورده و از قاضی خود تقاضا میکند که همین امروز به جای فردا سنگسارش کند؛ مشت نمونهی خروار زنانی که به قتل رسیدند و گونهای یکسانسازی سیستمی که به جای ریشهیابی فحشا، خود فاحشه را به قتل میرساند با یک قاتل خیابانی. در ظاهر دو شکل متفاوتند، دو شکل قانونی و غیرقانونی ولی در باطن یک کار میکنند: حذف صورت مسئله. پایان فیلم و با مصاحبهای نه چندان خوشایند با کودکان یکی از زنان مقتول که تنها و بیسرپرست ماندهاند و بزرگترشان برادر پانزدهسالهشان است، به شکل غیرمستقیم سرنوشت محتوم آنان را نشان میدهد.
حنایی گرچه خونسرد به نظر میرسد ولی تماشای عکسهای ابتدای دستگیری و پیش از اعدام سفیدشدن موهای او را در مدّت کوتاهی نشان میدهد. او در یکی از بهیادماندنیترین جملههای فیلم و در دفاع از خود میگوید که اگر مرا بکشند از استخر شصتمیلیونی ماهیها (جمعیّت ایران) یکی کم میشود که خیلی فرقی نمیکند؛ به فکر آلودگی آب استخر باشید. این ایده خیلی عالی است ولی علیه خودش کار میکند؛ با حذف چند تنفروش (با قتل خیابانی یا قتل حکومتی) چیزی فرق نمیکند چون جایگزین میشوند؛ باید به فکر ریشههای آن بود که فقر و اعتیاد و نابسامانیهای اجتماعی است.
پ.ن: برای یکی از مصاحبههای فیلم، دوربین به زیرزمین ساختمانی میرود که حنایی آن را ساخته/کنده است؛ یعنی پس از اتمام ساختمان زیرش را خالی کرده و پاساژ ساختهاند! معلوم نیست چطور کسی مانع نشده بود. طرف مصاحبه میگوید کسی حاضر نبود بیاید این زیر و فقط سعید نترس بود و جرات داشت. استعارهای بینظیر برای کاری که بعدها در سطح جامعه انجام داد.
اگر بخش دوم فیلم ساخته بشه خیلی عالیه. مصاحبه با دخترای زن قربانی و پسر و زن حنایی و بقیه تا معلوم بشه هر کدوم به کجا رسیدن و الان درباره اون زمان چی فکر میکنن.
پاسخحذفسلام جناب ایماگر
پاسخحذفچون اطلاع دارم که با فلسفه آشنایی دارید و فلسفه با شک در امور به طاهر قطعی شروع میشه میپرسم
از کجا مطمئنید قاضی منصوری مرده؟
سلام
حذفاطمینانی که در علوم نظری ممکن است وجود داشته باشد، در بحثهای اجتماعی و سیاسی یافت نمیشود. در یادداشت پیش با بیانی دیگر در پاسخ دوستی گفتم.
اگر مرگ منصوری فقط مستند به جسد ادّعایی بود، شک و شبهه در آن وجود داشت امّا یافتههای بعدی از باند زیندشتی و کشاندن منصوری از آلمان به رومانی، این دیدگاه را که او را سربهنیست کردهاند تا حد باورپذیری تقویت میکند.
ممنون از پاسخ شما
پاسخحذفشاید تماشای فیلمهایی که افراد با تغییر نام به زندگی شون ادامه میدن منو خیالباف کرده
شاید هم توضیحات کارشناسانه کاپیتان شهبازی باعث شک در واقعیت ابزکتیو شده
کلا زندگی ذیل نظام سورئال ج.ا آدم رو بد جوری دچار شک فلسفی میکنه اومدن تا رومانی رو من به حساب ظریفکاری دوستان گذاشته بودم که شاید توقع بیجایی بوده
معمولا نفرت یا حس انتقام از یک پدیده یا یک گروهی از اشخاص ریشه در اتفاقات ناخوشایند در دوران کودکی افراد دارد.نمونه مشهور آن فردی به نام بیجه بود که سالها قبل به تعداد زیادی کودک معصوم متعرض شده بود و به قتل رسانده بود.ای کاش در مورد حنایی هم تحقیق بیشتری می شد.
پاسخحذف