پنجشنبه ۱۵ دي ۱۳۹۰
دو روز پیش سالروز شهادت عمّار یاسر بود. صداوسیمای ولایی خبر و شرح آن را با صدای رهبر نظام همراه میکرد که عمّار، فلان و بهمان و دارای بصیرت بود و قرآن بر سر نیزه را با تعالیم قرآن اشتباه نمیگرفت و خلاصه... أین عمّار؟ نگاه به شیوهی امثال عمّار که برخی نام او را به ناحق بر خود و گروه خود گذاشتهاند، جا دارد.
۱- اینکه بین قرآنی که جلد و حروف است و قرآنی که آموزهها و امرونهیهایی دارد تفاوت بگذاریم، بسیار خوب است. برخی خود معاویه را نیز جزو کاتبان وحی به شمار آوردهاند امّا کدام وحی؟ حروف و کلمات و لاغیر. امّا اگر پای قرآنی به میان بیاید که قتل یک نفر در آن قتل همهی انسانهاست یا در آن بر اجرای قسط و عدالت تأکید شده است یا از مالاندوزی و اسراف و تبذیر نهی شده است یا دروغ و تهمت به شدّت تقبیح شده است، دیگر مصداقی جز علی یا هرکه شبیه او باشد، باقی نمیماند؛ ولی این وسط یک نکته ناگفته میماند.
همانطور که قرآن ظاهری و قرآن واقعی داریم، علی ظاهری و علی واقعی هم داریم که اتّفاقاً تشخیص آن دشوارتر و اشتباه آن محتملتر و رهزنتر است. علی نیز کسی نیست جز عامل به دستورات قرآن. قرآن ثقل اکبر است و عترت ثقل اصغر. عترت را به عنوان ترجمان وحی و قرآن میشناسیم و مهمترین راه تشخیص احادیث آنها- به گفتهی خودشان- سنجش آن با قرآن است هرچه با آن مطابق بود، برگرفته و هرچه مخالف آن بود، رها میشود. پس برای علی نیز میتوان بدیلی تراشید، چگونه او را بشناسیم؟ با تبعیّت کردن یا نکردن او از قرآن و سیرهی علی ِتابع قرآن.
۲- علی از طرفی گرسنگی میکشید مبادا کسی در فلان جای حکومتش گرسنه و او سیر باشد و از طرفی هدف خود از به دست گرفتن حکومت را اجرای عدالت میداند. آن وضع زندگی فردی پیشکش، حاکم مسلمان لااقل برای اجرا نشدن عدالت در حکومت خود مستقیماً مسؤول خواهد بود. این روزها که میگذرد صدای ناله و تظلّم چندین نفر بلند است که متأسّفانه به جایی نمیرسد. پدر میثم عبادی (شهید بسیجی سابق) به صراحت میگوید که به او گفتهاند که قاتل پسرت – نه مأموران موساد و سیا- که یک بسیجی است و تو زورت به جایی نمیرسد. پدر فاطمه باقرینژادیان که مظلومانه به قتل رسید همین وضع را دارد و بسیاری دیگر که دریافتهاند جایی برای رسیدگی به دادخواهی آنان نیست. مسؤولیّت تمام این خونهای به هدررفته به عهدهی شخص اوّل نظام است که یقیناً از آنها بیخبر نیست. اگر او اینجا با واسطه مسؤول باشد، در قضایای مانند قتل زهرا کاظمی مستقیماً مسؤول است که هم جلو اجرای شرع و عدل را گرفت و هم ضرری جبرانناپذیر به منافع ملّی زد. اساس و شیوهی سیّدعلی خامنهای در برابر اشتباههای وابستگان به نظام، لاپوشانی، سکوت، کشتن وقت و انکار است و البتّه سیاهتر کردن کارنامهی نظام. دستورالعمل واضح او را در قبال قتلهای زنجیرهای در نماز جمعه به یاد بیاورید که «من باور نمیکنم...» و تمام کارها زیر سر دشمن است، کشتن زن خبرنگار در زندان قوّهی قضای ایران هم کار دشمن است؟
یکی از مسکّنها- بلکه مخدّرها-ی آرامشبخش در برابر هجوم این سؤال به سوی طرفداران رهبر نظام این است که وضع فعلی هرچه باشد از آیندهای که معترضان درپی آن هستند و میان آنها نیروهای ناپایبند به دین هم هست، بهتر است. این در صورتی بود که تکلیف فردی دائرمدار دو گزینه بود، اگر معترضان را نمیپسندید اجباری به حمایت از نظامی که قتل در آن امری عادی و پیش پاافتاده شده و عدالت رسماً و عمداً به فراموشی سپرده شده ندارید. رهبر نظام به فرض که بعد از افشای وقایع شرمآور کهریزک اندک واکنشی نشان داد (که به جایی نرسید و عاملان اصلی آن همچنان بر مصدر امورند) امّا اگر آن وقایع قتلی ناخواسته بود، قتل رامین پوراندرجانی که بر اساس نقشه و طرح بود؛ خونخواهی اولیای دم او چه میشود؟ یکی دو نام سبز مشکوک به قتل بهانهای برای دروغگو خواندن سبزها میشود ولی خبرهای رسمی پیرامون فوت پوراندرجانی (ابتدا سکته، بعد خودکشی، بعد...) لابد نشانهی راستگویی! اعتراف علی مطهّری به وارد شدن ضربهای به هاله سحابی، مزدبگیران کامنتگذار را که ادّعا میکردند یک سکته را سبزها بزرگ کردهاند، به وجدان خود ارجاع نمیدهد؟ چرا در حكومت علي يك نمونه را از پيگيري نكردن قتل يك فرد به بهانهي حفظ نظام نشان نميدهيد؟
۳- خیلی پیشتر گاهی با خود میاندیشیدم که چرا حکومت علی اینقدر کوتاه بود؟ بعدها با دیدن روایات پیرامون حکومت امام دوازدهم دیدم که آن نیز بسیار کوتاه خواهدبود. این همه انتظار و فرجخواهی برای چند سال؟ امّا بعدها پی بردم که حکومت بشر فانی خواهناخواه محدود خواهد بود و حاکمان چه دادگر و چه ستمگر میآیند و میروند و یکی جای خود را به دیگری میدهد. مهم این است که در همان فرصت کوتاه، چه کارنامهای از خود به جا بگذارند. حکومت علی در همین مدّت قلیل هم الگوست وگرنه او هم میتوانست با تمهدیاتی از جنس زیرکیهای معاویه حکومت خود را طولانیتر کند ولی در پاسخ به پرسشکنندگان که آیا معاویه زرنگتر از توست، میگوید نه ولی عقل او عقل شیطنت است و من نمیخواهم و نمیتوانم مثل او باشم. تأمّل در این کلام ما را به این میرساند که وی به تعبیر امروزیان میگوید «هدف وسیله را توجیه نمیکند» یا «حفظ نظام اوجب واجبات نیست». اگر قرار بود برای حفظ نظام خود هرکاری کنیم - حتّی اعمال ناعادلانه و ضدّدینی- پس چرا از اساس برای تشکیل حکومت اقدام کردیم؟ به حکم شرع و عدل عمل میکنیم، حکومت تا هر زمان که ممکن بود در دست ما خواهد و به بیش از آن نیز مأمور نیستیم. بماند که در مثالهای بند پیش عمل به عدالت اساساً موجب دوام و بقای حکومت میشود ولی چه سود که رهبر نظام درست خلاف این میاندیشد.
در کنار استشهاد دائمی کارگزاران نظام به این کلام نامستند از آیتالله خمینی، کلام دیگر او فراموش میشود که «ما مأمور به وظیفه هستیم نه نتیجه». وظیفهی روحانیان،عمل همان به شرعی است که به خاطر آن لباسی خاص پوشیدهاند و القاب و عناوینش را یدک میكشند؛ عمل به وظیفه، به نتیجه منجر شد که چه بهتر و اگر نشد هم نفس عمل به وظیفه، پاداش عمل خواهد بود.
۴- پیشتر اينجا دربارهی تعبیر قرآن پیرامون پرستیدن یک عالم دینی نوشته بودم؛ در حالیکه امروز رهبر نظام از هر گفتگوی دو طرفهای خودداری میکند و جلسات پرسش و پاسخ او کاملاً طرّاحی شده است و یک سؤال خارج از دستور یک دانشجو(وحیدنیا) یا طلبه( مرتضی جوادی آملی) ممکن است به یک تشنّج اساسی بدل شود، بد نیست حالا که صحبت از علی و معاویه شد، به حکایتی توجّه کنیم:
«امام علی(ع) عازم جنگ با معاویه است و مردم را دعوت به یاری می کند و بیشتر مردم دعوت او را اجابت می کنند. اما گروهی که عبیده سلمانی (یکی از اصحاب امیرالمؤمنین) جزو آنان است خدمت امام می رسند و می گویند: ما همراه شما حرکت می کنیم، اما وارد اردوگاه نظامی شما نخواهیم شد، بلکه در محلّی جداگانه اردو می زنیم و ... هنگامی که برای ما مشخص شد که کدامیک از شما –علی ومعاویه- گناه و ستمگری می کند و خواستار چیزی است که برایش حرام بوده و جایز نیست، آنگاه علیه وی و به نفع طرف مقابل وارد جنگ خواهیم شد.»
توجّه کنید که برای پی بردن به حقّانیّت علی، شیعه یا دیندار بودن لازم نبود، اگر کسی بیدین هم میبود میدانست که او به عنوان خلیفهی مسلمین میتوانست استاندار خود را عزل کند و گردنکشی معاویه نافرمانی و مردود بود. به این مطلب، جایگاه بیبدیل امیرمؤمنان و سابقهی او در اسلام و مقام معنوی او نزد شیعیان را نیز بیفزایید و اینکه چنین تشکیکی در عادل یا ظالم بودن او از دید تشیّع چقدر میتواند گستاخانه و نابخشودنی باشد. حالا به جواب علی توجّه کنید و بی هیچ شرح و توضیحی با ادّعای رهبر و طرفدارانش پیرامون پیشوایان دین و فقهایی- که لابد او جزو آنهاست- مقایسه کنید، کلام خود به اندازهی کافی گویاست:
«مرحباَ و اهلاَ، هذا هو الفقه فی الدین و العلم بالسنة، من لم یرضِ بهذا فهو جائرٌ خائن»
آفرین بر این طرز تفکر و اندیشه، در واقع این همان تفقّه در دین و علم به سیره و سنت نبوی(ص) است و هر کس به این اندیشه و تصمیم راضی نباشد، بدانید که ظالم به مسلمانان و خائن به اسلام است.
(برای دیدن منابع حدیث و شرح بیشتر به نگاشتهها بنگرید)
مسئلهٔ حلنشدنی ِاینگیلیس
پاسخحذفhttp://www.mghaed.com/essays/observation/Insoluble_dilemma_of_Ingilis.htm
من «پی بردن به حقّانیّت علی» را بهعنوان یک بررسی تاریخی میتوانم درک کنم اما آوردن این بحث به واقعیت امروز و خلط آن را با واقعیت اکنون نمیفهمم. نمیدانم چرا وقتی یکطرف غیرمنطقی دیدگاهِ ایدئولوژیک خودش را به زندگی امروز جامعه تحمیل میکند، گروهی هم از اساس این حق را به آنها میدهند و سعی میکنند در همان دستگاهِ تحمیلی رفتار یک حکومت را زیر نقد ببرد. مگر جامعهی امروز ما ساختار یا موقعیت مکانی و زمانیاش باید تقلیدی باشد که حالا در این دستگاه هردوطرف بحث این است که علی چگونه رفتار میکرده؟! یا اصلاً اگر بهنظر شما رفتار و دیدگاه علی نمونه بوده برای بقیه جامعه هم باید اینطور باشد؟! به همین میگویم تحمیل حتا در حالی که شما میخواهید توجیه کنید که علی حق انتخاب را به رسمیت میشناخته، شما این بحث را بهعنوان یک بحث تاریخی مطرح نکردید، واقعاً چنین چیزی را بهنوعی الگو برای یک جامعه گرفتید. خب این خودش با آن اصل انتخابی که سعی در دفاع از آن دارید تضاد دارد. مگر اینکه صرفاً این را یک بحث ایدئولوژیک در ساختار همسان شما و آقای خامنهای بدانیم که البته من از این دستگاه بیرونم پس نمیتواند شامل من در این جامعه باشد و بحثی تخصصی مربوط به اعتقاد شماست نه یک بحث اجتماعی!
پاسخحذفبا اينكه شبيه اين بحث بارها طرح شده ولي ناگزيرم دو سه نكته را باز هم بازگو كنم:
پاسخحذف1- مردم ايران در يك تقسيمبندي ساده دو گونهاند يكي پايبندان به مذهب و دوم، جز آنها. با ناپايبندان به سادگي ميتوان بر اساس اصول دنياي جديد، حقوق بشر، دموكراسي و جزآن ساختار سياسي فعلي را به چالش كشيد ولي طرفداران نظام قطعاً جزو آنان نيستند. پس بايد با منطق خودشان با آنها صحبت كرد حتّي اگر با آنها همعقيده نبود يا اينكه اصلاً بحث و تفاهم را كنار گذاشت.
2-از آنجا كه مذهب در ساختار اجتماعي ايران نقش دارد، هرگونه بحث مذهبي (در اثبات يا نفي آن)، بحثي اجتماعي نيز به حساب ميآيد.
3- اثبات چيزي، نفي يا اثبات جزآن نيست پس وقتي من دربارهي علي با يك مذهبي صحبت ميكنم، قصد تحميل آن به ديگران يا ديگر مسائلي كه در كامنت شما ديده ميشود ندارم.طرفداران ولايت فقيه، عمّار را الگو ميدانند و من ميگويم حتّي طبق ديدگاه شما، بايد به نتيجهاي ديگر برسيد نه اين نتيجهاي كه الآن رسيدهايد؛ نه چيزي كمتر نه بيشتر.
تجربه به من نشان داده كه ناشكيبايي مذهبيها و غيرمذهبيها در گوش كردن به حرف هم يكسان است، من تلاش ميكنم بين اين دو راهي براي گفتگو بگشايم، گاهي با منطق اين و گاهي با منطق آن.
از پاسختون ممنونم اما بنظرم مذهب ساختار جامعهی ما نیست، مذهب ظرفی شده که قسمتی از ساختار جامعه ما در آن ظرف گنجیده حالا بگیرید شما بخواهید محتوای این ظرف را با شکل ظرف توضیح دهید(شکل و محتوا در عین رابطه با هم دو چیز متفاوتاند)، بنظرم اینجا مساله اِشکال پیدا میکند و اتفاقاً همینطور که گفتید مذهبی و ضدمذهبی (نه غیرمذهبی) همینجا در تعریفِ محتوا با شکلِ ظرف گیر میکنند. درصورتیکه بنظرم این محتوا در بنیان خود، ذاتش نه از ظرف شکل گرفته نه با برداشتن این ظرف تغییر میکند (شکلش دگرگون میشود که در نگاه تاریخی این تغییر شکل نه محتوا را بارها میتوان دید) برای همین فکر میکنم بحث درون این ظرف، درون این ظرف خواهد ماند و راه به بیرون و ساختار و محتوای کلی که قرنهاست اسیرش هستیم نخواهد برد، چه برای مذهبی، چه برای غیر او کما اینکه این دور باطل را تا به امروز داشتهایم.
پاسخحذفسلام
پاسخحذفچه خوب بود به فرمایش حضرت اشاره می کردید که در اثنای جنگ کسی ازایشان سوال می کند که یا علی شما بر حق هستید یا طرف مقابل؟این سوال از علی ای پرسیده می شود که درباره اش گفته شده "علی مع الحق والحق مع علی یدور حیث ما دار"(جالب اینکه قسمت اول این حدیث در مورد عمار هم آمده است).حضرت می فرماید "اعرف الحق تعرف اهله.اعرف الباطل تعرف اهله.اول برو حق وباطل را بشناس تا اهل حق واهل باطل برایت معلوم شود. حق وباطل را نباید با اشخاص سنجید.
طرفدران رهبر اورا مصداق حق می دانند.لذا گفتار وافکار ورفتاراورا توجیه می کنند.
بعضی از اساتید ودوستان حوزه که تعصب شدید روی رهبر دارند وقتی رفتار وگفتار رهبر را با امیرالمومنین وامام خمینی مقایسه می کنم در حقانیت رهبر وعملکردش تشکیک می کنند و بعضا از اعتقادشان به رهبر بر می گردند.بهترین روش برای اثبات عدم حقانیت رهبر پرهیز از کلی گویی ودقیق شدن روی جزئیات قابل اثبات است.