چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۰
پرسش دهم - یکى از انتقاداتى که گاهى مطرح مىشود این است که حضرتعالى در جریان حرکت هشتساله اصلاحات، مواضعى پرشتابتر و تندتر اتخاذ مىکردید و همین امر بهانه به دست مخالفان مىداد و موجب مىگشت آنان با انسجام بخشیدن به خود با حرکت اصلاحات به طور جدّى تر مقابله کنند. جریان سخنرانى سیزده رجب حضرتعالى نمونه بارز این انتقاد است.
انتقاد فوق معمولاً از سوى کسانى است که مىخواهند به نحوى در یک نهاد حکومتى سمتى داشته و هر از گاهى یک انتقاد و اعتراضى به غیر از محدوده خط قرمزها داشته باشند؛ غافل از اینکه منشأ اکثر مفاسدى که به خاطر رفع آنها اصلاحات مطرح شد همان خط قرمزهاست، وگرنه انتقاد از غیر آنها تأثیر چندانى به همراه ندارد؛ و در این حالت رفتن به سمت خط قرمزها مستلزم یک تضاد است، زیرا در ساختارى که ولایت مطلقه فقیه را در بازنگرى قانون اساسى به اصطلاح قانونى کردهاند طبیعى است که نمىتوان با ماندن در داخل آن ساختار و چارچوب - حتى در سمت بالاى اجرایى همچون ریاست جمهورى- به خط قرمزها نزدیک شد. ماندن در چنین ساختارى بدون قبول مشروعیت ولایت مطلقه میسور نیست و با قبول مشروعیت آن، امکان جواز انتقاد و نزدیکشدن به حریم ولایت مطلقه وجود ندارد. تجربه ثابت کرده است هیچ حکومت استبدادى و دیکتاتورى کوچکترین انتقاد از مراکز اصلى قدرت خود را تحمل نمىکند و برخورد مىکند. در چنین وضعیتى آیا سکوت فعّال معنایى دارد؟ آیا جز این که مصلحان منتقد به راه خود ادامه دهند و محرومیتهاى احتمالى را تحمل کنند راهى وجود دارد؟ طبیعى است مصلحان نمىتوانند با قرارگرفتن زیر لواى چنین حاکمیتى به راه اصلاحات تداوم بخشند.
متأسفانه اصلاحطلبان داخل حاکمیّت نیز از سر مصلحتاندیشی یا ترس به شکل دیگرى با استبداد همفکرى و مماشات کردند. آقاى خاتمى -رئیس جمهوروقت - بعد از آوردهشدن صدها شبه نظامى به خیابانها و حتى تعطیلى مدارس در چند استان توسط وزارت آموزش و پرورشِ زیر نظر ایشان، و کشاندن دانشآموزان به تظاهرات و شعار علیه من، به طور رسمى به سؤال یکى از خبرنگاران خارجى به این مضمون پاسخ گفت که معناى دموکراسى همین است که وقتى کسى مخالفت ميكند، مخالفت با او هم آزاد باشد؛ و در ایران یک کسى مخالفت کرده و مردم هم جواب او را دادهاند! آیا ایشان نمىدانست اینها که به خیابانها آورده شدند مردم عادى نبودند، بلکه اکثراً از پایگاههاى بسیج و پادگانهاى سپاه بودند؛ و دانشآموزان هم نوعاً از خود اختیارى نداشتند و آنان را به زور آوردند؟ آیا مخالفت با مخالف به معناى زدن و شکستن و زندان و حصر است؟ واقعاً ایشان از دموکراسى چنین تصویرى در ذهن خود داشتهاند؟! مرحوم آقاى خلخالى مى گفت آقاى خامنهاى در پاسخ به اعتراض وى نسبت به ادامه حصر، به او گفته » :بودتا من زندهام این حصر پا برجا خواهد بود.» و اگر مشیّت خداوند نبود و حاکمیّت از کسالت من و برخى فشارهاى داخلى و خارجى واهمه نداشت، هیچگاه رفع حصر تحقق نمىیافت.
آقاى خاتمى -علیرغم برخى دستاوردها- فرصت هاى زیادى را سوزاند و مردم را مأیوس کرد، و حتى آقاى دکترمعین نیز چون شعارهایش بیشتر شعارهاى آقاى خاتمى را تداعى مى کرد، مردم به او امید و رغبت چندانى پیدا نکردند .البتّه عذر آقاى خاتمى تا حدودى قابل قبول بود که با این قانون اساسى و ولایت مطلقه نمىتوانست کار چندانى انجام دهد، ولى چرا از همین اختیارات قانونى و اندک خود نیز به خوبى بهرهبردارى نکرد؟ چرا بعضى کارهاى مراکز قدرت را توجیه مىکرد و حتى گاه به تمجید و تملّق آنان مىپرداخت؟ او که مردم را داشت چرا مشکلات خود را با مردم در میان نمىگذاشت؟ آنگونه که مرحوم دکتر مصدّق و امثال او در سایر کشورها از اهرم قدرت مردم در برابر تحمیلها استفاده کرده و مىکنند. و چنانچه از طرف مقامات بالا مورد نهى و توبیخ قرار مىگرفت، با انتقال آن به مردم و با پشتوانه آنان مقاومت مىکرد و حتى اگر در نهایت استعفا مىداد براى همیشه به عنوان یک چهره آبرومند و تأثیرگذار باقى مىماند وحرکت اصلاحات نیز با پشتوانه مردمى - بیش از آنچه امروز در آن قرار داریم - ادامه مىیافت؛ هرچند ممکن بود اصلاحطلبان بیشترى - و یا حتى شخص آقاى خاتمى - به اوین برده شوند و یا محرومیتهایى را متحمل گردند .
پرسش یازدهم - حضرتعالى همواره نسبت به حفظ شأن و منزلت مرجعیت شیعه و جلوگیرى از تنزّل آن تأکید داشتهاید؛ و در همین ارتباط در موارد متعدّدى از جمله در سخنرانى سیزده رجب نسبت به طرح مرجعیت مقام رهبرىِ کنونى، به این دلیل که ایشان در این منزلت علمى قرار ندارند، اعتراض کردید. انتقادى که مطرح مىشود این است که - همانگونه که استحضار دارید - به جز مقام رهبرى، افراد دیگرى نیز که ظاهراً در مرتبه مرجعیت نبودهاند رساله نوشتند ودر این زمینه فعالیت کردند؛ چرا اعتراض شما متوجه آنان نگردید؟
همچنین عدهاى اینگونه اعتقاد دارند که شما خود نیز در عمل، شرط اعلمیّت را در مرجعیت درنظر نگرفتید و ملاحظات سیاسى را در آن لحاظ کردید؛ آن زمان که با وجود مراجعى همچون آیتالله خویى - که به نظر این منتقدان اعلم بودهاند- امام خمینى را به عنوان مرجع به مردم معرفى فرمودید.
همچنین عدهاى اینگونه اعتقاد دارند که شما خود نیز در عمل، شرط اعلمیّت را در مرجعیت درنظر نگرفتید و ملاحظات سیاسى را در آن لحاظ کردید؛ آن زمان که با وجود مراجعى همچون آیتالله خویى - که به نظر این منتقدان اعلم بودهاند- امام خمینى را به عنوان مرجع به مردم معرفى فرمودید.
در مورد قسمت اوّل سؤال، گفتنى است که اولاً: از کسانى که خود را براى مرجعیت مطرح کردهاند کسى را نمىشناسم که آقاى خامنهاى در رتبه علمى او باشند؛ و این مطلب بر اهل فضل پوشیده نیست .ثانیاً: به نظر من شروع یا تشدید ادعاى مرجعیت برخى از افراد، بعد از مطرحشدن مرجعیت آقاى خامنهاى بود؛ وبسیارى از آنان با خود فکر مىکردند مگر مرتبه علمى و فقهى ما از ایشان کمتر است؟ پس وقتى ایشان را در حدّ مرجعیت مطرح مىکنند ما که از نظر علمى بالاتر از ایشان هستیم اشکالى ندارد که ادعاى مرجعیت کنیم! ثالثاً: ادعاى مرجعیت از سوى آقاى خامنهاى که قدرت حاکمیّت را در دست دارند با افراد دیگر تفاوت اساسى دارد. اشکال اصلى به ایشان - به جز عدم صلاحیت علمى در حدّ مرجعیت- آن است که چرا در این راستا از ابزارهاى حکومتى مثل وزارت اطلاعات بهرهگیرى مىشود و با استفاده از دستگاههاى تبلیغاتىِ زیر نظر ایشان و تهدید و تطمیع جمعى ازعلما به این امر اقدام شده و بدعتى ناپسند در مرجعیت شیعه بنا شده است، و حتى مرجعیت را به داخل و خارج از ایران تقسیم کردند؛ درحالى که مرجعیت شرایط خاص خود را دارد و ایرانى و خارجى بودن مقلّدان مراجع در آن تأثیرگذار نیست.همچنین ایشان با استفاده از قدرت خود، در حوزههاى علمیه مستقیماً دخالت کردند، به گونهاى که براى خود نقشى انحصارى قائل شدند.
من بارها گفتهام که در زمان مرحوم امام با این که ایشان از اساطین حوزه علمیه و مرجع تقلید بسیاری از مردم ایران به شمارمىآمدند و مقام علمى ایشان مورد تأیید همگان بود و علاوه بر این، رهبرى با قدرت و داراى نفوذ استثنایى بودند، امّا هیچگاه کارى نکردند که حوزه علمیه استقلال خود را از دست بدهد و زیر نظر حکومت قرار گیرد. این در حالى است که اکنون آقاى خامنهاى براى مراجع و علما در اداره حوزه علمیه نقش چندانى قائل نیست و عملاً مرتبطین با ایشان هستند که حوزه و سیاستهاى آن را تنظیم کرده و از ایشان خط مىگیرند. حتى تشکیلاتى براى حوزه علمیه قم به نام معاونت آمار درست کردهاند که تحت تأثیر دفتر رهبرى و دادسراى ویژه روحانیت قرار دارد و هر کارى که بخواهد انجام مىدهد و براى بسیارى از فضلاى حوزه که از نظر فکرى و سیاسى با آنان اختلاف دارند ایجاد مشکل مىکند. اکنون حوزه علمیه پلیسىتر از هر مرکز علمى دیگر شده و به صورت پادگانى درآمده است که حفاظت اطلاعات همه کاره مىباشد، منتها اسم آن معاونت آمار بوده و به عنوان ابزارى براى تأمین خواستهها و اهداف حاکمیّت قرار گرفته است.
و اما پاسخ قسمت دوّم سؤال شما این است که پس از درگذشت مرحوم آیتالله بروجردى، من و مرحوم آیتالله مطهرى و برخى دیگر واقعاً آیتالله خمینى را اعلم مىدانستیم. من از مراتب علمى مراجع معاصر ایشان مطلع بودم؛ زیرا یا درس و آثار علمى آنان را دیده بودم و یا از نزدیک با آنان مذاکره علمى داشتم. و از طرفى دقت نظر آیتالله خمینى را نیز در بحثها و درسهایى که با ایشان - به اتفاق مرحوم آیتالله مطهرى و دیگران- داشتیم، مشاهده کرده بودم. مى توان گفت ویژگىهاى سیاسى آیتالله خمینى امتیازاتى افزون بر ویژگىهاى علمى ایشان بود و براى معرفى ایشان به مرجعیّت حجت بر من تمام بود .
پرسش دوازدهم - در مورد کتاب خاطرات حضرتعالى، عدهاى این اشکال را مطرح مىکنند که چرا از خود و اطرافیان خود کمتر انتقاد کردهاید و در این زمینه به اصطلاح بیشتر به نیمه پر لیوان نظاره فرمودهاید؟ همچنین اشکال مىشود به اینکه حضرتعالى در برخى موارد به شنیدهها اکتفا کردهاید، در حالى که شنیدهها از استحکام کمترى برخوردار بوده ومىتواند برآمده از شایعات بى اساس باشند.
و در مورد استناد من به شنیدهها باید توجه داشت که اولاً: من فقط خاطرات خود را بازگو مىکنم و در خاطرات معمولاً به بیان دیدهها یا شنیدهها اکتفا مىشود و چنانچه سند یا مدرکى هم در اختیار باشد به آن ضمیمه مىگردد. من نیز از این روال طبیعى تبعیّت کردم و به حدّ میسور اسناد و مدارک تاریخى ارائه دادهام که هنوز به آنها پاسخى داده نشده است. من در همه لحظات زندگیم دوربین و یا ضبطى به همراه نداشتم که بخواهم فیلم آنها را ضمیمه خاطراتم نمایم؛ چنان که براى دیگران نیز چنین امکانى وجود ندارد، البته برخى از جلسات مسؤولان با من ضبط شده است. و به بیان دیگر اگر اسناد و مدارکى هم از قبل بود، چون منزل ما در آن زمانها بارها مورد تعرّض قرار گرفت، بسیارى از وسایل و مدارک ما به غارت رفت، ثانیاً: شنیدههاى من هیچگاه از قبیل شایعات رایج در جامعه نبوده است و اگر جوّ خفقان و تهدید و تطمیع وجود نداشت و بیم آن نمىرفت که افراد را تحت فشار قرار دهند و صاحبان این گفتهها رضایت داشتند، نام آنان را صریحاً ذکر مىکردم تا حقیقت روشنتر شود .
پرسش سیزدهم - یکى از مواردى که حضرتعالى همواره نسبت به آن تأکید ميفرمایید، مشاوره در امور و استفاده از آراء و نظریات دیگران است؛ اما برخى از دوستان شما اعتقاد دارند که این شیوه در سیره عملى حضرتعالى کمتر به چشم مىخورد، به گونهاى که موضعگیرىهاى شما را - حتى براى نزدیکانتان - غیر قابل پیشبینى کرده است. تا چه میزان این قضاوت را صحیح مىدانید؟
گاهی کسى که با او مشورت مىکنم برخلاف نظر و تشخیص من نظر مىدهد و استدلال او هم به حدّى قوى و محکم نیست که مرا قانع سازد. در این گونه موارد که انسان صلاح و فساد چیزى را به طور قطع و یقین احراز کرده است و مشاور انسان نیز نتوانسته است یقین انسان را خراب کند، شرعاً و عقلاً باید به تشخیص خود عمل کند؛ زیرا اوست که باید نزد خداوند پاسخگو باشد. گاهي هم آن قدر مسأله برایم واضح است و خود را مکلّف مىدانم که اساساً نیازى به مشورت نمىبینم و آن کار را انجام مىدهم ( سخنرانى سیزده رجب یکى از نمونههاى آن است). همین مسأله در بسیارى از مواقع مورد اعتراض دوستان واقع مىشود. این شیوه من بوده است که هنگام یقین به وظیفه در یک موضوع، کمتر به روشهاى دیپلماسى و یا نظرات دیگران اهمیت مىدادم؛ اگر این روش اشتباه باشد، انتقاد به آن وارد است و آن را مىپذیرم.
پرسش چهاردهم - ممکن است انتقادات دیگرى هم قابل ذکر باشد، ولى فعلاً به فراخور این مجال برخى از آنها مطرح شد. به عنوان آخرین نقد و پرسش در این مرحله از بحث، چنانچه اکنون مبارزات و فعالیتهاى سیاسى خود را در قریب به نیم قرن گذشته ارزیابى کنید، چه مواردى را به عنوان اشتباهات اساسى خود بیان مىفرمایید؟
همانگونه که قبلاً بیان کردم ما انسان ها - به جز آنهایى که به خواست خداوند از خطا مصون ماندهاند- عملاً ملازم با خطا و اشتباه هستیم، و به طور حتم در عملکرد و فعالیتهاى سیاسى خودمان اشتباهات فراوانى داشتهایم. من اکنون پس از گذشت سالها و کسب تجارب بیشتر، مهمترین اشتباهات خود را در موارد زیر خلاصه مىکنم:۱- اشکال مهمى که هم به من و هم به مرحوم امام و هم به سایر آقایان اهل مبارزه متوجه است این است که همگى در فکر سقوط رژیم شاه بودیم، بدون این که به مسائل و معضلات بعد از آن فکر و مطالعه جدى کرده باشیم و اینکه از تجربیات سایر کشورهایى که با انقلاب رژیم فاسدى را ساقط کرده و نظام مورد قبول خود را به جاى آن قرار دادهاند مطلع باشیم. روزى در قم من به امام گفتم: «حضرتعالى مىفرمایید: رژیم ساقط شود؛ آیا براى بعد از آن فکر کردهاید؟» به شوخى فرمودند: « شخصى دعاى تحویل سال را مىخواند و مىگفت: « حوّل حالنا»؛ گفتند: چرا « إلى أحسن الحال» را نمىگویى؟ گفت :«به هر حالى متحول بشود بهتر از حال فعلي است.»
۲- ایراد دیگر، تعجیل در تدوین و تصویب قانون اساسى است. ما نباید بدون کسب تجربه در حکومت و بدون برخورد با مشکلات در تدوین آن عجله مىکردیم. در آن مقطع، هم دولت موقت و هم مرحوم امام نظرشان بر این بود که هرچه زودتر کشور و انقلاب داراى شکل قانونى شود و قانون اساسى به تصویب برسد؛ در حالى که نه آنان و نه خبرگان قانون اساسى هیچ تجربهاى از اداره کشور و حکومت کردن نداشتیم. اکنون فکر مىکنم اگر ما مدّت بیشترى کشور را با همان شوراى انقلاب اداره مىکردیم -البته با توسعه دادن و گسترش کمّى و کیفى شورا و آوردن افراد صالح و قوى بیشترى در آن- و مشکلات و ابهاماتى را که در ابتدا قابل پیشبینى نبود در عمل تجربه مىکردیم، به یقین در تصویب قانون اساسى بصیرت و آگاهى بیشترى به خرج مىدادیم و نواقصى که بعداً بهانه بازنگرى و درج ولایت مطلقه فقیه درآن شد، کمتر به وجود مى آمد
۳- نقد دیگرى که بسا بیش از همه متوجه من گردد این است که در تدوین قانون اساسى، بیشتر اختیارات را براى مقام رهبرى قرار دادیم و تقریباً قدرت را در وى متمرکز کردیم، بدون این که براى پاسخگویى و نظارت واقعى و مردمى بر عملکرد رهبر تمهیدى جدّى تر بیندیشیم. و اساساً از این نکته غافل بودیم که در دنیاى امروز و با توجه به تخصّصى شدن امور، ارجاع مسائل پیچیده اجتماعى، سیاسى، نظامى، فرهنگى، اقتصادى و روابط بینالملل به یک فرد که فقط تخصّص فقهى دارد، موجب بروز مشکلات گردیده و بدون وجه شرعى و عقلى است. آنچه از فقیه به عنوان فقیه انتظار مىرود،استنباط احکام شرعى و نظارت بر اسلامى بودن قوانین است. در جامعهاى که مردم آن خواستار پیادهشدن احکام اسلامى هستند، حدود این نظارتِ داراى ضمانت اجرا باید توسط قانون مشخص گردد و نباید موجب دخالت در حیطهها وحوزههاى دیگر شود.
۴- ایراد دیگرى که ممکن است به من وارد باشد عدم قبول مسؤولیت بازنگرى در قانون اساسى است. مرحوم حاج احمد آقا به من اصرار کرد با توجه به این که ریاست مجلس خبرگان قانون اساسى با من بوده به امام نامهاى بنویسم و نواقص فوق را متذکر شوم و از ایشان بخواهم که اجازه دهند هیأتى متکفل اصلاح قانون اساسى و بازنگرى آن شود. او مىگفت: « سپس امام طى نامهاى نظر شما را قبول کرده، مسؤولیت آن را برعهده شما مىگذارند وشما هر کس را که مىخواهید براى این هیأت تعیین مىکنید.» من در آن شرایط فکر مىکردم نواقص فوقالذکر بهانهاى است براى هدف دیگرى، و آن قانونىکردن مجمع تشخیص مصلحت نظام است (غافل از آن که گویا هدف آنان بالاتر از این بوده است، و در فکر حذف قید مرجعیت از شرایط رهبرى و درج ولایت مطلقه فقیه در قانون اساسى نیز بودهاند)؛ و از طرفى دستزدن به قانون اساسى را در آن شرایط حساس - که بعد از قبول قطعنامه بود - صلاح نمىدانستم. بر این اساس با این که مرحوم حاج احمدآقا اصرار داشت من قبول نکردم؛ بلکه نامهاى هم به امام نوشتم و در آن توضیح دادم که در حال حاضر تغییر قانون اساسى به مصلحت نیست. با برخى دیگر از افراد مثل آقاى امینى هم صحبت کردم و از او خواستم با آقاى مشکینى نیز صحبت کند که مبادا در این مسأله دخالت و همکارى کنند و ظاهراً او با آقاى مشکینى هم صحبت کرده بود. اما پس از چندى این برنامه به نام شخص امام تحقّق پیدا کرد و چند نفر متصدّى این کار شدند و آقایان مشکینى و امینى هم آن را قبول کردند و همراه و هماهنگ شدند. من امروز فکر مىکنم اگر آن مسؤولیت را مىپذیرفتم شاید قانون اساسى به این وضعى که درآمد - و عنوان ولایت مطلقه در آن درج شد و تعارض آن بیشتر و اصول مردمى آن کمرنگتر شد- در نمىآمد و مسیر جریان کشور درشکل کنونى قرار نمىگرفت؛ بلکه اشکالات قبلى آن هم تا حدودى رفع مىشد.
۵- نقیصه دیگرى که وجود داشت این بود که پس از پیروزى انقلاب به تدریج تمام ارکان حکومت و قدرت در دست افراد خاصى قرار گرفت و دیگر براى سایر جریانهایى که در انقلاب اسلامى سهیم بودند و تعهد آنان نسبت به اسلام ومصالح کشور محرز بود - و یا حتى کسانى که در انقلاب سهیم نبودند ولى براى کشورشان متعهد و دلسوز بودند- مجالى نمانده بود. البته من به زودى متوجه این نقیصه شدم و در سالهاى قائم مقامى بارها این خطر را متذکر شدم و در ملاقاتهایى که با صاحبان جراید داشتم از آنان مىخواستم تا فقط زبان حاکمیّت نباشند و نظرات و مطالب گروهها وصاحبان افکار و اندیشه هاى دیگر را هم در روزنامهها درج کنند. در آن زمان حجةالاسلام آقاى سیدمحمد خاتمى نماینده امام و سرپرست مؤسسه کیهان بود و او پیشنهاد مرا به خوبى در روزنامه کیهان عمل کرد و صفحهاى را گویا تحت عنوان«گذر اندیشهها» به درج نظرات سایر جناحهایى اختصاص داد که در قدرت و حاکمیّت قرار نداشتند، ولى دیرى نپایید که این صفحه با مخالفتهایى روبرو شد و متوقف گردید. پس از آن در یکى از روزهایى که آقاى خاتمى به دفتر من آمده بود، آقاى سیدهادى هاشمى از او علت تعطیلى این صفحه را جویا مىشود، و آقاى خاتمى به مزاح مىگوید» :آخر ما ارباب داریم«! اگر تا امام در قید حیات بودند تعدّد احزاب رسمى و مردمى نهادینه مىشد، امروز کشور تحت حاکمیّت یک جناح انحصارطلب قرار نمىگرفت
-۶ اشتباه دیگر من تأیید تسخیر سفارت آمریکاست. من در آن فضا این عمل را تأیید کردم؛ در حالى که امروز بر این باورم این کار بدون این که فایده چندانى براى کشور داشته باشد، ضررهاى فراوانى به بار آورد و ملت آمریکا و دیگر ملّتها را نسبت به جمهورى اسلامى حساس و بدبین ساخت؛ و چه بسا در شروع جنگ توسط صدام نیز به عنوان انتقام و عکسالعمل نقش مؤثرى داشت. ما حتّى بعد از این عمل در آزادى گروگانها نیز فرصتهاى خوبى را از دست دادیم، از جمله مرحوم یاسرعرفات قصد میانجیگرى در این زمینه را داشت و قولهایى هم به مردم آمریکا داده بود، ولى وساطت او از سوى ایران پذیرفته نشد. در حالى که اگر میانجیگرى او پذیرفته مىشد مىتوانست پیروزى و امتیاز بزرگى براى فلسطینىها - به ویژه درافکار عمومى جهان و بالاخص ملت آمریکا- به شمار آید.
۷- جوّ داغ و ملتهب ابتداى انقلاب موجب شده بود که برخى تندروىها و طرحهاى نپخته و نسنجیده و به اصطلاح انقلابى انجام پذیرد و یا صحبتهاى تندى بر زبان جارى شود، که من هم کم و بیش در پارهاى از این موارد تحت تأثیر قرار گرفتم. برخى از جوّسازىها و شانتاژهاى سیاسى در مراحلى بحرانى از سالهاى دهه شصت نیز در این زمینه تأثیرگذار بوده است. به نمونههایى در این باره - که به شخص اینجانب مرتبط است- اشاره مىکنم:
الف- از اشتباهاتى که در اوایل پیروزى انقلاب صورت پذیرفت، تأسیس نهادها یا دستگاههاى موازى و بعضاً برخلاف قانون بود. یکى از این نهادها، شوراى عالى انقلاب فرهنگى است که مصوبات آن، گاه ورود به عرصه قانونگذارى بوده است که از وظایف قوه مقننه مى باشد.
ب- بسیارى از کارشناسان دلسوز ومتعهد -که هم داراى سابقه درخشان در انقلاب بودند و هم نسبت به بسیارى از روحانیون در مسائل سیاسى آگاهتر بودند - در اوایل انقلاب توصیههایى کردند که اگر عمل مىشد وضعیتى بهتر از امروز داشتیم؛ امّا نه تنها به آن توصیهها عمل نشد، بلکه آنان مورد تعرض و اهانت واقع شدند و علیه آنها شعار داده شد. من که در آن زمان کم و بیش در جریان نظرات این دوستان قرار مىگرفتم، به تدریج مورد سوءظنّ عدّهاى واقع شدم و نزد مرحوم امام جوّسازى کردند که بیت فلانى محل رفتوآمد لیبرالهاست و او از آنها خط مىگیرد. در واکنش به این جوّسازىها من موضعى انفعالى به خود گرفتم و حتى در شرایط بحرانى فروردین ۶۸ و تحت فشار شدید روانى و سیاسى، در نامه خود به امام از آنان تبرّى جستم. اکنون فکر مىکنم از همان ابتدا اشتباه کرده و شایسته بود به جاى این قبیل مواضع انفعالى، در مقابل انحصارطلبى برخى از مسؤولان با صراحت مىایستادم و از نظرات کارشناسان دلسوز و متعهد با منطق و استدلال دفاع مىکردم.
ب- بسیارى از کارشناسان دلسوز ومتعهد -که هم داراى سابقه درخشان در انقلاب بودند و هم نسبت به بسیارى از روحانیون در مسائل سیاسى آگاهتر بودند - در اوایل انقلاب توصیههایى کردند که اگر عمل مىشد وضعیتى بهتر از امروز داشتیم؛ امّا نه تنها به آن توصیهها عمل نشد، بلکه آنان مورد تعرض و اهانت واقع شدند و علیه آنها شعار داده شد. من که در آن زمان کم و بیش در جریان نظرات این دوستان قرار مىگرفتم، به تدریج مورد سوءظنّ عدّهاى واقع شدم و نزد مرحوم امام جوّسازى کردند که بیت فلانى محل رفتوآمد لیبرالهاست و او از آنها خط مىگیرد. در واکنش به این جوّسازىها من موضعى انفعالى به خود گرفتم و حتى در شرایط بحرانى فروردین ۶۸ و تحت فشار شدید روانى و سیاسى، در نامه خود به امام از آنان تبرّى جستم. اکنون فکر مىکنم از همان ابتدا اشتباه کرده و شایسته بود به جاى این قبیل مواضع انفعالى، در مقابل انحصارطلبى برخى از مسؤولان با صراحت مىایستادم و از نظرات کارشناسان دلسوز و متعهد با منطق و استدلال دفاع مىکردم.
ج -در روایتى از امام معصوم علیه السلام نقل شده است که فرمودند:« إنّ علیّاًعلیهالسلام لَم یَکُن ینسب أحداً مِن أهلِ حَربِه إلى الشّرکِ وَ لا إلى النّفاق و لکنّه کانَ یقول: هم إخواننا بَغَو عَلَینا.» ( وسائلال شیعة، کتاب الجهاد، باب ۲۶ از ابواب « جهاد العدوّ و ما یناسبه»، حدیث۱۰»(حضرت على هیچ یک از کسانى را که با او مىجنگیدند منتسب به شرک و نفاق نمىکرد؛ بلکه مىفرمود: آنان برادران ما هستند که بر ما طغیان کردهاند.) به هر حال مجاهدین خلق به غلط مسیرى را انتخاب کرده و بیشتر هوادارانشان به آن معتقد بودند؛ ما با روش اسلامى توانایى داشتیم خیلى از آنها را جذب کنیم. اما با شعار مرگخواهى و منافق خطاب کردن، آنان را جرىتر کردیم و امکان بازگشت را از بسیارى از آنها گرفتیم. من خودم بیش از همه مورد هدف و قربانى اعمال و روشهاى سازمان مجاهدین خلق بودهام؛ اما به نظر مىرسد روش ما هم روش صحیحى نبوده است.
د -پس از حملاتى که در سال ۱۳۶۸ به بیت من شد و مهاجمان در شعارها از من با عنوان « ضدّ ولایت فقیه!!» یاد کردند، در سخنانى که در جلسه درس بعد از حمله کردم ضمن یادآورى این که اصولاً من پایهگذار ولایت فقیه بودهام وحدود چهار جلد کتاب در رابطه با اثبات و تحکیم مبانى فقهى دولت اسلامى نوشتهام، و ذکر این نکته که مرحوم آیتالله بروجردى اصل حکومت اسلامى را از ضروریات اسلام ميدانستند، چنین تعبیر کردم که هر کس مخالف ولایت فقیه باشد من چشم او را درمىآورم...؛ من اکنون که روزگار ولایت فقیه به وضعیت تأسفبار کنونى رسیده است خودم را مورد سرزنش قرار مىدهم و مىگویم: چنین تعبیرى در هیچ شرایطى صحیح نیست؛ و آن تعبیر من درحقیقت یک موضع انفعالى و در واکنش به شعار «ضدّ ولایت فقیه» نسبت به من بود.
هـ - در ماههاى آخر جنگ که همه امیدها به یأس تبدیل شده بود و جبهههاى جنگ، سرد و رزمندگان بدون انگیزه شده بودند، و از طرفى هواپیماى مسافربرى ایران در خلیج فارس مورد حمله نظامى آمریکا قرار گرفت و نزدیک به سیصد انسان بىگناه کشته شدند، این فکر در پارهاى از محافل سیاسى مطرح شد که چرا به جاى جنگ با عراق که معلولى بیش نیست منافع آمریکا که علت و منشأ اصلى است مورد حمله هستههاى مقاومت قرار نمىگیرد، و من هم چنین نظرى داشتم و در نامهاى به مرحوم امام هم آن را نوشتم
۸- ایراد دیگر، ضعیف بودن رابطه اینجانب با مرحوم امام است. فاصله ملاقاتهاى من با ایشان زیاد بود و گاهى به چندین ماه مىرسید؛ من اکنون فکر مىکنم یکى از عوامل اصلى و مهمى که بعضى افراد توانستند ذهنیت امام را نسبت به صحبتهاى انتقادى من خراب کنند و علیرغم استقبال عموم مردم از این سخنان، ایشان را حساس نمایند، همین فاصله ملاقاتهاى من با ایشان بود؛ و این فاصله راه را براى فتنهگران هموار کرد. رابطه و سابقه آشنایى من با امام به گونهاى بود که اگر ارتباط من با ایشان بیشتر مىبود چه بسا مىتوانست توطئه آنان را خنثى کند.
۹- نقد دیگر این است که در مقابل اصرار برخى از دوستان مبنى بر تصویب ماده واحده مربوط به قائم مقامى من توسط مجلس خبرگان کوتاه آمدم و کارى نکردم که این ماده واحده به تصویب نرسد. البته من وقتى از چنین طرحى مطلع شدم توسط آیتالله طاهرى اصفهانى و مرحوم آیتالله حاج شیخ عباس ایزدى نظر مخالف خود را به خبرگان اعلام کردم و نامهاى نیز در این رابطه به آیتالله مشکینى نوشتم؛ ولى امروز متوجه مى شوم که مى بایست جدّىتر اقدام مىکردم و حتى از طریق رسانهها مخالفت خود را با این اقدام اعلام و جلوى آن را مى گرفتم
۹- نقد دیگر این است که در مقابل اصرار برخى از دوستان مبنى بر تصویب ماده واحده مربوط به قائم مقامى من توسط مجلس خبرگان کوتاه آمدم و کارى نکردم که این ماده واحده به تصویب نرسد. البته من وقتى از چنین طرحى مطلع شدم توسط آیتالله طاهرى اصفهانى و مرحوم آیتالله حاج شیخ عباس ایزدى نظر مخالف خود را به خبرگان اعلام کردم و نامهاى نیز در این رابطه به آیتالله مشکینى نوشتم؛ ولى امروز متوجه مى شوم که مى بایست جدّىتر اقدام مىکردم و حتى از طریق رسانهها مخالفت خود را با این اقدام اعلام و جلوى آن را مى گرفتم
۱۰- اشتباه دیگر من غفلت از چهره دوگانه برخى از افراد و اعتماد به آنان بود. همانگونه که گفتم عدهاى که بعداً معلوم شد نقش مهمى در فتنه گرى و اختلاف بین من و امام داشتهاند و مسبّب بسیارى از برخوردهاى تند و عارى از منطق و شرع بودهاند در حضور من چهرهاى مصلح و خیرخواه از خود نشان مىدادند و بسا برخى از آنان اعتماد مرا کسب کردند و من به آنان مأموریتى را واگذار، یا براى مسؤلیتى تأیید کردهام. همچنین اعتماد بیش از حدّ من به برخى افراد به خاطر اعتماد به سوابق خوب آنها موجب گردید که آنان را براى مسؤولیتهایى -که ظاهراً بیش از ظرفیت آنان بوده است - به امام معرفى کنم و امام هم بنا بر معرفى و پیشنهاد من، آنان را به آن مسؤولیتها بگمارند؛ و بسا همین امر زمینهاى براى واگذارى پستهایى مهمتر به آنان در سالهاى بعد شده باشد. من در این موضوع به همین اجمال اکتفا مىکنم و از شرح آن صرفنظر مىکنم.
از خداى متعال سعه صدر براى حاکمان و توفیق تعلّم و عمل به وظایف الهى و انسانى را براى همگان مسألت دارم.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
متن كامل: انتقاد از خود (عبرت و وصيّت)
در همين زمينه:
سر نيروهاي خودسر
نكتهاي پيرامون حصر منتظري
منتظري و مجازات اعدام
از خداى متعال سعه صدر براى حاکمان و توفیق تعلّم و عمل به وظایف الهى و انسانى را براى همگان مسألت دارم.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
متن كامل: انتقاد از خود (عبرت و وصيّت)
در همين زمينه:
سر نيروهاي خودسر
نكتهاي پيرامون حصر منتظري
منتظري و مجازات اعدام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.