دوشنبه ۱۰ تیر
قرار بود این نوشتار دوبخشی باشد ولی لازم شد که یک بخش دیگر به آن
اضافه شود. در بخش آخر خواهم گفت که یکی از اشتباههای رایج بین منتقدان نظام حاکم
ایران، یکدستدیدن نظام یا نافذ دیدن حکم رهبر در تمام ارکان کشور است. به نظر من
جملات «رهبر خواست..» یا «نظام خواست..» اگر راجع به امور کلان به
کار روند، گزارههایی دقیق نیستند و معمولاً به نتایج اشتباهی میانجامند. ناچارم
فعلاً بر اساس مشهورات این بخش را بنویسم تا بعد کمی مقصودم را بیشتر باز
کنم.
۱۱- روحانی و رنگ بنفش به عنوان جایگزین موسوی و رنگ سبز، انتخاب
نظام میان بد و بدتر بود.
این عبارت، بخش فرعی جملهی اوّل نوشتار پیش است و همان جواب تا
حدودی کفایت میکند ولی جور دیگری هم به موضوع میتوان
نگریست:
اوّلاً به روند بررسی صلاحیّتها توجّه کنیم؛ اگر قرار به
جایگزینتراشی برای جنبش سبز بود جلو خاتمی و هاشمی گرفته نمیشد و جنّتی در پی
بررسی مجدّد صلاحیّت روحانی برنمیآمد. شخصی را تصوّر کنید که پشت دری مانع ورود یک
نفر به مکانی باشد. نفر دوّم بیاید و دونفری فشار بیاورند ولی باز هم نتوانند وارد
شوند. نفر سوّم بیاید و سه نفری به زور وارد شوند. آیا آن شخص میتواند ادّعا کند
که «من خودم راهشان دادم؟». (کیهان البتّه چنین ادّعا میکند ولی کیست که باور
کند؟)
ثانیاً با بررسی روند انتخابات نیز خلاف این ادّعا ثابت میشود. در
این انتخابات تمام ابزارها برای ممانعت از ورود مجدّد اصلاحطلبان فراهم بود. حضور
عارف و روحانی هم تنور انتخابات را گرم میکرد و هم آرای اصلاحطلبان را دوپاره.
ائتلاف سهنفره هم قرار بود که به اتّحاد برسند ولی درعمل برعکس شد. عارف به نفع
روحانی کنار رفت و ائتلاف به جایی نرسید و آمدن جلیلی نیز بر تشتّت آرای مدافعان
نظام افزود.
ثالثاً اگر قرار به مهار جنبش سبز بود با جایگزینی نزدیک به آن انجام
میشد ولی روحانی با جنبش سبز میانهای ندارد. خاتمی گرچه هیچگاه از مرز اصلاحطلبی
فراتر نرفت امّا در چهارسال گذشته به موسوی بسیار نزدیک بود. هاشمی و خطبهی معروفش
یکی از اوجهای جنبش سبز بود و دو فرزندش در همین رابطه به دادگاه و زندان رفتند.
اگر یکی از آن دو رئیس جمهور میشدند شاید گفتن چنین حرفی جا داشت امّا حالا
روحانی، فرد مستقلّی است که از اردوگاه راست به نزدیکی اصلاحطلبان کوچ کرده و با
حمایت آنان برگزیده شده است؛ او جایگزینی برای موسوی نیست.
رابعاً رئیس جمهور به تنهایی منشأ اثر نیست تا بگوییم خاتمی و
طرفدارنش - از دید نظام- رادیکال هستند پس باید تهدید و محدود شود،
هاشمی معتدلتر است ولی جایگاه حقیقی قدرتمندی دارد پس میتوان او را ردّ صلاحیّت
کرد و روحانی میانهرو و کمقدرت است و جایگاه اجتماعی ندارد پس میتوان از یکسو
او را مهار کرد و از سوی دیگر جنبش سبز را به دولت او فروکاست. به فهرست وزرای
منتشرشده نگاه کنید، همان وزیران خاتمی وهاشمی هستند. خود روحانی مستقیماً قرار
نیست وارد عمل شود، عادلی و نجفی و زنگنه و دیگران هم که در دو دولت بودهاند پس
این ایراد در این بخش جایی ندارد.
خامساً جنبش سبز با دنبالکردن مطالباتش پایدار خواهد ماند و این دو
پرسش جدید را پیش میکشد. اوّل اینکه آیا مطالباتی هنوز در واقع وجود دارند؟ بله،
موسوی و کرّوبی و رهنورد در حصرند، زندانیان سیاسی در زندانند و به پروندهی
انتخابات پیش و کشتهشدگان و صدمهدیدگان رسیدگی نشده است و... موارد دیگر. پرسش
دوّم: آیا این مطالبات پی گرفته خواهد شد؟ جواب این پرسش را الآن کسی با یقین
نمیتواند بگوید بله یا نه؛ گرچه به نظر من جواب مثبت است امّا جواب قطعی آن در
مرحلهی عمل روشن میشود. اگر من ِنویسنده و شمای خواننده و دیگران ساکت باشیم،
جنبش رو به سکوت میرود و اگر روند گذشته را دنبال کنیم، به راهش ادامه
میدهد.
بیایید فرض کنیم که واقعاً نظام پس از محاسبه به این نتیجه رسیده
باشد که به روحانی مجال دهد تا بیاید و بساط جنبش سبز جمع شود. فقط با عمل خود
میتوانیم نادرستی این محاسبه و پیشبینی را ثابت کنیم. جواب پرسش دوّم با تلاش
عملی معلوم میشود نه با حدس و گمان. مثالی بزنم از رأس جنبش
سبز:
یکی از دوستان از آقای نقرهکار روایت میکرد که تا کنون بیش از
دهبار با میرحسین دیدار کرده است و اخیراً از او خواسته که در قبال رفع حصر، او هم
ساکت باشد تا اوضاع به روال گذشته برگردد و خلاصه شتر دیدی ندیدی امّا موسوی
نپذیرفته است. به احتمال قریب به یقین کرّوبی نیز پس از آزادی فرضی به وظیفهی امر
به معروف و نهی از منکر خود عمل خواهد کرد و گرنه دلیلی برای ادامهی حصر او نبود؛
همین نظام را دچار مشکل میکند. اگر آنان را در حصر نگه دارند یک مشکل دارند و اگر
آزاد کنند مشکل دیگر.
چنان که میبینید این سه نفر با گذشتن از آزادی، آسایش، سلامتی، مقام
و بسیار مزایای دیگر «عملاً» بر ادامهی جنبش سبز پای فشردهاند؛ ادامه یافتن آن در
عرصهی اجتماع نیز به تکتک افرادی بستگی دارد که در چهارسال گذشته بر این باور
بودند که مشکل جامعهی ایران بسیار بیش از نرخ ارز و تورّم و برخی آزادیهای محدود
فرهنگی و اجتماعی
است.
سلام،
پاسخحذفراجع به وبچین:
خبر سایت دیپلوماسی ایرانی که
"البرادعی: خون حسن شحاته مرسی را سرنگون کرد"
به شدت بوی یک گاف از نوع خبر پراکنی ایرانی می ده. من چنین مصاحبه ای نه به انگلیسی
و نه به عربی جایی روی نت پیدا نکردم و گویا سایرین هم پیدا نکرده اند.
http://www.alvadossadegh.com/fa/new-news/74-1388-12-05-17-45-54/35232-----q-----q-.html
حالا بگذریم که البرادعی سکولار و دنیا دیده که می خواهد رئیسجمهور و نخست وزیر شود کسی نیست که بیاد "خون شهید شیعه" را باعث سقوط مرسی بداند و در مصر -احتمالا- خودکشی سیاسی کند. اگر چیزی در این رابطه بگوید حتمی در یک چهارچوب بزرگتر خواهد گفت.
در ضمن اون سایت دیپلوماسی ایرانی هم بسیار جهتداره و تحلیل هاش معمولا از یک نوع خوشبینی و آرزومندی افراطی -wishful thinking- رنج می بره.
مصاحبه به عربي هست ولي نقل قول از رويترز عربي كرده كه انگار آنجا يافت نشده.
حذفhttp://alhurrya.com/archives/39117
ديپلماسي از خودش در نياورده. اگر اشتباه باشد از جاي ديگه است.
آقای نقره کار کیه ؟
پاسخحذفباجناق ميرحسين
حذف