پیرامون یک فتوا

                                                                                                  یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۲ 
  
  
فتوای بیات زنجانی درباره‌ی امکان نوشیدن آب برای کسانی که توان روزه‌گرفتن ندارند به همراه بقای بر روزه‌داری، چنان که دیدیم واکنشهایی در پی داشت که گذاشتم مدّتی بگذرد و حرفها گفته شود تا من هم چند نکته‌ای به آنها بیفزایم:  
   
یک. مکارم شیرازی از راه ناموثّق‌شمردن روایتی که بر اساس آن این فتوا داده شد وارد شد که بحث مستقل خود را می‌طلبد ولی ديگران از راه دیگری به مسئله نگاه کردند که بله این امکان برای فردی که نیاز دارد هست امّا بحث در اینجاست که پس از آن روزه‌ای هم باقی می‌ماند یا نه و در روایت چنین چیزی نیست و برداشت غالب فقها این است که پس از نوشیدن آب، روزه‌ای در کار نخواهد بود. (چند نمونه از فتواهای مشابه)

   
دو. پس ما در یک دسته‌بندی ساده دو دسته مکلّف داریم:
الف. کسانی که روزه ضرری برای آنان ندارد یا آنان را از انجام کارهایشان باز نمی‌دارد.
ب. کسانی که به خلاف گروه فوق هستند و موقّتاً یا دائماً توان روزه‌داری ندارند.
مشهور فقها گروه دوّم را به صورت دائم یا موقّت معاف از روزه‌گرفتن می‌دانند و چنین فردی از ابتدای روز نیازی به رعایت احتیاط و مانند آن ندارد در حالیکه بنا به فتوای آقای بیات گروهی از این افراد باید روزه بگیرند ولی فقط در موقع ضرورت مقداری آب بنوشند و باز به روزه‌ی خود ادامه دهند. چنان که می‌بینید تکلیف برای مقلّدان اکثریّت مراجع آسانتر از مقلّدان آقای بیات است چون کسی که از ابتدا تا انتهای روز ضرورتی به رعایت پرهیز ندارد بسیار راحت‌ترخواهد بود تا کسی که فقط در هنگام ضرورت باید مقداری آب بنوشد. در ضمن همین نکته می‌تواند برخی از مکلّفان محتاط را به زحمت بیندازد مثلاً در برآورد مقدار آبی که لازم دارد به کم قناعت کند و بعد معلوم شود که نادانسته ضرری به خود رسانده است. 
 
سه. اینجا بحث رابطه‌ی شریعت سمحه و احکام پیش می‌آید که آیا بر اساس این ملاک می‌توان گفت که حکمی که آسانگیرتر است-یعنی فتوای دیگر فقها- به صحّت نزدیکتر است؟ جواب به نظر می‌رسد این باشد که نمی‌توان به این سادگی احکام را با هم سنجید، احکام بر اساس نزدیکی به نظر پیشوایان دین صادر می‌شوند و درستی یا نادرستی بر اساس روش فقهی ملاک اصلی است و گرنه می‌شد مثلاً فقیه اعلم را بر اساس کسی که فتواهای آسانتری دارد شناسایی کرد. چه بسا کسی که در یک مسئله فتوای ساده‌ای دارد در یک مسئله‌ی دیگر فتوای دشواری داشته باشد که غالباً هم همینطور است. پس عقل، عرف، اخلاق یا تسامح و ملاکهایی مانند این به سادگی و با نظر غیردقیق و کارشناسی نمی‌توانند ملاکی برای سنجش احکام باشد مگر اینکه از صافی استنباط فقهی بگذرد. از سوی دیگر همانطور که شهرت یک حکم-در مقابل شاذبودن- ملاک درستی آن نیست برعکسش هم صادق است و نباید از یک سوی بام به سوی دیگر افتاد و توصیه به شجاعت اگر به تهوّر و بی‌محابایی بینجامد، نتیجه‌ی عکس می‌دهد. 
  
چهار. فتوای بیات زنجانی را در این مسئله‌، مدّتها پیش آقای سبحانی و برخی دیگر هم اعلام کرده بودند پس مسئله‌ی جدیدی نیست. از سوی دیگر بسیاری از فقها دارای فتواهایی آسانتر هستند ولی کسی از آنها به عنوان فهم نوین یا مانند آن یاد نمی‌کند مانند آيت‌الله سیستانی که برای نمونه معتقد نیست که سرزیر آب‌بردن روزه را باطل می‌کند که شاید چیز مهمّی به نظر نیاید ولی کمترین پیامدش ممنوع‌نشدن شناکردن در ایّام روزه است یا مثلاً ایشان انواع تزریق را مبطل نمی‌داند حتّی اگر مادّه‌ی مغذّی باشد. به این فهرست می‌توان دیگر نظرات ایشان مانند طهارت اهل کتاب و جز آن را اضافه کرد و ایتها را فقط بر اساس استنباط فقهی خود گفته و نه بعضی ملاکهای خارج از اسلوب فقاهت. 
 
پنج. دکتر سروش در مقام نقدی بر سخنان مکارم شیرازی گفته است که این فتوا مجتهدانه و روشمند بوده و -اگر معرفشناسانه نگاه کنیم- جزئی از علم فقه است که خود مجموعه‌‌ی آرای صحیح و باطل است؛ پس نسبت «بازی با دین مردم» به بیات زنجانی درست نیست. مصداق بازی با دین مردم فتوای بیات نیست بلکه همان فتوای مبتنی بر حدیث«باهتوهم» است که چنین و چنان می‌گوید. کمی بعد می‌افزاید که سلّمنا (پذیرفتیم) که آن فتوا بازی با دین مردم باشد ولی این که حتماً از آن بدتر است.  
سه نکته‌ی کوچک درباره‌ی سخنان دکتر سروش:
اوّل اینکه اگر معرفت‌شناسان علم فقه را مجموعه‌ی آرای صحیح و غلط بدانند، همانطور که فتوای بیات و مکارم هر دو جزئی از علم فقه است و بازی با دین مردم به شمار نمی‌رود، فتوای خویی و گلپایگانی و مخالفان آنها در برداشت از حدیث باهتوهم نیز چنین است. یقیناً نویسنده از جایگاه علمی آیت‌الله خویی باخبر است و به ایشان نمی‌توان نسبت فهم ناروشمند و غیرمجتهدانه داد. هنر این نیست که در فتاوایی که دو یا چند سوی قضیّه برای ما تفاوتی نمی‌کند، تماشاگر و معرفت‌شناس باشیم ولی در فتاوایی که یکی از جوانب را نمی‌پسندیم، بازیگر و عالم. (اظهار نظر دکتر سروش درباره‌ی حدیث دوّم عالمانه است و اگر نظر به بطلان برداشت خویی نمی‌داشت اصلاً آن یادداشت نوشته نمی‌شد). نهایت اینکه در حدیث اوّل آن موضوع برای مکارم مهم بود و وی را وادار به ورود در معرکه کرد و در حدیث دوّم، موضوع دوّم برای سروش. (متوجّه تفاوت فراوان دو مسئله هستم ولی اگر –به قول سروش- معرفت‌شناسانه به موضوع نگاه کنیم، هر دو در این جانب که فهمهایی متفاوت از یک حدیث فقهی هستند با هم فرق ندارند).
دوّم اینکه همانطور که در ایمای پیش به اشاره گفتم، آیا واقعاً می‌توان خیلی ساده یک حکم فقهی را فهمی از دین بدانیم و کسانی را که حامل آن هستند به حکم «مجتهد یا مخطی است یا مصیب و هر دو مأجور» بدانیم یا نه؟ برخی از آنچه من وایشان جنایت می‌پنداریم به فتوای برخی روحانیان انجام شد. اگر سروش آنان را روحانیانی مجتهدخوانده و ناروشمند می‌داند، آیت‌الله خمینی که چنین نبود و می‌دانیم که بسیاری از اتّفاقات دهه‌ی شصت به فرمان ایشان انجام شد. چرا راه دور برویم؛ همین جریان «باهتوهم»، آیا گناه حسین شریعتمداری را تا حدّ زیادی نشُست؟ ما چرا حسین شریعتمداری را نمونه‌ی جهالت و بی‌اخلاقی می‌دانیم؟ یا به دلیل تحلیلهای جهت‌دار و نادرست یا به دلیل اتّهامهای غیراخلاقی به مخالفان. آن اوّلی که اختلاف سلیقه است و گناه نیست و دوّمی نیز عمل به فتوای فلان مجتهد بود؛ حال آیا زشتی این کار به گردن شریعتمداری است یا آن مجتهدی که چنین فتوایی داده است؟ به نظر می‌رسد اگر گناهي باشد، سهم آن مجتهد بسیار بیشتر است گرچه در تطبیق‌دادن آن حدیث بر افراد، شریعتمداری نیز بی‌نصیب نیست. در نامه‌ی انصار حزب‌الله به سروش که خیلی وقت پیش به عنوان طنز اینجا گذاشتم آنان می‌پرسیدند که بهتر نیست به جای جنگ با صدّام برایش مقاله می‌نوشتیم؟(!) با کمی تصرّف غیرعدوانی، بنده می‌پرسم بهتر نیست به جای جدال با کسانی که به نام دین، مردم را به اطاعت خود می‌خوانند –به جای جنبش سبز و اصلاح‌خواهی و...-به بحث منطقی و علمی اکتفا کنیم؟
سوّم اینکه سنجیدن فقه با اخلاق هم چیزی نیست که به این سادگی باشد. آنچه شما غیراخلاقی می‌دانی نه تنها از دید مخالفانت خیلی هم اخلاقی است بلکه آنانند که برداشت شما را از اخلاق، وجوب و جواز احکام اخلاقی و چگونگی ربط آن با فقه نادرست می‌دانند؛ اگر وارد بحث با آنان شوی- بنا به تئوری خود- یکی از دو طرف ماجرایی و آرای هر دو جزئی از معرفت دینی است (یعنی دو گروه، دو برداشت متفاوت از اخلاق دارند پس هیچ‌کدام نمی‌تواند طرف مقابل را به بی‌اخلاقی متّهم کند) و اگر نشوی و تماشاگر بمانی اصلاً حکم به غیراخلاقی بودن فقه آنان نمی‌توانی بدهی.
با توجّه به سه نکته‌ی فوق باید گفت که کاستی‌های تئوری قبض‌وبسط خیلی وقت است آشکار شده؛ یک نمونه‌اش همین نوشته که تئوری‌پرداز آن در یک نوشته‌ی چندبندی دو جور حرف می‌زند.

۶ نظر:

  1. فکر نمی کنم فتوای مراجع دیگر آسان تر از فتوای بیات زنجانی باشد.چون مقلدین بیات با اینکه می توانند آب بنوشند روزه شان صحیح است و نیاز به گرفتن قضای آن یا دادن کفاره نیستند اما مقلدین دیگر مراجع مجبور به دادن کفاره یا انجام قضای آن هستند.البته شاید آسان بودن یا نبودن هم نسبی و اختلافی باشد.

    پاسخحذف
  2. مقلّدين بيات فقط مقدار معيّنی می‌توانند آب بنوشند بر خلاف بقيّه. ديگران هم برای پرداخت كفّاره كه مشكلی ندارند (سختی اينجا يعنی مشقّت روزه‌داری) و اگر مشكلشان دائمی باشد كه قضا ندارد و اگر موقّت باشد، بايد زمانی كه روزه برای آنها سخت نباشد روزه بگيرند، پس سختی چندانی در كار نخواهد بود.

    پاسخحذف
  3. به نظر بنده وقت آن شده که حوزه‌های علمیه به جای رساله عملیه احکام رساله‌های اخلاقی منتشر کنند. مسلمانانی که مو به مو به دنبال انجام احکام فقهی هستند ولی بی‌اخلاقند به چه دردی می‌خورند. به جای احکام‌گرایی باید به سمت اخلاق گرایی در حوزه ها رفت.

    پاسخحذف
  4. سلام
    پاراگراف آخر مصداق یک مغالطه نیست؟ ( نمونه ای از کاستی های یک تئوری، دو گونه حرف زدن تئوری پرداز است. )
    "با توجّه به سه نکته‌ی فوق باید گفت که کاستی‌های تئوری قبض‌وبسط خیلی وقت است آشکار شده؛ یک نمونه‌اش همین نوشته که تئوری‌پرداز آن در یک نوشته‌ی چندبندی دو جور حرف می‌زند."

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام
      اگر فقط همين دو سطر را در توضيح کاستی‌های قبض‌وبسط نوشته بودم، شايد می‌شد اين را تعميم اشتباه معتقدان به نفس اعتقاد آنان به شمار آورد امّا نوشته در نقد خود تئوری هم هست، يعنی يا درست است كه در اين‌صورت ما بايد اعتراض بحق به حاكميّت را به اختلاف نظر ساده فروبكاهيم (نكته‌ی دوّم) يا نيست كه نمی‌توان بر اساس آن به اعتراض مكارم به بيات خرده گرفت. نظر بنده اين است كه هيچكدام. كليّت تئوری هنوز دفاع‌پذير است امّا نياز به رفوكردن اساسی دارد.

      حذف
  5. من نمیدانم اقای مومن و همفکرانشان در مورد عدالت خداوند چگونه می اندیشند؟؟ اگر عدالت را باید از دین و احادیث گرفت پس این همه طعنه بر اشاعره و اخباریون چیست؟؟ و اگر عدالت بر دین مقدم است صدور چنین فتواهایی چه توجیهی دارد؟؟
    مساله دیگه اینکه به نظرم مقایسه اختلاف بیات و مکارم با اختلاف سروش و خویی مقایسه درستی نیست.اولی هر دو سوی دعوا حکمی خلاف اخلاق و حقوق بشر نداده اند اما در دومی فتوا دادن بر خلاف وجدان بشر معاصر است من می دانم اقای خویی و گلپایگانی هیچ وقت درصدد بازی کردن با دین مردم نبوده اند اما نباید به این هم فکر کرد که اگر پیامبر را اینگونه به مردم بشناسانیم چقدر نفرت انگیز خواهد بود؟ بالاخره جای اخلاق و فطرت بشری در دین آقایان کجاست؟

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.