جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۹۷
برخورد آتشبهاختیاران نظام با فاطمه معتمد آریا نمونهی کوچکی از میزان تحمّل انتقاد در نظام است. حکایت سینماگران و آنچه در این چهار دهه کشیدند تا چراغ سینما روشن بماند و مایهی افتخار این فرهنگ بلکه جمهوری اسلامی شود در چند سطر نمیگنجد. هنرمندانی که هم با سینمای کابارهای پیش از انقلاب و هم با نوآمدگانی که از سینمای دینی شروع کردند و به سینمای معناگرا رسیدند مرزبندی داشتند، نه قابل حذف بودند و نه مورد پذیرش قرار گرفتند. در این میان فشارهای وارد بر زنان تلختر و گزندهتر بود. برخی مانند سوسن تسلیمی جلای وطن کردند و برخی مانند سیمین (فاطمه) معتمد آریا ماندند و جانسختی کردند.
این جانسختی گذشته از جنگ با محدودیّتهای ریزودرشت سلیقهای و ممنوعیّت در تلویزیون شامل ممنوعازکاری در سینما هم میشد. یکی از مهمترین دلایل این ممنوعیّت کسب موفّقیّت و چهره یا ستارهشدن بود. بسیاری از مجریان تلویزیونی به محض اقبال عام کمرنگ یا حذف میشدند. جمشید آریا در دههی شصت یکی از مهمترین بازیگرانی بود که صرفاً بهخاطر محبوبیّت محدود شد. خود معتمدآریا دربارهی یکی از موارد ممنوعازکاری خود میگوید که پس از «کلاه قرمزی و پسرخاله» نه تنها او که کل گروه از کار ممنوع شد. وقتی به خانهی سینما مراجعه کرد، مدیرعامل وقت -که قاعدتاً باید مدافع همصنف خود باشد- به او گفت که فعلاً صلاح نیست در سینما کار کند.
ممنوعیّت بسیاری از افراد پس از انقلاب بهخاطر انتشار عکس یا فیلمی از زندگی خصوصی خودشان بوده که معتمدآریا هم این موارد را تجربه کرده است ولی یکی از مهمترین ممنوعیّتهای او پس از جنبش سبز و سال ۸۹ در کن بود که گرچه بهانهی ممنوعیّت او را انتشار عکس نامناسب عنوان کردند ولی دستبند سبزی که به دست بسته بود، عامل اصلی بود. بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران آن زمان با هیئتهایی به مراتب بازتر و آزادتر از او در خارج از کشور بودند ولی چون خود را طرفدار رئیسجمهور وقت جا میزدند، کسی کاری با آنها نداشت.
علّت یکی از ممنوعیّتهای دیگر او سخنرانیاش در دانشگاه مریلند بود که به پوستاندازی زنان در سینمای پس از انقلاب اشاره میکرد. او در جایی از سخنرانی گفت که «...زن در سینمای پس از انقلاب با حذف سکس، الکل، خشونت، آواز، کاباره و الکل دیگر نمیتوانست نقشهای پیشین را بازی کند و ابتدا فقط در حال بچّهداری و کار خانه تصویر میشد تا با گذشت دورهی سینمای مردانهی زمان جنگ، زنانی آمدند و قبح کار در سینما را شکستند و بازیگری برای زن نه تنها حذف نشد بلکه معنا پیدا کرد..» روزنامههای آوازهگر جملهی اوّل را جوری بازتاب دادند که معتمدآریا از حذف سکس و..الکل اظهار تأسّف کرده است! و همین باعث ممنوعازکاری او شد.
اینکه حالا فلان مدّعی ارزش میگوید که معتمدآریا آن قدر فیلم بازی کرده و دیگر چه میخواهد، تقصیری ندارد. از دید او و امثال او نظام، مالک این سرزمین است و اگر کسی کار طبیعی خودش را انجام دهد، حقّ او نیست بلکه منّتی است که بر سرش گذاشته میشود. او محرومیّتها و محدودیّتهای سالهای ارزشمند عمر را نمیبیند که شخص را از درون میخورد و روحش را فرسوده میکند. همین زاویهی دید را شاه هم در اواخر دورانش داشت که میپرسید این مردم چه میخواهند؟ و اصلاً چرا باید اعتراض کنند؟ کمی بازیگری برای همه لازم است؛ همانطور که بازیگر خود را جای شخصیّتهای متفاوت میگذارد، اهل سیاست هم باید بتوانند چنین کنند و گرنه سرنوشت پیشینیان برای آنان تکرار میشود. خود سیمین معتمدآریا آموزگار خوبی است برای قدرتزدگان، با نقشهایی ماندگار از روسری آبی تا گیلانه.
این جانسختی گذشته از جنگ با محدودیّتهای ریزودرشت سلیقهای و ممنوعیّت در تلویزیون شامل ممنوعازکاری در سینما هم میشد. یکی از مهمترین دلایل این ممنوعیّت کسب موفّقیّت و چهره یا ستارهشدن بود. بسیاری از مجریان تلویزیونی به محض اقبال عام کمرنگ یا حذف میشدند. جمشید آریا در دههی شصت یکی از مهمترین بازیگرانی بود که صرفاً بهخاطر محبوبیّت محدود شد. خود معتمدآریا دربارهی یکی از موارد ممنوعازکاری خود میگوید که پس از «کلاه قرمزی و پسرخاله» نه تنها او که کل گروه از کار ممنوع شد. وقتی به خانهی سینما مراجعه کرد، مدیرعامل وقت -که قاعدتاً باید مدافع همصنف خود باشد- به او گفت که فعلاً صلاح نیست در سینما کار کند.
ممنوعیّت بسیاری از افراد پس از انقلاب بهخاطر انتشار عکس یا فیلمی از زندگی خصوصی خودشان بوده که معتمدآریا هم این موارد را تجربه کرده است ولی یکی از مهمترین ممنوعیّتهای او پس از جنبش سبز و سال ۸۹ در کن بود که گرچه بهانهی ممنوعیّت او را انتشار عکس نامناسب عنوان کردند ولی دستبند سبزی که به دست بسته بود، عامل اصلی بود. بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران آن زمان با هیئتهایی به مراتب بازتر و آزادتر از او در خارج از کشور بودند ولی چون خود را طرفدار رئیسجمهور وقت جا میزدند، کسی کاری با آنها نداشت.
علّت یکی از ممنوعیّتهای دیگر او سخنرانیاش در دانشگاه مریلند بود که به پوستاندازی زنان در سینمای پس از انقلاب اشاره میکرد. او در جایی از سخنرانی گفت که «...زن در سینمای پس از انقلاب با حذف سکس، الکل، خشونت، آواز، کاباره و الکل دیگر نمیتوانست نقشهای پیشین را بازی کند و ابتدا فقط در حال بچّهداری و کار خانه تصویر میشد تا با گذشت دورهی سینمای مردانهی زمان جنگ، زنانی آمدند و قبح کار در سینما را شکستند و بازیگری برای زن نه تنها حذف نشد بلکه معنا پیدا کرد..» روزنامههای آوازهگر جملهی اوّل را جوری بازتاب دادند که معتمدآریا از حذف سکس و..الکل اظهار تأسّف کرده است! و همین باعث ممنوعازکاری او شد.
اینکه حالا فلان مدّعی ارزش میگوید که معتمدآریا آن قدر فیلم بازی کرده و دیگر چه میخواهد، تقصیری ندارد. از دید او و امثال او نظام، مالک این سرزمین است و اگر کسی کار طبیعی خودش را انجام دهد، حقّ او نیست بلکه منّتی است که بر سرش گذاشته میشود. او محرومیّتها و محدودیّتهای سالهای ارزشمند عمر را نمیبیند که شخص را از درون میخورد و روحش را فرسوده میکند. همین زاویهی دید را شاه هم در اواخر دورانش داشت که میپرسید این مردم چه میخواهند؟ و اصلاً چرا باید اعتراض کنند؟ کمی بازیگری برای همه لازم است؛ همانطور که بازیگر خود را جای شخصیّتهای متفاوت میگذارد، اهل سیاست هم باید بتوانند چنین کنند و گرنه سرنوشت پیشینیان برای آنان تکرار میشود. خود سیمین معتمدآریا آموزگار خوبی است برای قدرتزدگان، با نقشهایی ماندگار از روسری آبی تا گیلانه.
ایران ایلخانی کو؟
پاسخحذفظاهراً فقط برای نظردادن میآمد نه خواندن.
حذف