چهلسالگی انقلاب -۱ چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷
«آگراندیسمان» یکی از فیلمهای تحسینشدهی تاریخ سینماست که در آن یک جسد در عکسی که بزرگنمایی شده، محو میشود و تنها مدرک وجود جسد در یک پارک از بین میرود. فیلم با ظرافت نشان میدهد که نزدیکشدن/بودن بیش از حد به یک موضوع درست مانند دورشدن بیش از حد از آن موجب اختلال در تشخیص میشود. عبّاس اقبال عقیده داشت که برای تحلیل یک واقعهی تاریخی باید دستکم صدسال از آن بگذرد. گذشته از جمعشدن اطلاعات بیشتر، کمشدن انگیزههایی که باعث کجفهمی میشوند نیز در برداشت درست اثرگذار خواهد بود. مرور تحلیلها راجع به انقلاب ۵۷ در ایران نشان میدهد که هنوز تا رسیدن به چنین جایی خیلی مانده است. خیلی گذرا به برخی موانع فهم این پدیده اشاره میکنم:
۱- فروکاست یک رخداد چند علّتی به یک علّت
ازدیاد جمعیّت شهرنشین با انقلاب سفید، دینستیزی پهلوی اوّل، سکولاریسم تحمیلی در دورهی پهلوی دوّم، کمبودن آزادیهای مشروع، فاصلهی تجمّل زندگی اشرافی و جشنهای ۲۵۰۰ساله با زندگی فرودستان، رهبری کاریزماتیک آیتالله خمینی، حضور پررنگ مستشاران خارجی، اصلاحات کارتر، کمک بیگانگان به روی کار آمدن شاهان پهلوی، تشکیل طبقهی متوسّط، اقبال عام به روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی، ضدیّت پهلوی دوّم با نهضت ملّی و کودتا علیه مصدّق و..
میتوان به این فهرست باز هم افزود ولی هر کس یکی یا تعداد محدودی را به عنوان علّت اصلی انقلاب بپندارد به خطا رفته است. البتّه گاهی تحلیلها به مرز مضحکه میرسند که ارادهی یک نفر یا دولت را عامل اصلی می دانند. «امریکا خواست فلان کند» بیمعناست همانطور که امریکا در عراق نخواست ایران قدرت بگیرد ولی گرفت یا امروز امریکا به تنهایی نمیتواند برای ونزوئلا یا هر کشور دیگری تصمیم بگیرد. شاید بخشی از یک رخداد باشد ولی نه همهی آن.
۲- تفاوتنگذاشتن بین آنچه هست با آنچه باید باشد
پررنگشدن یکی از علل فوق ریشه در گرایش سیاسی و فکری تحلیلگران دارد. هرکس بنا به آنچه آن را حق میپندارد، خواسته یا ناخواسته بعضی عوامل را تقویت میکند یا نادیده میگیرد. شاید به نظر پیش پا افتاده بیاید ولی ما هنوز در فهم یک رخداد صرفنظر از آنکه آن را بپسندیم یا نه مشکل داریم. این موضوع فقط دربارهی انقلاب ۵۷ نیست بلکه دربارهی تکتک موارد مناقشه مانند جنبش سبز و انتخابات ۸۸ هم صادق است. دو یا چند گروه را میبینیم که میگویند «مردم چنان کردند» یا «مردم آن را میخواهند» و همه ادّعاهایی بیسند و مدرک.
۳- ادامهی تحمیلی «انقلاب»
انقلاب به معنای سرنگونی یک نظام در پایان سال ۵۷ رخ داد ولی جوّ انقلابی پایان نیافت و جنگ آن را یکدهه ادامه داد. تنشهای دورهی سازندگی و قلعوقمع مخالفان، بحرانهای نهروز یکبار در زمان خاتمی و رویکارآمدن احمدینژاد -که انقلابی در انقلاب بود- و ماجراجوییهای اخیر منطقهای ایران تا کنون اجازه نداده است که از آن دوران خیلی دور شویم. عنوان روزنامهها، تسویهحساب با مخالفان، سخنان و ادّعاهای شعاری و پیادهکردن از قطار انقلاب همچنان شبیه آن زمان است. برای نگاه منصفانه به یک رویداد باید از آن دور شد؛ از سال ۵۷ از لحاظ زمانی چهلسال دور شدیم ولی از خود انقلاب که رهبر نظامش را همچنان رهبر انقلاب میخوانند و دادگاههای انقلابش بهراه است، خیر.
نوشتههای تحلیلی این روزها همه در پی اثبات موضع نویسنده و ترسیم نقشهی آیندهاند و از هر وسیلهای برای تثبیت آن بهره میجویند که تاریخ انقلاب هم جزئی از آن است. این موضوع حتّی دربارهی رخدادهای یک کشور خارجی مثل سوریه یا ونزوئلا هم صدق میکند؛ اینکه تا چه حد آن رخداد به ما مربوط است، نمیتواند به شکلی دستوری تکلیف ما را معیّن کند و البتّه آنچه در این میان شهید میشود فهم خود آن رخداد است، بیتوجّه به نفع یا ضرری که برای ما، حزب و گروه ما و طرز تفکّر ما دارد.
۱- فروکاست یک رخداد چند علّتی به یک علّت
ازدیاد جمعیّت شهرنشین با انقلاب سفید، دینستیزی پهلوی اوّل، سکولاریسم تحمیلی در دورهی پهلوی دوّم، کمبودن آزادیهای مشروع، فاصلهی تجمّل زندگی اشرافی و جشنهای ۲۵۰۰ساله با زندگی فرودستان، رهبری کاریزماتیک آیتالله خمینی، حضور پررنگ مستشاران خارجی، اصلاحات کارتر، کمک بیگانگان به روی کار آمدن شاهان پهلوی، تشکیل طبقهی متوسّط، اقبال عام به روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی، ضدیّت پهلوی دوّم با نهضت ملّی و کودتا علیه مصدّق و..
میتوان به این فهرست باز هم افزود ولی هر کس یکی یا تعداد محدودی را به عنوان علّت اصلی انقلاب بپندارد به خطا رفته است. البتّه گاهی تحلیلها به مرز مضحکه میرسند که ارادهی یک نفر یا دولت را عامل اصلی می دانند. «امریکا خواست فلان کند» بیمعناست همانطور که امریکا در عراق نخواست ایران قدرت بگیرد ولی گرفت یا امروز امریکا به تنهایی نمیتواند برای ونزوئلا یا هر کشور دیگری تصمیم بگیرد. شاید بخشی از یک رخداد باشد ولی نه همهی آن.
۲- تفاوتنگذاشتن بین آنچه هست با آنچه باید باشد
پررنگشدن یکی از علل فوق ریشه در گرایش سیاسی و فکری تحلیلگران دارد. هرکس بنا به آنچه آن را حق میپندارد، خواسته یا ناخواسته بعضی عوامل را تقویت میکند یا نادیده میگیرد. شاید به نظر پیش پا افتاده بیاید ولی ما هنوز در فهم یک رخداد صرفنظر از آنکه آن را بپسندیم یا نه مشکل داریم. این موضوع فقط دربارهی انقلاب ۵۷ نیست بلکه دربارهی تکتک موارد مناقشه مانند جنبش سبز و انتخابات ۸۸ هم صادق است. دو یا چند گروه را میبینیم که میگویند «مردم چنان کردند» یا «مردم آن را میخواهند» و همه ادّعاهایی بیسند و مدرک.
۳- ادامهی تحمیلی «انقلاب»
انقلاب به معنای سرنگونی یک نظام در پایان سال ۵۷ رخ داد ولی جوّ انقلابی پایان نیافت و جنگ آن را یکدهه ادامه داد. تنشهای دورهی سازندگی و قلعوقمع مخالفان، بحرانهای نهروز یکبار در زمان خاتمی و رویکارآمدن احمدینژاد -که انقلابی در انقلاب بود- و ماجراجوییهای اخیر منطقهای ایران تا کنون اجازه نداده است که از آن دوران خیلی دور شویم. عنوان روزنامهها، تسویهحساب با مخالفان، سخنان و ادّعاهای شعاری و پیادهکردن از قطار انقلاب همچنان شبیه آن زمان است. برای نگاه منصفانه به یک رویداد باید از آن دور شد؛ از سال ۵۷ از لحاظ زمانی چهلسال دور شدیم ولی از خود انقلاب که رهبر نظامش را همچنان رهبر انقلاب میخوانند و دادگاههای انقلابش بهراه است، خیر.
نوشتههای تحلیلی این روزها همه در پی اثبات موضع نویسنده و ترسیم نقشهی آیندهاند و از هر وسیلهای برای تثبیت آن بهره میجویند که تاریخ انقلاب هم جزئی از آن است. این موضوع حتّی دربارهی رخدادهای یک کشور خارجی مثل سوریه یا ونزوئلا هم صدق میکند؛ اینکه تا چه حد آن رخداد به ما مربوط است، نمیتواند به شکلی دستوری تکلیف ما را معیّن کند و البتّه آنچه در این میان شهید میشود فهم خود آن رخداد است، بیتوجّه به نفع یا ضرری که برای ما، حزب و گروه ما و طرز تفکّر ما دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.