شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۸
سخنان تازهی احمد منتظری دربارهی ملاقات دوباره با هیئت چهارنفرهی مجری اعدامهای ۶۷ به نوعی تکمیلکنندهی بسیاری از گمانهزنیها دربارهی دههی سیاه شصت به ویژه یکسال آخر حیات رهبر اوّل نظام است:
از نقش سیّداحمد خمینی در رویدادهای زمان حیات آیتالله خمینی -به ویژه یکی دوسال پایانی که فعّال مایشاء شده بود- هرچه بگوییم کم گفتهایم. البتّه این را همینجا بگویم که این چیزی از مسئولیّت رهبر وقت کم نمیکند. اگر کسی توانسته باشد روی خمینی اثر بگذارد یا به خاطر ضعف جسمانی یا هر علّت دیگری نقش فیلتر را بین او و جهان خارج ایفا کرده باشد، در نهایت به ضعف زمامداری وی برمیگردد.
احمد منتظری معتقد است که سیّداحمد در سودای رهبری بود و تمام قراین هم نظر او را تأیید میکند. در همان زمان و انتشار «رنجنامه» برداشت بسیاری این بود که او خود را نامزد رهبری آینده کرده و شایع بود که پدرش او را از به عهده گرفتن هر منصبی پس از خود نهی کرده است. دستکم امروز مشخّص است که بسیاری از نامههای آیتالله خمینی به خط او نیستند و چندنفر آنها را مینوشتند و فرزندش خیلی تمرین کرده تا خطّش شبیه پدرش شود. فرمان دوخطّی که مستمسک اعداهای ۶۷ شد گذشته از خط به انشای خمینی هم نیست و کار سیّداحمد است.
بین دو ملاقات آیتالله منتظری و هیئت چهارنفره حدود پنجماه فاصله است؛ اینکه آنها نتوانسته باشند در این مدّت در مسألهای به این مهمّی حتّی یک دیدار با رهبرشان داشته باشند و سیّداحمد مانع شده باشد، از عجایب است. بدیهی است که چنین کسی به سادگی میتواند مانع رسیدن نامههای منتظری به پدرش هم بشود.
پرسشی که میتوان از اعضای آن هیئت به ویژه پورمحمدی و رئیسی کرد این است که مگر منصب شما قضاوت نیست که لازمهی آن قانوندانی و قانونمداری است؛ فرزند رهبر جایگاهی در قانون اساسی ایران ندارد و -اگر نحوهی صدور فرمان اعدامها را در پرانتز بگذاریم- چگونه به خود اجازه دادید که به فرمان «بروید و ادامه دهید» کسی که جایی در ساختار سیاسی ایران ندارد عمل کنید؟
طنز روزگار است که نقش سیّداحمد بعدها به سیّدمجتبی رسید. بسیاری نقشآفرینی او را از سال ۸۴ و نامهی کروبی میدانند ولی خیلیها توصیهی خصوصی را او دربارهی نظر پدرش پیرامون رأی به ناطق نوری در سال ۷۶ به یاد دارند. همین سؤال را میتوان از امثال سرافراز کرد که پسر رهبر فعلی کجای ساختار سیاسی ایران است که بتواند کسی را از ریاست سازمان صداوسیما پایین بکشد؟
احمد منتظری در پایان حرفهایش نکتهی خیلی مهمّی میگوید. اعضای فعلی خانوادهی خمینی مسئولیّت دارند که حقایقی را که میدانند با مردم در میان بگذارند. بازخوانی و نقد گذشته تنها راه گشودن راه آینده است؛ تا زمانی که اصلاحطلبان نتوانند نقش خود در وقایع انقلاب (مثل اشغال سفارت) یا بیت خمینی در همین مسأله تبیین کنند، هیچ امیدی به آنها نخواهد بود. منتظری خیلی وقت پیش پایان این لاپوشانی و پردهپوشی را بیان کرد: «دیگر همهچیز تمام شد؛ خونی که به ناحق ریخته شود، همهچیز را تمام میکند.»
مرتبط: نامههای خمینی به خط کیست؟
سلام
پاسخحذفنقدی که به آقای منتظری دارم این است که وقتی شما به دفعات متعدد نامه و پیغام می فرستی و به شما اطلاع می دهند که سید احمد یا فلان عضو دفتر امام اجازه ملاقات نداد و شما یقین می کنی که دور رهبر را گرفته اند و مطالب و اخبار به ایشان نمی رسد شما که احساس وظیفه و مسولیت می کنی چرا خودت شخصا بلند نشدی و حضورا همه مطالب را با ایشان مطرح کنی ؟من معتقدم که ایشان هم کوتاهی کردند.
آیت الله منتظری :"در این اواخر ایشان بیمار بودند، سرطان داشتند، اعصابشان ناراحت بود و تقریباً از مردم منعزل شده بودند. یکی از افرادی که با من مربوط است و با آقای فلاحیان- قائم مقام وقت وزیر اطلاعات- هم مربوط بود، نقل می کرد که آقای فلاحیان گفت: "این یکی دو سال آخر ما هر کاری با امام داشتیم با احمد آقا حل می کردیم و به اسم امام منعکس می کردیم، ما اصلاً دسترسی به امام نداشتیم. می رفتیم با احمد آقا مطرح می کردیم و بعد می آمدیم به عنوان امام مطرح می کردیم"
پاسخحذف( خاطرات آیت الله منتظری، ص 369 ).
همه ي اشكال ها بر سر اين است كه امام در اين يكي دو سال آخر از مسائل منقطع شده بودند، همانگونه كه عرض كردم، قائم مقام وزير وقت اطلاعات، آقاي فلاحيان چنانكه از او نقل كردند، مي گويد در اين سال هاي آخر كارهايي را كه با امام داشتيم با احمد آقا حل و فصل مي كرديم، بقيه ي مسائل هم همينطور بود، ساير وزرا هم همينطور بودند، امام در اين اواخر مريض بودند و با سفارش پزشكها ايشان را حتي المقدور از مسائل دور نگه مي داشتند ... ". ( ص ۳۲۲ ، خاطرات آيت الله منتظري ، انتشارات انقلاب اسلامي )
احمد منتظری: نامه ها را مسئول دفتر یا حاج احمد آقا می گرفتند. به همین دلیل ممکن است برخی از نامه ها به امام نرسیده باشد. به طور مثال آیت الله منتظری در تاریخ 4 فروردین 68 نامه ای به امام نوشتند که من شرعا و قانونا نظر شما را بر نظر خودم مقدم می دانم. امام می توانست زیر آن نامه بنویسد خودت گفتی برو کنار و سیاست و ریاست را کنار بگذار. اما ایشان در تاریخ 6 فروردین 68 نامه ای نوشتند که والله من بازرگان و بنی صدر را از اول قبول نداشتم، واللّه من از اول با قائم مقامی تو مخالف بودم. خلاصه اینکه جواب آن نامه متواضعانه، این نامه تند نبود. علاوه براین نامه 6 فروردین 68 صد در صد دست خط امام نیست.... در تاریخ 18 اردیبهشت 68 نامه ای را آیت الله منتظری نوشتند که من به همراه آقای دری نجف آبادی که آن زمان مسئول دفتر بودند رفتیم که نامه را برسانیم. اما گفتند که حال امام خوب نیست و امکان ملاقات نیست. حاج احمد آقا نامه را گرفت ولی اجازه ملاقات نداد.
حتی آیت الله طاهری اصفهانی می خواست نزد امام برود و درباره کمبودهای جبهه صحبت کند. خیلی از وضع جبهه ها گلایه داشت اما در ملاقات هیچ صحبتی از جبهه نکرده بود چون حاج احمد آقا گفته بود که درباره مسایل جنگ به امام حرفی نزنید.(خاطرات آیت الله منتظری)
يكي از قضات خوزستان به نام حجه الاسلام آقاي محمد حسين احمدي پسر آيت الله آقاي آشيخ علي اصغر احمدي شاهرودي آمد پيش من خيلي ناراحت بود ميگفت : "در آنجا تندتند دارند اعدام ميكنند، به يك شكلي نظر اكثريت درست ميكنند، خوب تشخيص نمي دهند، اينها از عمليات منافقين ناراحت هستند و افتاده اند به جان زندانيان "، من عين مطالب ايشان را نيز در نامه اي براي امام منعكس كردم .
بالاخره آقاي شيخ محمد حسين احمدي به جماران رفت ولي موفق به زيارت امام نشد و لذا مطالب خود را به صورت نامه اي به امام نوشت و به احمد آقا سپرد كه به اطلاع امام برساند و البته حسب قرائن چه بسا مانند خيلي ديگر از نامه ها به امام نرسيده باشد. بعد از چندي كه قضاياي بركناري پيش آمد و رنجنامه احمد آقا منتشر شد مانند بقيه موارد مندرج در آن مطلبي سراپا كذب هم در مورد ملاقات آقاي احمدي آورده بود كه ايشان عليرغم شرايط بد آن موقع تكذيبيه اي خطاب به احمد آقا نوشت و بالصراحه حرفهاي او را رد كرد.(گفتگو با آیت الله منتظری)
همان گونه كه عرض كردم در يك كشور تنها يك نفر مسئول نيست و همه كارها را هم يك نفر انجام نمي دهد و نمي تواند هم انجام بدهد، تمام وزارتخانه ها و نمايندگان مجلس و استانداران و فرمانداران و ديگر نيروهاي موثر هستند كه يك كشور را اداره ميكنند. مرحوم امام هم در اين اواخر بشدت بيمار بودند و كمتر با بيرون ارتباط داشتند،در اين اواخر آن قدر كه به من مراجعه ميشد و مشكلات و نارسايي ها مطرح ميشد شايد يك دهم آن هم خدمت امام مطرح نمي شد. ايشان هم كه خبر نداشتند كه در كشور چه ميگذرد، بالاخره يك كسي بايد ايشان را در جريان ميگذاشت، احمد آقا و ديگران هم از باب اينكه مراعات حال ايشان را ميكردند و نمي خواستند كه ايشان ناراحت بشوند خيلي از مسائل را به ايشان نمي گفتند. من هم از باب اينكه افراد مختلف به من مراجعه ميكردند و بسا من ميتوانستم از خيلي از نارسايي ها جلوگيري كنم خودم را موظف به اقدام ميديدم، من گاهي فكر ميكنم كه نكند وظيفه ام بيشتر از اينها هم بوده است و من عمل نكرده ام . در حكومت اسلامي افرادي كه از مسائل آگاهي دارند وظيفه دارند كه نظرات خود را به حاكم اسلامي منعكس كنند،
نارسايي ها را به او بگويند در عين حال دست و بازوي او هم باشند.
پاسخحذفاز همين آقاي آشتياني كه امام جمعه آشتيان است نقل شد كه گفته اند يك وقت من از بس مشكلات را ديدم بلند شدم رفتم دفتر امام كه اين مسائل و مشكلات را براي ايشان مطرح كنم، بعد هنگامي كه به دفتر امام رفتم يكي از آقايان دفتر امام به من گفتند شما خدمت امام ميرويد ملاحظه حال امام را بكنيد و يك چيزهايي بگوييد كه ايشان خوشحال شوند مبادا يك چيزهايي بگويي كه ايشان ناراحت بشوند، اگر هم امام از شما چيزي پرسيد، بگوييد الحمدلله اوضاع خيلي خوب است و مردم دعاگو هستند و راضي اند و مشكلي وجود ندارد و...، ايشان گفته بود من اصلا بلند شده ام اينجا آمده ام كه مشكلات را بگويم، بعد بدون اينكه چيزي بگويد برگشته بود، اوضاع به اين شكل بود. شايد تنها كسي كه جرات ميكرد بعضي از مشكلات و نارسايي ها را به امام بگويد من بودم، من از همان اول هم اگر چيزي به نظرم ميآمد به طور صريح مطرح ميكردم، برخورد من با آيت الله بروجردي هم به اين شكل بود، من با آيت الله بروجردي هم به طور صريح صحبت ميكردم، مردم با پيغمبراكرم (ص) و با اميرالمومنين (ع) هم صريح حرفشان را ميزدند، چرا ما بايد يك جوي ايجاد كنيم كه اگر كسي اشكال و ايرادي به نظرش رسيد نتواند حرفهايش را بزند؟! من اين را وظيفه خود ميدانستم ; به نظر من آنها كه در برابر نابساماني ها و بي عدالتي ها سكوت ميكنند گناهكار ند نه آنها كه از راههاي صحيح و براي خيرخواهي حرفشان را ميزنند.( منقول از آیت الله منتظری)