چگونگی ترجمهی شعر، بحثی قدیمی است که تاکنون به نتیجهای نرسیده و احتمالاً نخواهد رسید. در مجلّهای شعری واحد را به چند مترجم پیشنهاد کرده بودند که تا جایی که یادم میآید، ترجمههایی که با کمترین تصرّف در شعر اصلی بود را بیشتر پسندیدم و در رأس آنها ترجمهی ضیاء موحّد را. بیشتر کسانی که خواسته بودند شعر را بازسرایی کنند، نتوانسته بودند از پس آن برآیند. پس لااقل این برای من واضح است که ترجمهی ساده، امانتدارانه و رساتر است و شعر زبان مبدأ را بهتر منتقل میکند، گرچه بر خلاف ظاهرش کاری بسیار آساننما یا سهل و ممتنع است. در این میان، حساب اشعاری را که شاعر یا کسی که به زبان مقصد تسلّط بسیاری دارد با دست بردن در آن ترجمه میکند، جداست؛ در این گونه به زحمت میتوان مرزی بین سهم شاعر و مترجم در شعر ِارائه شده یافت. بعضی از اشعار ترجمه شده توسّط شاملو و ترجمهی معروف فیتزجرالد از اشعار خیّام از این دستهاند. پس بهتر است که هر دو نوع را به رسمیّت شناخت که قلمرو هنر خیلی باید و نباید برنمیدارد. خود من نیز فارغ از این بحثها پیشتر، ناخدا، ناخدای من را ترجمه کرده بودم.
فروغ در آغاز دههی سوّم عمرش سفری به آلمان داشت و آنجا اشعاری را به کمک برادرش امیرمسعود ترجمه کرد که سالها بعد، در سال 79 با مقدّمهی پوران فرّخزاد با نام« مرگ من روزی» منتشر شد. نثر و نوع ترجمهی او بسیار محتاطانه، خام و دارای اشتباه است که پوران در مقدّمه به آن اشاره کرده است. از دید من این ناپختگی استثنائاً اینجا گاهی به نفع شعر اصلی تمام شده و این اشعار اگر به دست فروغ سالهای بعد ترجمه میشد حتماً رنگ و بوی متفاوتی میداشت. برای نمونه یکی از این اشعار را از گئورگ بریتینگ با ترجمهی فروغ- بدون دخل و تصرّف- میآورم.
قبل از طوفان
درخت گردو با هزاران برگهایش میدرخشد،
برگی در شراب من میافتد
هوا خفه است. بوی برق و طوفان میدهد
برگ مانند کشتی کوچکی در روی شراب پیش میرود.
آن طرف... در روی رودخانه... یک غرّش لطیف...
آه... این برگ سبز، من او را از میان شرابم بیرون میآورم
شراب کمی تلخ شده، مزّهی گردو میدهد
کمی تلخی حق دارد در همه چیز وجود داشته باشد،
در حرف ِدرست و در بوسهی عشق،
پس چرا در شراب نباشد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.