یکشنبه ۲۴
دی ۱۳۹۱
رهبر نظام
دربارهی منع سؤال از رئیسجمهور منتصب خود گفت که چون طبق خواست دشمن است، نباید
انجام شود. او در چهارسال اخیر همین یک استدلال را بارها و بارها دربارهی هر
موضوعی به کار برده است؛ به گونهای که با طرح یک مشکل یا مسئله، حالا یک کودک
دبستانی نیز میتواند با استفاده از لولویی به نام دشمن پاسخ وی را حدس بزند. امّا
حالا احمدینژاد به خواست خود به مجلس میرود و مجلسیان نیز استقبال کردهاند.
جریان چیست؟
از روز روشنتر است که احمدینژاد مانند مقام بالادستش هیچ علاقهای به پاسخگوبودن ندارد و گرنه با شرطکردن گفتگوی غیرچالشی، مرتضی حیدری را به کرّات با سؤالهایی از پیش طرحشده در برابر خود قرار نمیداد. حالا چه شده که وی تمایل به صحبت با مجلسیان دارد؟ او حرکت بر خلاف میل رهبر را خیلی وقت است آغاز کرده و این پردهی جدیدی از آن حرکت است. فرقی نمیکند که جلسهی سؤال باشد یا گفتگو، رهبر نمیخواست پای احمدینژاد به جلسهی علنی باز شود مبادا حرف ناجوری بزند؛ حالا هم وضع همان است. البتّه بعید میدانم فعلاً وی به سیم آخر بزند، جنگ اصلی از زمان ثبت نام نامزدها علنی خواهد شد ولی همین حرکت خلاف میل رهبر نشانگر بیپروایی احمدینژاد است. رهبر خطّ قرهزهای ریزودرشتی را برای حرکت در سپهر سیاسی ایران تعیین کرده است، احمدینژاد برای بازی با جایگاه رهبر به راحتی میتواند هربار سراغ یکی از این خطّ قرمزها برود. حالا دیگر نیز از این تمایل ا.ن استفاده میکنند. مثلاً سینماگران پس از اظهار شمقدری که «نظام» نمیخواست که خانهی سینما به شکل گذشته ادامه پیدا کند، همه فهمیدند منظور او کیست و برای راهگشایی سراغ ا.ن رفتند و او هم چراغ سبز داد و حالا قرار است اساسنامهاش دوباره نوشته شود. من پیشتر هم نوشتم که برخورد فرسایشی دو گروه مخالف مردمسالاری در ایران، میتواند به نفع حاکمیّت مردم بر کشور باشد.(اگر قرار باشد که یک عبارت از «کافکا در کرانه» را انتخاب کنم آن جایی است که یکی از شخصیّتها میگوید زندگی مانند موجسواری است و هنر آنجاست که حتّی از موج خلاف جهت ما برای حرکت رو به جلو استفاده کنیم. حکایت ما در سیاست مانند دیگر عرصههای زندگی از همین قرار است.)
مجلسیان چرا قبول کردهاند میزبان وی باشند و همسو با دشمن حرکت کنند؟ همان زمان هم علی لاریجانی و عدّهای دیگر از سؤال استقبال میکردند و این حدّاد عادل بود که مخالفت میکرد. به گمانم حنای رهبر نظام خیلی وقت است که نزد اکثریّت سیاسیّون ایران رنگی ندارد. به جز اقلیّتی که در برابر ناتوانی آشکار وی در ادارهی امور کشور خود را به کوچهی علیچپ میزنند، دیگران متوجّه مسائلی شدهاند ولی ترس از بیرونآمدن آتش جنبش سبز از زیر خاکستر یا حتّی بازگشت اصلاحطلبان سابق باعث میشود که فعلاً مدارا کنند. تمایل به آبادی و اصلاح کشور، هم میتواند جهت عقلایی داشته و هم در جهت منافع افراد حاکم باشد. اساس نصایح منتقدان به حاکمیّت این بود که اگر صلاح خود را هم میخواهید، این راهش نیست. حالا هم حرفهای ضدّونقیض افراد مختلف دربارهی سران جنبش سبز یا دیگر موضوعات کشور که یا اصلاح میشود یا با مخالفت ولاییان روبهرو میشود، شاید نشانهی این باشد که نفوذ رهبر نظام روزبهروز کاهش مییابد. تا رسیدن به جایی که نتیجهی محاسبات برای بقای نظام به نبود رهبر فعلی بینجامد خیلی مانده امّا پروژهایست که میتوان روی آن کار کرد.
هاشمی وقتی میگوید که اگر رهبری نباشد کشور دست طائب و نقدی میافتد یعنی روی نبود خامنهای فکر کرده، فقط مانده که جانشینش که باشد. مهم نیست که فعلاً اهرمهای تصمیمگیری در دست وی است، هر تغییری باید از یک فکر ابتدایی شروع شود. اینکه اصلاحطلبان درون کشور در انتخابات شرکت نکنند یا تحریم کنند کافی نیست؛ رایزنیها برای یافتن کسی که میانبر حرکت جامعه به سوی مردمسالاری باشد لازم است. هاشمی در این زمینه از اصلاحطلبان جلوتر است. او پس از انتخابات هم تنها کسی بود که به دنبال شورای رهبری رفت. رهبر نظام بر سر حمایت بیسابقه از احمدینژاد مقدار زیادی از جایگاهش را بین عام و خاص از دست داد. دو موضوع مهم دیگر یکی قمار سوریه و دیگری پافشاری بر سر غنیسازی است. تمامشدن کار اسد و بالاگرفتن فشار اقتصادی، جایگاه او را بیش از پیش از بین میبرد. اگر کسی نخواهد کشور در هرجومرج و انقلاب بيفتد -که معلوم نیست چه چیز از دل آن بیرون بیاید- باید از حالا به فکر باشد.
از آقامجتبی تهرانی به عنوان یکی از روحانیان مفتی پروژهی حذف منتقدان نام میبردند. مصباح هم حالوروز خوشی ندارد و خوشوقت را آخرینبار روی ویلچر دیدم. جنّتی و دیگران هم در صف انتظارند. یکبار که به مناسبتی در جمعی بودم که باید با رهبر ملاقات میکردیم، همراه ما جمعی از ولاییان دوآتشه هم بودند. کسی که قرار بود پیش از آمدن او نکاتی را یادآوری کند، به آن جوانان گفت که از درآغوشگرفتن رهبر خودداری کنند چون بعضی از ترکشهای انفجاری که منجر به معلولیّت وی شد هنوز در بدنش موجود است و اگر حرکت کند برای آقا خطرناک خواهد بود. استدلال هاشمی اگر برعکس شود میتواند نتیجهای خلاف آنچه او میپندارد بدهد. عمر رهبر نظام هم مانند هر کسی روزی به پایان میرسد. میتوان به هاشمی گفت که اگر خامنهای فوت کند، کشور به دست طائب و نقدی میافتد، راهحل او چیست؟
از روز روشنتر است که احمدینژاد مانند مقام بالادستش هیچ علاقهای به پاسخگوبودن ندارد و گرنه با شرطکردن گفتگوی غیرچالشی، مرتضی حیدری را به کرّات با سؤالهایی از پیش طرحشده در برابر خود قرار نمیداد. حالا چه شده که وی تمایل به صحبت با مجلسیان دارد؟ او حرکت بر خلاف میل رهبر را خیلی وقت است آغاز کرده و این پردهی جدیدی از آن حرکت است. فرقی نمیکند که جلسهی سؤال باشد یا گفتگو، رهبر نمیخواست پای احمدینژاد به جلسهی علنی باز شود مبادا حرف ناجوری بزند؛ حالا هم وضع همان است. البتّه بعید میدانم فعلاً وی به سیم آخر بزند، جنگ اصلی از زمان ثبت نام نامزدها علنی خواهد شد ولی همین حرکت خلاف میل رهبر نشانگر بیپروایی احمدینژاد است. رهبر خطّ قرهزهای ریزودرشتی را برای حرکت در سپهر سیاسی ایران تعیین کرده است، احمدینژاد برای بازی با جایگاه رهبر به راحتی میتواند هربار سراغ یکی از این خطّ قرمزها برود. حالا دیگر نیز از این تمایل ا.ن استفاده میکنند. مثلاً سینماگران پس از اظهار شمقدری که «نظام» نمیخواست که خانهی سینما به شکل گذشته ادامه پیدا کند، همه فهمیدند منظور او کیست و برای راهگشایی سراغ ا.ن رفتند و او هم چراغ سبز داد و حالا قرار است اساسنامهاش دوباره نوشته شود. من پیشتر هم نوشتم که برخورد فرسایشی دو گروه مخالف مردمسالاری در ایران، میتواند به نفع حاکمیّت مردم بر کشور باشد.(اگر قرار باشد که یک عبارت از «کافکا در کرانه» را انتخاب کنم آن جایی است که یکی از شخصیّتها میگوید زندگی مانند موجسواری است و هنر آنجاست که حتّی از موج خلاف جهت ما برای حرکت رو به جلو استفاده کنیم. حکایت ما در سیاست مانند دیگر عرصههای زندگی از همین قرار است.)
مجلسیان چرا قبول کردهاند میزبان وی باشند و همسو با دشمن حرکت کنند؟ همان زمان هم علی لاریجانی و عدّهای دیگر از سؤال استقبال میکردند و این حدّاد عادل بود که مخالفت میکرد. به گمانم حنای رهبر نظام خیلی وقت است که نزد اکثریّت سیاسیّون ایران رنگی ندارد. به جز اقلیّتی که در برابر ناتوانی آشکار وی در ادارهی امور کشور خود را به کوچهی علیچپ میزنند، دیگران متوجّه مسائلی شدهاند ولی ترس از بیرونآمدن آتش جنبش سبز از زیر خاکستر یا حتّی بازگشت اصلاحطلبان سابق باعث میشود که فعلاً مدارا کنند. تمایل به آبادی و اصلاح کشور، هم میتواند جهت عقلایی داشته و هم در جهت منافع افراد حاکم باشد. اساس نصایح منتقدان به حاکمیّت این بود که اگر صلاح خود را هم میخواهید، این راهش نیست. حالا هم حرفهای ضدّونقیض افراد مختلف دربارهی سران جنبش سبز یا دیگر موضوعات کشور که یا اصلاح میشود یا با مخالفت ولاییان روبهرو میشود، شاید نشانهی این باشد که نفوذ رهبر نظام روزبهروز کاهش مییابد. تا رسیدن به جایی که نتیجهی محاسبات برای بقای نظام به نبود رهبر فعلی بینجامد خیلی مانده امّا پروژهایست که میتوان روی آن کار کرد.
هاشمی وقتی میگوید که اگر رهبری نباشد کشور دست طائب و نقدی میافتد یعنی روی نبود خامنهای فکر کرده، فقط مانده که جانشینش که باشد. مهم نیست که فعلاً اهرمهای تصمیمگیری در دست وی است، هر تغییری باید از یک فکر ابتدایی شروع شود. اینکه اصلاحطلبان درون کشور در انتخابات شرکت نکنند یا تحریم کنند کافی نیست؛ رایزنیها برای یافتن کسی که میانبر حرکت جامعه به سوی مردمسالاری باشد لازم است. هاشمی در این زمینه از اصلاحطلبان جلوتر است. او پس از انتخابات هم تنها کسی بود که به دنبال شورای رهبری رفت. رهبر نظام بر سر حمایت بیسابقه از احمدینژاد مقدار زیادی از جایگاهش را بین عام و خاص از دست داد. دو موضوع مهم دیگر یکی قمار سوریه و دیگری پافشاری بر سر غنیسازی است. تمامشدن کار اسد و بالاگرفتن فشار اقتصادی، جایگاه او را بیش از پیش از بین میبرد. اگر کسی نخواهد کشور در هرجومرج و انقلاب بيفتد -که معلوم نیست چه چیز از دل آن بیرون بیاید- باید از حالا به فکر باشد.
از آقامجتبی تهرانی به عنوان یکی از روحانیان مفتی پروژهی حذف منتقدان نام میبردند. مصباح هم حالوروز خوشی ندارد و خوشوقت را آخرینبار روی ویلچر دیدم. جنّتی و دیگران هم در صف انتظارند. یکبار که به مناسبتی در جمعی بودم که باید با رهبر ملاقات میکردیم، همراه ما جمعی از ولاییان دوآتشه هم بودند. کسی که قرار بود پیش از آمدن او نکاتی را یادآوری کند، به آن جوانان گفت که از درآغوشگرفتن رهبر خودداری کنند چون بعضی از ترکشهای انفجاری که منجر به معلولیّت وی شد هنوز در بدنش موجود است و اگر حرکت کند برای آقا خطرناک خواهد بود. استدلال هاشمی اگر برعکس شود میتواند نتیجهای خلاف آنچه او میپندارد بدهد. عمر رهبر نظام هم مانند هر کسی روزی به پایان میرسد. میتوان به هاشمی گفت که اگر خامنهای فوت کند، کشور به دست طائب و نقدی میافتد، راهحل او چیست؟
«اگر کسی نخواهد کشور در هرجومرج و انقلاب بيفتد -که معلوم نیست چه چیز از دل آن بیرون بیاید- باید از حالا به فکر باشد.»
پاسخحذفاينا تخيّله يا واقعيّت؟
رزمايشهای آمادگی بسيج برای برخورد با اغتشاشات را كه ديدهای؛ آنها تخيّل بودند يا واقعيّت؟
حذفنوشتهايد :تا رسیدن به جایی که نتیجهی محاسبات برای بقای نظام به نبود رهبر فعلی بینجامد...
پاسخحذفيعنی منتقدان و سبزها به اين نتيجه نرسيدهاند؟
از متن معلوم است كه منظورم، محاسبات ِحاضران در ساختار قدرت است و گرنه حساب سبزها و ديگران كه معلوم است. همين شعار «انتخابات آزاد» را ملاحظه كنيم. يكی از آنها، انتخابات مجلس خبرگان است. اگر واقعاً آزاد باشد، رهبر فعلی میتواند رهبر باقی بماند؟
حذفdolat,ha--ayeneye--mel,lat,ha--hastand--<moris1315@gmail.com
پاسخحذفمثل اینکه تحلیل شما خیلی هم کامل نبود چون ا.ن. تقریبا هیچ حرف چالش برانگیزی نزد. البته هنوز برای من سوال هست که اصلا چرا رفت مجلس که بعدش هم هیچی نگه!
پاسخحذفاتفاقا نظر عیار درست بود انجا که می گوید(البتّه بعید میدانم فعلاً وی به سیم آخر بزند، جنگ اصلی از زمان ثبت نام نامزدها علنی خواهد شد)
پاسخحذفنفس رفتن به مجلس از نهی رهبر خودش مهم بود تازه او از هدفمندی (!) يارانهها دفاع كرد و گفت كه بايد مرحله بعد را آغاز كرد. به اين ترتيب كسانی كه ظاهر امور را می بينند می گويند كه احمدی نژاد خواست به ما پول بيشتری بدهد ولي مجلس نگذاشت.
پاسخحذف