دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲
کوششهای صدسالهی سیاسیان ِایران را در جستجوی یک کلمه میتوان خلاصه کرد. سخنان
حسامالدّین آشنا نشان میدهد که دولت جدید تا اینجا -دستکم در این زمینه- از یک
قرن پیش ما جلوتر نیامده است و ما هنوز باید به انتظار دمیدن صبحی دیگر بنشینیم.
او پیرامون حصر گفته است:
«مسئلهی
حصر چند جانبه است. همهی جوانب را که حل کنید، باز یک جانب باقی میماند و آن کسی
است که تحت حصر است. آن که تحت حصر است باید تصمیماتی بگیرد. اگر او نتواند یا
نخواهد تصمیم بگیرد کار برای همگان دشوار میشود. اگر تصوّر شما این باشد که آقای مهندس
موسوی مظلومی است که تحت حصر است یک جور راهبرد میطلبد و اگر تصوّر این باشد که
او از باب رحمت اسلامی در خانهاش حصر شده است یک جور دیگر دربارهی موضوع فکر میکنید.
بین این دو فاصله خیلی زیاد است که تا وجه مشترکی بین نگاه ظالم و مظلوم پیدا
نکنید و یک مصالحه اتّفاق نیفتد، همیشه سؤال باقی خواهد ماند.»
اختلاف نظر
بین حاکم و محکوم، بین شاکی و متّهم و تمام طرفهای دعوای یک اجتماع قرار بود با یک
کلمه حل شود: «قانون». پیش از آن قانون فقط یک شخص بود: شاه. اگر میخواست میبخشود،
اگر نمیخواست نه؛ اگر میخواست میگرفت اگر نمیخواست نه. الآن متأسّفانه حتّی احمد منتظری نیز میگوید که مسألهی حصر فقط با نظر یا دخالت رهبر نظام حل میشود.
آشنا میگوید که هر کس یکجور به قضیّه نگاه میکند، این کاملاً طبیعی است ولی تفاوت
نظر نباید به تفاوت عمل بینجامد. درست است که اگر محاکمهای صورت بگیرد، قاضی و دادگاه،
منصوب رهبری هستند که خود یکطرف دعواست و بیطرف نخواهد بود ولی در صورت صدور حکم نادرست،
مسئولیّتش به عهدهی قوّهی قضا خواهد بود امّا آشنا به عنوان عضوی از دولت باید
از اجرای قانون دفاع کند نه اینکه ریشسفیدی دو طرف و کوتاهآمدن یکطرف را توصیه
کند. راه تنها این است: اگر مدّعی العموم شکایتی دارد طرح کند و مجال برای دفاع
باشد. ایشان مثال از مرحوم منتظری میآورد، ولی نمیپرسد که او چرا به حصر رفت.
چون گفت رهبر نظام سواد و دانش مرجعیّت را ندارد؟ این جرم است؟ آشنا میگوید که «حصر
غیر از مسئلهی حقوقی، جنبهی اخلاقی هم دارد» از او میپرسم کدام وجه حصر حقوقی
است تا بعد ببینیم وجه اخلاقی آن کدام خواهد بود. ( در بند بعد خواهید دید که وی
در توجیه سخنانش مهارت دارد و احتمالاً به شیوهی خودش از عهدهی جواب دادن به این
پرسش برخواهد آمد)
من نیازی
نمیدیدم این مطلب را بنویسم تا اینکه آشنا بعضی عبارات مصاحبهاش را توجیه کرد. او
در مصاحبه گفته بود که احمدینژاد انتخابات را برده است و تدلیسی که حجّاریان میگوید
قبول ندارد. تدلیس حجّاریان را در پرانتز میگذاریم چون بعید میدانم خودش هم
متوجّه باشد که چه گفته است. (حجّاریان مانند دیگر اصلاحطلبان ِاز حرکت جامعه
وامانده، هر از گاهی چیزکی میگوید و همه را به هم میریزد؛ خیلی جدّی نگیرید)
امّا آشنا بعداً میگوید که «من گفتم احمدینژاد برده است امّا نگفتم انتخابات را
کجا برده است و نگفتم چه چیزی را باخته است» نمیدانم ایشان پیش خود چه فکر کرده و
مخاطبان را چه فرض کرده است.
اوّلاً
ایشان دربارهی باختن یا چه چیزی را باختن حرفی نزده است.
ثانیاً همانجا
میگوید که «با واژهها نباید بازی کنیم» ولی این درست کاری است که ایشان میکند.
یکی از انواع مغالطات مقام دفاع، مغالطهی تغییر تعریف است. هرگاه در جواب نقد یا
اعتراض، معنای گفتهی خود را آن چنان عوض کنیم که هیچ نسبتی با معنای اوّل نداشته
باشد و در ضمن ادّعا کنیم که از ابتدا همین نظر را داشتیم مرتکب این مغالطه شدهایم.
(شمارهی ۶۱) معنای بردن انتخابات آشکار است و اضافهکردن قید «کجا بردن» نمیتواند
کمکی به گویندهی آن بکند. یعنی ما فرض را بر این بگذاریم که ایشان گفته ا.ن
انتخابات را در اتاق فکر جنّتی و شرکا برده و نه سر صندوقها؟ یا انتخابات را «به
یغما» برده است؟ یا –برای تمرین بازی با واژهها:- آبروی خودش را برده است؟ بلیت
بختآزمایی را برده است؟ مقداری میوه از میوهفروش معروف محلّهاش برای خانه برده
است؟ یا...؟ این توجیههای عجولانه و خام ما را به یاد ماجرای جوک نعیمه اشراقی و
لاپوشانی مضحکش میاندازد که دو گروه بیکار و خالهزنک را به جان هم انداخت و مایهی
انبساط خاطر شد.
ثالثاً
آشنا همانجا میگوید که «من نتیجهی سال۷۶ را حاصل پیروزی شهر بر روستا میدانم.
انتخابات ۸۴ و ۸۸ را حاصل پیروزی روستا بر شهر میدانم و ۹۲ را حاصل همکاری شهر و
روستا.» گذشته از تمایزگذاری ناموجّه بین شهر و روستا و چونوچرا در صحّت این
تحلیل، آشنا انتخابات ۸۴ و ۸۸ را همانند میداند و از آنجا که وی متعرّض سال۸۴ نمیشود
کاملاً روشن است که پیروز انتخابات ۸۸ را مانند ۸۴ احمدینژادی میداند که –به زعم
وی- حاصل پیروزی روستا بر شهر بوده است. موسوی از جنس احمدینژاد نیست، یا از جنس
خاتمی است یا روحانی؛ اگر این گفته کمترین اشارهای داشت به نتیجهای غیر از آنچه
اعلام شد، دو انتخابات ۸۸ و ۸۴ را یککاسه نمیکرد.
این در
حالی است که وی اصلاً اجباری به بیان این مطالب نداشت. مصاحبهگر به او میگوید که
«بنابراین کسی که انتخابات ۸۴ و ۸۸ را درست تحلیل کرده بود، به آقای روحانی مشورت
دقیقی داد» و آشنا میتوانست مطالب دیگری بگوید هرچند از سخنان وی و مصاحبهگر
برمیآید که اگر روحانی به پیروزی رسید به خاطر همین تحلیلهای دقیق و پیشبینیهای عجیب
وی بوده است!
دو سه پرسش
باقی میماند که باید در جای خود بررسی شود: پیروزی روحانی تا چه حد مدیون حمایت
منتقدان به معنای وسیع بوده است؟ دولت او تا چه وامدار آنان است؟ در برابر خواستههای
آنان تا چه حد مسئول خواهد بود؟ جماعتی که برای سالگرد اعتراضشان دائرةالمعارف نهجلدی
درمیآورند و کمترین تعرّض به خود را چنان جواب میدهند که گوینده را به توجیه و
تغییر و تحریف سخنانش میکشانند باید جدّیتر گرفته شوند. این نیاز کسانی است که
اکنون در مصدر امر قرار دارند نه معترضان.
یکشنبه، دی ۰۸، ۱۳۹۲
پاسخحذفنابخشودنی
معظمله لیاقت قضاوت ندارد: خودش یک طرف دعوا است. رهبران جنبش سبز بارها اگر نه به تصریح که تلویحا گفتند که شکایت اصلی از خود رهبر است، چگونه در یک دعوا یکی از مدعیان میتواند قضاوت کند؟ علی اصلی سر زره دزدیاش به دادگاه میرفت این علی قلابی چطور مقابل اتهام دزدی رأی مردم سر خود مینشیند و قاضی میشود و برای مخالفاش حکم حصر و زندان صادر میکند، و بعد که درخواست تجدید نظر میشود دلاش راضی نمیشود که نه، هنوز بخشودنی نیستند؟
قضاوتاش هم چندان بهتر از قاضی محبوباش مرتضوی نیست: یک بار بر منبر خطابهی جمعه رهبر فرزانه میشود و اردوکشی خیابانی را برای زورآزمایی سیاسی نادرست میداند. این وقتی است که زور طرف مقابل در خیابان چربیده، مخالفاناش با همهی تهدیدها و محدودیتها و به رغم پیام تبریک عجولانهی او و دستگیریهای زودهنگام شب انتخابات برای نابود کردن توان بسیجکنندگی، میلیونی به خیابانهای پایتخت ریختهاند. بار دیگر در مقام فرمانده ی کل قوا به همین اردوکشی خیابانی چون مال خودی است میبالد، حتی برایش سالگرد میگیرد. با این تفاوت که اردوکشی همایونی با تدارکات و بسیج کامل، با تبلیغات فراوان که «آه و واویلا بیایید پاسخ بدهید که حسین را دوباره هتک حرمت کردند» انجام شده، بعد نتیجهی اردوکشی برای دفاع از حریم امام حسین را رندانه و معاویهگونه به حساب دفاع از ولایت واریز میکنند، هر چند در قیاس آن همه تدارکات سند دیگری از فلاکت و بیآبرویی و ورشکستگی بوده است.
دعوای اصلی سال ۸۸ سر استکبار و استبداد رأی و بیتدبیری او بود. تقلب و اصرار لجبازانه بر صحت انتخابات حتی قبل از رأی شورای نگهبان حلقه به گوش، تنها جلوهای از جلوهگریهای فراوان این استکبار و استبداد در مرز حماقت بود. احمدینژاد و مرتضوی و رادان و نقدی و حسینیان و رسائی و کوچکزاده و بابک زنجانی و دیگر وحوش دزد و قاتل و شکنجهگر ولایت همه در مرداب متعفن ارادت به ایشان و در ظل سلطانی او بالیدهاند. پیگیر منویات او بودهاند و دشمن خونی دشمنان او.
سردستهی فرومایه زیردستان فرودست و خوار میخواهد و فرماندهی نامدیر همیشه مرید میطلبد و رهبر بیهنر راهیان کور و گنگ را میپسندد. مجرای رأی مستقل و سخن تلخ و راست که بسته شد نوبت به مداحان شیرینزبان تهیمغز و کجدست میرسد.
دست پیش میگیرد که پس نیفتد: اگر ملت ایران زبان و دست داشت و عزت داشت و قاضی درست و نترس داشت میبایست اول به حساب تو و مقیمان حرمات برسد، ضررهایی که با بیتدبیری به کشور و ملت وارد کردهای همان پولهایی که فرمودی «کش ندهید» و حرفاش را نزنید، همین پولهایی که در ترکیه پیدا میشود و نزدیک است دولت آن کشور را سرنگون کند، همین پولهایی که قاضی جوان باتقوای مرید تو از تأمین اجتماعی کارگران مفقود میکند. یک نمونهی کوچکاش که به عقل خودت هم رسیده همین است که آدم متوسط جوان در مملکت تو یا استطاعت اقتصادیاش را ندارد و خانه و شغل ندارد، یا رغبت نمیکند که بچهدار شود چون هوا آلوده است و شهر به حراج گذاشته شده و اقتصاد دست سپاهیان است و کشور تبدیل به سنگر شده و هدف و برنامهی اصلی دهسالهی اخیر کشور غنیسازی اورانیوم بوده است و آموزش را هم که قرار است بدهی به دست حوزویان.
با چنین آدم بیشرمی باید با زبان خودش حرف زد. باور کن که این تویی که مهلت کوتاهی گرفتهای، و دیگر در جایی نیستی که به بقیه مهلت بدهی. بعد از ده سال تکتازی در حکومت دستات خالی است، نه نتیجهی درخشانی در داخل گرفتهای و نه دستاورد عظیمی در خارج داری که به آن ببالی. نتیجهی حمایتات از حزبالله لبنان و حکومت سوریه به جای تضعیف اسرائیل چپه شده و به جنگ شیعه و سنی دامن زده. نتیجهی رئیسجمهور محبوبات چندان ضایع است که کسی رغبت نمیکند آن را مرور کند چه رسد به دفاع. در داخل و خارج بیعزت شدهای و خوار، و در مقامی نیستی که حکم بخشودنی و نابخشودنی بدهی. احترام خودت را نگه دار و آقا که هستی باش، مثل شش ماه گذشته آدم هم باش. بودجهی تبلیغات مملکت هم دارد ته میکشد و مریدان که ببینند دیگ پلوی بیت و سپاه و بودجهی افسران نرم جمع شده کم کم پراکنده میشوند.
بترس اگر مردم مخالفات هم بخواهند سالگرد پنجم راهپیمایی سکوتشان را برگزار کنند، بخواهند برای کشتگانشان سالگرد بگیرند. به روی خاکستر نگاه نکن که سرد است، بر این خاکستر نفت نریز و ندم، داغ زیاد است و شعله ریشات را خواهد گرفت.
http://ankabut.blogspot.co.nz/2013/12/blog-post.html