پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۳
چند نکته
دربارهی نوشتهی نصرالله تاجیک پیرامون ۱۳آبان:
۱- بله باید
بین هدف ابتدایی دانشجویان و آنچه در عمل اتّفاق افتاد، تفاوت نهاد امّا چگونه؟
الف. تاجیک
اینجا از منطق آشنای انتخاب بین بد و بدتر استفاده میکند که رویّهای همیشگی برای
مدافعان اعمال نظام است. این منطق زمانی جواب میدهد که در عمل ما فقط دو گزینه در
پیش داشته باشیم ولی وقتی گزینههای دیگری هم هست، درست نیست. اشغالنکردن سفارت
و برگزیدن راه دیگری برای مقابله با امریکا یا قطع رابطه با آن، راههای دیگری هم
داشت.
ب. وی
نوشته که مقصّر طولانیشدن آن امریکا بود که معلوم نیست بر چه اساسی است. از ابتدا
آشکار بود که امریکا شاه را تحویل ایران نمیدهد و قطبزاده نیز پس از اینکه کفیل
وزارت خارجه شد همین مطلب را بیان کرد. کورت والدهایم با طرحی مبنی بر معاوضهی
تدریجی تمام اموال ایران با گروگانها به ایران میآید ولی روزنامهها عکس بوسهی
او بر دست اشرف پهلوی را چاپ میکنند و مقامهای ایرانی حاضر به دیدار با وی نمیشوند.
بنیصدر در انتخابات به پیروزی میرسد ولی هرکار میکند، دانشجویان گروگانها را به
او و نمایندهی شورای انقلاب نمیسپارند. بعدها کارتر از در دوستی در میآید و
نامهای به آیتالله خمینی مینویسد که آمادهی پذیرش حقایق جدید دربارهی انقلاب
ایران است ولی خمینی دستور میدهد نامه منتشر شود تا تمام راههای باقیمانده بسته شود. مسالمتآمیز دانستن عمل دانشجویان و جداکردن ادامهی اشغال از
ابتدایآن فقط به درد کسانی میخورد که یا اطّلاعی از آن واقعه نداشته باشند یا
بنا به مصالحی آلزایمر گرفته باشند.
ج. تاجیک
ضعف دولت موقّت را هم در ادامهیافتن اشغال سفارت دخیل دانسته است. دولت موقّت دو روز
پس از گروگانگیری استعفا کرد و خمینی هم پذیرفت. دولت استعفاکرده چطور میتواند در
ادامهی اشغال سهم داشته باشد؟! (به این مطلب برمیگردم)
د. ادامهیافتن اشغال علل زیادی داشت که مهترین آن تغییر عقیدهی رهبر از مخالفت ابتدایی به حمایت قاطع از آن بود. موسوی خوئینیها به عمد او را در جریان حمله به سفارت نمیگذارد تا مبادا مخالفت او جلو آن را بگیرد. هر حکومتی خطّ قرمزها و تابوهای خودش را دارد امّا خطوط قرمزهای بیشمار در ایران امروز اجازه نمیدهد که قدم از قدم برداریم. تحلیل سیزده آبان بدون بررسی نقش رهبر وقت همیشه ناقص خواهد ماند.
د. ادامهیافتن اشغال علل زیادی داشت که مهترین آن تغییر عقیدهی رهبر از مخالفت ابتدایی به حمایت قاطع از آن بود. موسوی خوئینیها به عمد او را در جریان حمله به سفارت نمیگذارد تا مبادا مخالفت او جلو آن را بگیرد. هر حکومتی خطّ قرمزها و تابوهای خودش را دارد امّا خطوط قرمزهای بیشمار در ایران امروز اجازه نمیدهد که قدم از قدم برداریم. تحلیل سیزده آبان بدون بررسی نقش رهبر وقت همیشه ناقص خواهد ماند.
۲- او
نوشته که شواهدی از دخالت سفارت در امور کشور در دست بود و این اقدام ایران را در
برابر هرگونه اقدام خارجی بیمه کرد. لازمهی این حرف این است که بدون داشتن سفارت،
امریکا در ایران دخالت نمیکرد یا کمتر میکرد که مضحک است. یکی از بزرگترین
پیامدهای اشغال سفارت، ابتدای دشمنی آشکار امریکا با ایران در صحنهی جهانی، انواع
تحریمها و البتّه حمایت از صدّام در آغازیدن جنگ هشتساله بود. امریکا پیش از
انقلاب از شاه روبرگرداند و یکی از عللی که شاه را به ترک ایران واداشت، تحلیلهای
سفارت امریکا بود. آیتالله بهشتی و گروهی از انقلابیان با برقراری تماسهایی با امریکا،
عملاً روند مسالمتآمیز انقلاب ایران را تسهیل کردند. اگر امریکا میخواست به
هرقیمتی شاه را نگه دارد، وقوع انقلاب قطعاً شکل دیگری مییافت؛ به تأخیر میافتاد
یا بسیار پرهزینهتر میشد.
۳- اتّکای
نوشتههای تحلیلی در توجیه عمل انقلابیان، به کودتا علیه دولت ملّی مرحوم مصدّق
بسیار خندهدار است. انقلاب اسلامی هیچ پیوندی با مصدّق نداشت و ندارد. هیچ خیابان
و میدانی به نام او نشد و رسانههای رسمی هیچ بزرگداشتی برای او نگرفتند و نمیگیرند.
بنیانگذار جمهوری اسلامی تعابیری تند -والبتّه اشتباه حتّی با مبانی خودش- دربارهی
مصدّق دارد. حالا که قافیه تنگ آمده، دوستان مدافع مصدّق شدهاند.
من نوشتههای
زیادی پیرامون ۱۳آبان نوشتهام و حالا نکتهای را برای اوّلینبار می خواهم به
آنها بیفزایم. وقایع تاریخی، کاملاً شبیه هم نیستند؛ یعنی دو رویداد ممکن است از
یک جنبه کاملاً همسو باشند و از جنبهای دیگر دقیقاً در خلاف هم. دو رویداد۲۸مرداد
و ۱۳آبان از جنبهی جهتگیری با سیاستهای امریکا کاملاً در خلاف هم هستند؛ اوّلی
با حمایت امریکا رخ داد و دوّمی بر ضدّ آن؛ امّا از یک جنبه کاملاً همسو هستند.
نهضت آزادی و گرایش ملّی مذهبی شاخهی جدا شده از جبههی ملّی ایران بود. از
سوی دیگر مهمترین قصد دانشجویان به گفتهی طرّاح اصلی آن ابراهیم اصغرزاده، ساقط
کردن دولت موقّت بود (در تحلیل اصلاحطلبان حکومتی این هدف مهم همیشه به عمد
نادیده گرفته میشود). بدون در نظر گرفتن شباهت آشکار بین دو گروه سیاسی سلف و
خلف، اگر قرار باشد روزی مشابه ۲۸مرداد در تاریخچهی پس از انقلاب بیابیم، بیتردید
۱۳آبان خواهد بود: دو اقدام حسابشده برای ساقطکردن دو دولت مستقر و قانونی. (اینجا را بخوانید)
۴- تحلیل
باید یکدست باشد و یک بام و دو هوا نمیشود. برای حلّ و فصل مشکلات بینالمللی یا
باید منطق گفتگو با رقیب را پذیرفت یا زیر میز زد و روابط را به هم ریخت. کسانی که
امروز از لزوم مذاکره با امریکا برای حلّ مناقشهی اتمی میگویند، الزاماً باید به
همین مسأله در ابتدای انقلاب هم قائل باشند و هر عمل خلاف آن را نکوهش کنند. تکلیف
کسانی که هم امروز با مذاکره مخالفند و هم از اشغال سفارت دفاع میکنند، روشن است
امّا عجیب این است که تاجیک در ابتدای نوشتهی کوتاه خود اشغال سفارت را میستاید
ولی در پایان طرفین مذاکره در عمّان را دعوت به همفکری و درک متقابل میکند. قوّت
این نوع تحلیل از این تناقض اساسی آشکار میشود.
پیشتر: مرگ بر مرگخواهی
سلام آقای ایمایان.
پاسخحذفآیت الله حائری شیرازی در پاسخ به علی مطهری نامهای نوشتهاند که خوشبختانه لحن آن حاکی از میل به گفتگوی محترمانه است. اما با اینکه به زعم خودشان مستدل و منطقی جواب دادهاند سخنانشان سرشار از حفره و سوراخ برای رو کردن دستشان در حقناطلبی است. مثلا آنجا که دعوت مردم به تظاهرات را تخطئه کردهاند دلایلی بر اشتباه بودن آن آوردهاند که بر دعوت مردم به راهپیمایی 9 دی و تمامی راهپیماییهای دیگر هم وارد است. یا آنجا که دفاع یک عضو ناظر بر انتخابات از کاندیدایی را دلیل بر ناامیدی از نهاد ناظر نمیدانند و ...
پاسخ دادن به این نامه به همان سیاق گفتگوی محترمانه بر هر نویسندهی پر مخاطب سبز واجب است. بنده در حوزهی سیاسی نمینویسم و مخاطب خیلی زیادی هم ندارم. به نظرم اگر چند نویسندهی پرمخاطب سبز با هم جوابهایی بنویسند شاید این باب گفتگوی بین دو دیدگاه مخالف بیشتر باز شود و در فضای مجازی به طور قابل توجهی مابین شخصیتهای معروف دو طرف شکل بگیرد و ادامه پیدا کند. یکی از راههای اثبات زنده بودن جنبش سبز برپا نگهداشتن همین نامه نگاریهاست. بسم الله.
سلام
حذفپرداختن به امثال این نامه حتماً مفید است ولی مخاطب آن سبزها نیستند بلکه نیروهای معتدلتر درون حاکمیّت هستند؛ مطهّری و زیباکلام جواب دادهاند و احتمالاً برخی دیگر هم به آنها بپیوندند. جنبش سبز -بینیاز به اثبات- زنده است چون «فتنه» یک روز از ادبیات سیاسی حاکمان غایب نبوده است. در عین حال اگر در میان نامهنگاریها نکتهای دیدم من هم یادداشتی خواهم نوشت.