چهارشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۴
«بحث از فلسفهی میانفرهنگی کار تازهای است و باید زمان بگذرد تا دقیقاً دربارهی کامیابی یا ناکامی این راه و روش و این فلسفه و تأثیر آن سخن گفت. امّا تردید نکنیم که نیّت خیری پشت این حرکت وجود دارد. فلسفهای که از فلسفهی تطبیقی، هرمنوتیک و حتّی از دادههای پساتجدّد استفاده میکند ولی مدّعی است که هیچکدام از آنها نیست. اگر این گام ابتدا در میان اندیشمندان و بعد در عرصههای مختلف اجتماعی گام موفّقی باشد، دستاورد بزرگی برای بشریّت امروز، انسان سرگشته، آواره و سرشار از دلهره خواهد داشت؛ گامی که گفتگوی بین تمدّنها در پی آن بوده و هست.»
چند نکته دربارهی فلسفهی میانفرهنگی:
۱- در دانشها اثبات معمولاً موضوع آن دانش را به عهدهی رشتهی دیگری میگذارند که پایهایتر و فلسفیتر است. مثلاً در علم اخلاق بحث از باید و نبایدها و راههای رسیدن به رفتار و خلق و خوی مناسب است، ولی این را که خود اخلاق چیست و تا چه حد طبیعی یا قراردادی است و مسائلی مانند آن به فلسفهی اخلاق واگذار میکنند. به نظر میآید طرّاحان فلسفهی میان فرهنگی برای سهولت امر یا اقتضای دوران معاصر این مقدّمات را پیشفرض گرفتهاند:
گفتگوی بین فرهنگها امری اجتنابناپذیر بلکه پسندیده و لازم است.
اهل یک فرهنگ میتوانند فرهنگ دیگر را -حتّی اگر با آن موافق نباشند- درک کنند.
فضایی میان فرهنگها (با معیارهایی عام) وجود دارد که مقایسه یا داوری را بین آنها ممکن میکند.
و...
۲- ابتدا از
کاربرد واژهی «فلسفه» در این رشتهی نوپا سر در نیاوردم. فلسفههای -درست یا غلط
معروف به:- مضاف موضوع موجود میخواهند و این راه و روش فعلاً دعوتی است برای
تفاهم و به نظر میرسد مادّهی خام زیادی فعلاً در بین نباشد امّا حالا به نظرم میرسد
که با تعیین محل نزاع (یا آشتی!) مانند پیشفرضهای بند یک و ریشههای این نگرش در
فلسفهی محض بتوان سرفصلهایی را برای این دانش در نظر گرفت. بهخاطر همین ملاحظه
شاید علیاصغر مصلح با احتیاط از عنوان «بینش میانفرهنگی» استفاده کرده است.
۳- بعید است ذهن شمای خواننده در گذشتهی دور یا نزدیک با پیشفرضهای فوق درگیر نشده باشد. کسانی مانند اومبرتو اکو هم –طبعاً از دید غربی- میتوانست این متن را بنویسد که بیشتر پرسش است تا پاسخ. هم متن اکو و هم پیشنهاد خاتمی بیتأثیر از بالاگرفتن جدال بین غرب و بنیادگرایی نیست. کسانی که ایدهی فوکو را پیرامون برترینداشتن یک فرهنگ بر دیگری به چالش میکشیدند، به سراغ گروههایی مانند آدمخواران میرفتند و میپرسیدند که مثلاً نمیتوان گفت که ما از آنها متمدّنتریم؟ حالا و با ظهور داعش نیازی به آدمخواران نیست. صرفنظر از پاسخ این پرسشها، امروز بیش از هر روز دیگر به اندیشیدن پیرامون تفاوت فرهنگها و شیوهی دادوستد بین آنها نیاز داریم.
۳- بعید است ذهن شمای خواننده در گذشتهی دور یا نزدیک با پیشفرضهای فوق درگیر نشده باشد. کسانی مانند اومبرتو اکو هم –طبعاً از دید غربی- میتوانست این متن را بنویسد که بیشتر پرسش است تا پاسخ. هم متن اکو و هم پیشنهاد خاتمی بیتأثیر از بالاگرفتن جدال بین غرب و بنیادگرایی نیست. کسانی که ایدهی فوکو را پیرامون برترینداشتن یک فرهنگ بر دیگری به چالش میکشیدند، به سراغ گروههایی مانند آدمخواران میرفتند و میپرسیدند که مثلاً نمیتوان گفت که ما از آنها متمدّنتریم؟ حالا و با ظهور داعش نیازی به آدمخواران نیست. صرفنظر از پاسخ این پرسشها، امروز بیش از هر روز دیگر به اندیشیدن پیرامون تفاوت فرهنگها و شیوهی دادوستد بین آنها نیاز داریم.
۴- دکتر
بلخاری دربارهی چند و چون این رشته و شکلگیری آن تشکیکهای خوبی کرده و در
پایان مقالهی خود پرسیده است که –بنا به حصر ادّعایی ایشان- ما به دو منظور گفتگو
می کنیم:
الف. گفتگو
میکنیم تا به علّت تضارب آرا،اندیشهی ما فربه شود.ب. گفتگو میکنیم تا رأی خود را به دیگری بقبولانیم.
ایشان هر دو –به ویژه دوّمی- را واجد نوعی خودمحوری دانسته و آن را با دگرخواهی و دگرپذیری فلسفهی میانفرهنگی در تعارض میبیند. اوّلاً گفتگوی نوع اوّل خیلی هم «خودمحور» نیست چون ضمیر «ما» به هرکدام از طرفهای گفتگو برمیگردد یعنی «اندیشهی همه». دوّم اینکه قصد و غرض انتفاع از گفتگو را کنار بگذارید، نفس گفتگو ضدّ خشونت است چون اساساً خشونت زاییدهی جهل از طرف مقابل است و هرچه بیشتر دربارهی کسی بدانیم تنفّر و خشونت ناشی از آن کاهش مییابد. (به یاد بیاورید: سخن ترومن کاپوتی به سیمین دانشور). عجیب است که ایشان انواع گفتگو را تخطئه میکند و جایگزینی برای آن ارائه نمیکند. آیا باید گفتگو را نفی کرد؟!
کتاب «فلسفه میانفرهنگی و عالم معاصر» مقالههای همایشی است که چندسال پیش برگزار شد. آن را انتشارات حکمت منتشر کرده و دارای مقالههای بسیار مفیدی است دربارهی گفتگوی میانفرهنگی در قرآن و حدیث، بین اسلام و مسیحیّت، هنر ایرانی، کتاب مقدّس، نسبیگرایی و نقد ادبی و... که خواندن آن را توصیه میکنم. اگر سیّدمحمّد خاتمی توانست با طرح ایدهی گفتگوی بین تمدّنها، طرحی نوین در عالم سیاست بیفکند، به تقویت عقبهی نظری آن و چنین تلاشهایی نیز نیاز است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.