ایران لیبی نیست

                                                                                                        يكشنبه ۲۹ آبان۱۳۹۰  
                 
الف. دیدگاهها پیرامون دخالت بشردوستانه را دستکم در سه حالت می‌توان دسته‌بندی کرد:
۱- دخالت خارجی بشردوستانه روا و مجاز است.
۲- هر گونه دخالت خارجی در کشورها ممنوع است.
۳- فقط دخالت جامعه‌ی جهانی در صورت فراهم بودن شرایط مجاز است؛ شرایطی مانند بشردوستانه‌بودن آن به دلیل مواردی چون وقوع نسل‌کشی و ترجیحاً با اعلام کمک‌خواهی مظلومان. (استمداد سرکوب‌شوندگان از یک کشور خاص یا اجماع جامعه‌ی جهانی به لزوم دخالت در یک کشور بدون کمک‌خواهی مظلومان یا حتّی مخالفت آنها، شقوق دیگری هستند که پرداختن به آنها بحث را طولانی می‌کند و –فعلاً- نیازی به آن نمی‌بینم)
در چند مطلبی که در این باره نوشتم، اصل این دخالت را نفی نکردم بلکه با اینکه امریکا –یا هر کشور قدرتمندی- متصدّی این امر شود مخالفت کردم و دلایلم را همانجا آوردم( یک،  دو، سه)
این روزها و با تجربه‌ی بهار عربی و خصوصاً کشور لیبی، تنور بحث دوباره داغ شده است. تا کنون هر نوشته‌ای در دفاع از کمک‌گیری نظامی خارجی با نقد مناسبی روبه‌رو ‌شده است؛ من این نوشته از علی افشاری را تنها برای نمونه برگزیدم تا بگویم اگر قرار است از چنین دخالتی دفاع شود، چه پیش‌شرطهایی در استدلال مورد نیاز است.
ب. افشاری هم ماننداکثر مدافعان این نوع دخالت (بند یک) تقسیم‌بندی خود را دوگانه می‌کند نه سه‌گانه. اگر از ابتدا این تقسیم‌بندی سه‌گانه شود، نیم بیشتر راه طی شده است. او و دیگران باید توضیح دهند که بند یک چه برتری بر بند سه دارد؟ فلسفه‌ی تشکیل سازمان ملل برای چیست و در صورتی که راه مطمئن‌تر برای جلوگیری از هر گونه چیره‌گری بین‌الملی وجود دارد، چرا باید به اتّکا به یک کشور خاص نظر دوخت؟ تا این مسأله حل نشود، آوردن تک‌مثال که آمریکا در هائیتی دخالت کرد، مشکلی را حل نمی‌کند. در کنار یک مثال هائیتی می‌توان از بسیار موارد در همین امریکای لاتین برشمرد که امریکا خود مدافع دیکتاتورهای سرکوبگر بوده است و با یک گل بهار نمی‌شود. به عبارت دیگر یک سؤال کلّی‌تر این است که ماهیّت امریکای چند دهه پیش با امروز عوض شده یا روشها تغییریافته است؟ در همین روزگار، حمایت امریکا از کودتای نافرجام علیه هوگو چاوز چه توجیهی دارد؟ کارنامه‌ی امریکا در بحرین و فلسطین چگونه است؟ کدام کشور عضویّت فلسیطن در سازمان ملل را وتو می‌کند و حتّی با عضویّت آن در یونسکو مخالف است و کمک خود به این نهاد بین‌المللی را قطع می‌کند؟ آیا نشانه‌هایی از بشردوستی در این اعمال می‌بینید؟
ج. مثال فرانسه‌ی جنگ جهانی دوّم کاملاً خارج از موضوع است چون کمک کشورهای متّفق در اصل علیه آلمان نازی اشغالگر بود نه فرانسویان دست‌نشانده‌ی آنان.
د. مفهوم استقلال هم در شکل دولتی آن مورد بحث نیست که آیا به معنای طرد بیگانه است (منفی) یا کمک‌خواهی عزّت‌مندانه و همراه با همکاری (مثبت). مصدّق در تلاش برای ایجاد نوعی موازنه بین قدرتهای جهان به هنگام کمک‌خواهی از امریکا بود و مثال مصدّق و بازرگان ربطی به بحث ما ندارد. بحث در مورد کمک نظامی خارجی به یکی از دو طرف منازعه در یک کشور خاص است نه بررسی مفهوم استقلال یک دولت یا کشور در مواجهه با دیگر کشورها که در این سالیان در نقد نوع سردادن شعار استقلال از سوی سران جمهوری اسلامی، بارها و بارها به آن پرداخته شده است.
هـ. و امّا لیبی... از دید من لیبی دارای شروط دخالت بشردوستانه بود و کمک شورای امنیّت- با صرف‌نظر از برخی موارد جزئی- دفاع‌پذیر است امّا این چه ربطی به ایران دارد؟ آنجا شورشی همگانی درگرفت و حاکم با قساوت به کشتار مردم خود پرداخت، مخالفت قذّافی کمک‌خواستند و کمکی به آنان اعطا شد که در صورت نبودش قطعاً قتل عام بزرگتری به راه می‌افتاد. این کمک‌رسانی پس از شورش، برخورد نظامی و کمک‌خواهی شورای مخالفان قذّافی بود نه قبل از آن و در ایران هیچ‌کدام از سه شرط موجود نیست.  با فراهم شدن شرایط هم باز مرجع درخواست الزاماً باید سازمان ملل باشد و اینجاست که باید از امضاکنندگان این نامه پرسید که دلیل اینکه روی درخواست آنان به سوی امریکا بوده است نه سازمان ملل چیست؟
در پایان اشاره به دو سه نکته جا دارد. این بحثها قطعاً از سوی کشورهای دیگر رصد می‌شود و از آنجا که ممکن است جوّ حاکم بر وب فارسی در برخی تصمیم‌گیریها بی‌اثر نباشد، پرداختن به آن دقّت بیشتری در نقد حاکمیّت یا فلان مسئله‌ی حقوق بشری می‌طلبد. تقسیم‌کردن موارد مطلوب و نامطلوب به کلاسیک (تلویحاً به معنای کهنه و نخ‌نما) و جدید (یعنی بهتر و مفیدتر و به انضمام  برخی مفاهیم مانند آزادی و...) کمکی به پیش‌برد بحث نمی‌کند؛ از همین دست است توصیف مورد اوّل با واژه‌هایی مانند کلیشه‌ای، ایستا، مکانیکی، قالبی و جزآن (گرچه من مدافع آن نیستم). همینگونه است استفاده از شیوه‌هایی که خود نویسنده منتقد آنهاست. نویسنده در نقد استقلال‌طلبی نامطلوب یا منفی، کسانی را که هرگونه تأیید یا هم‌نظری با دشمن را نشانه‌ی مردود بودن یک فکر یا کردار می‌دانند، نقد می‌کند(مغالطه‌ی «منشأ» و گفته‌های کسی مانند رهبر نظام). امّا در توصیف استقلال‌ مذموم خود از واژه‌ی دیکتاتورپسند استفاده می‌کند. این توصیف،همان شیوه‌ی استدلال رهبر نظام است. اگر یک عقیده درست باشد، موافقت دشمن (خارجی یا داخلی) آنرا نادرست نمی‌کند و به عکس. 

نه تنها استقلال در نسبت با دیگر مفاهیم چون آزادی، عدالت و جزآن معنا پیدا می‌کند که آنها هم همین نسبت را با استقلال دارند. تمام این مفاهیم در یک معنای گسترده‌تر با فرهنگ خاص هر کشور ارتباط دارند و دیدیم و داریم می‌بینیم که یک قیام گسترده در هر کشور عربی- که دارای اشتراکات فرهنگی زیادی با هم هستند- چه صورتهای گوناگونی یافته است. کسانیکه- برخلاف امثال من- از هرگونه حرکت مسالمت‌آمیز داخلی ناامید شده‌اند، به جای روکردن به لیبی یا گشتن دور جهان و یافتن مثالهای مؤیّد خویش می‌توانند به ایران و انقلاب سال ۵۷ بازگردند و ببینند و بپرسند که چگونه می‌توان باز هم یک حرکت اعتراضی مستقل را سامان داد؛ این از دید من  ساده‌ترین و مفیدترین راه است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.