انفجار نور

انقلاب‌نامه -۳                                                                                         جمعه ۲۱ بهمن ۱۳۹۰
          
ادّعای به همراه داشتن تأیید الهی، یکی از شباهتهای یادداشت پیش، محرّک بسیاری از جنبشها و حرکتهای سیاسی-اجتماعی در جهان بوده است. در حالیکه همواره بین تلاش برای خردورزی به گفتار یا کرداری عقلانی نمی‌انجامد، سعی در فهم دین و عمل بر اساس آن، مطابق دین نخواهد بود و گرنه شاهد این همه اختلاف در مذاهب نبودیم. «تقلّب» جایی رخ می‌دهد که کسی به جای اوّلی، دوّمی را ادّعا کند؛ یعنی به جای اینکه بگوید بر اساس فهم خود از دین حرف می‌زنم، بگوید حرف من حرف دین است. به جای اینکه خود را یکی از عالمان دین- گیرم عالمترین یا پرطرفدارترین آنها- بگوید من به نیابت از امام یا خدا حرف می‌زنم («پیرامون بابی‌گری» در همین زمینه است). یوسفی اشکوری بر همین اساس یک مجموعه مطلب نوشت که هم عنوان نارسایی داشت (حاكميّت خدا، بزرگترين دروغ تاريخ) و هم طولانی و مسلسل بود و خواننده را می‌رماند. 
    
پیشتر اینجا از اختلاف نظر دو تن از شاگردان امام صادق درباره‌ی دایره‌ی مالکیّت امام معصوم نوشته بودم (آیا امام مالک تمام دارایی‌های ماست یا فقط خمس اموال؟) امروز برداشت طرفداران ولایت مطلقه فقیه (از جمله خود رهبر) از محدوده‌ی مالکیّت وی یادآور همان بحث است. همانطور که اینجا نوشتم وی همه‌ی انفال و پول نفت را در اختیار ولی می‌داند و در پاسخ به اعتراض برخی طلّاب که به دادن پولهای زیاد دولت به حوزه ایراد می‌گرفتند گفت که پول خود ماست که از یک جیب درآوردیم و در جیب دیگر می‌گذاریم. (کسانی که درباره‌ی مسائل اجتماعی معاصر مثلاً نقش نفت در ساختار سیاسی ایران بحث می‌کنند، ریشه‌های نظری و عقیدتی جامعه را دستکم می‌گیرند، پرداختن پول نفت در صورتی منشأ می‌تواند بشود-اگر بشود- که بازپرداخت اموال مردم به خودشان باشد وگرنه پرداخت مال ولیّ فقیه به آنان، آنها را وابسته‌تر و مطیع‌تر می‌کند). حتّی حرکت استعماری نوين کشورهای غربی، پشت خود نظر کلیسا را داشت که پاپ را مالک تمام کره‌ی زمین اعلام کرده بود، پس اشکالی نداشت که کشورهای مسیحی، مایملک رئیس مسیحیان را از صاحبان ظاهری آن بازپس گیرند. 
    
درست درآمدن پیش‌بینی‌ها حتّی نظریّاتی عادی و معمولی مانند نظر هانتینگتون را جدّی و درخور بحث می‌کنند چه رسد به آینده‌نگریهای مذهبی. برخی دوستان از من خواستند که درباره‌ی گفتارهای منسوب به اطرافیان رهبر اوّل و دوّم انقلاب -که رهبری آنان را پیش‌بینی کرده بودند- چیزی بنویسم. اگر–به فرض- کسی دارای توانایی پیش‌بینی باشد، باید بتواند ریاست صدّام و قذّافی بر عراق و لیبی را نیز از پیش بگوید ولی این چه ربطی به حقّانیّت آنها دارد؟ هر کنشی در عالم- بر اساس دیدگاه دینی- با اذن خداست و گرنه رخ نمی‌داد ولی  درست، دینی و الهی بودن آن بحث دیگری است. این اشتباه ناشی از خلط دو اراده‌ی تکوینی و تشریعی  خداوند است. اینگونه است که گفته می‌شود فهرست نام نمایندگان مجلس را امام زمان امضا کرد ولی اگر صرف رخدادن یک واقعه برای این ادّعا کافی باشد، قاتلان حسین بن علی هم ادّعا می‌کرد که خدا آنان را کشت. بسیاری از گفته‌ها یا گفته‌های منسوب به آیت‌الله خمینی در همین چارچوب می‌گنجد، «خرّمشهر را خدا آزاد کرد»؟ بله ولی عراقیان هم می‌گویند فاو را نیز خدا آزاد کرد. «هلیکوپترهای امریکایی در طبس را ما ساقط کردیم؟ یا خدا ساقط کرد؟» صرف نظر از ثنویّت نهفته در این کلام (یعنی «یک عمل یا كار ماست یا كار خدا» که سخنی اشتباه است) ایرباس ایرانی را هم خدا ساقط کرد چون عملی در دار وجود جز با قدرت و اجازه‌ی او رخ نمی‌دهد. به سادگی یک پیروزی را می‌توان تأیید الهی نامید ولی این به معنای تأیید ادامه‌ی آن یا تضمین سرنوشت آن نیست تازه عین آن را کسان دیگر نیز می‌توانند ادّعا کنند مانند: «انقلاب ما انفجار نور بود». 
    
اسرائیل سالهاست که به دروغ مدّعی حکومتی سکولار و مترقّی بوده است در حالیکه نضج‌گیری و رشد آن جز بر پایه‌ی برداشتی افراطی از دین یهود ممکن نبوده است. با ترور رابین و قدرت‌گیری خاخام‌ها این مسئله بیش از پیش مورد توجّه قرار گرفت. علاوه بر بودن شواهدی از فعّالیّتهای رسمی دولتی در همین زمینه- مانند تلاش برای یافتن تمام حیوانات کشتی نوح (که از دید آنها در ارض کنعان به زمین نشست) و تلاش ژنتیکی برای تولید گوساله‌ی سرخ (از علایم آخرالزّمان یهودی)-  جنبشهای بنیادگرای یهودی- به ویژه گروه مؤمنان یا «گوش امونیم»- بر اساس همین یقین به حقّانیّت سالهاست که تمام رخدادهای جاری را بر اساس خواست خدا و در جهت مشیّت او- و لاجرم تأیید خود- تفسیر می‌کنند. آنها تشکیل دولت یهودی را از علایم آخرالزّمان می‌دانند، نطفه‌ی پیدایش همین گروه از نطق معروف خاخام کوک در مه ۱۹۶۷ شکل گرفت که وی در حسرت جداشدن بخشهایی از سرزمین اسرائیل، حبرون، اریحا و شخم (نابلس)، می‌گریست وقتی چند هفته بعد در ژوئن همان سال اریحا و شخم به دست اسرائیل افتاد، آن گفته‌ها جنبه‌ای پیش‌گویانه به خود گرفت و این مناطق مزار مریدان او شد. آنان در تاریخچه‌ی خود «لحظات مقدّس» زیادی دارند، از جمله موفقیّت در به‌راه‌انداختن جنبش مردمی در مخالفت با عقب‌نشینی چند کیلومتری از بلندیهای جولان یا اقامت در سباستیا (جایی نزدیک پایتخت باستانی آنها و مکانی برای نفوذ به مناطق عرب‌نشین) که آن را با فتح باستیل در انقلاب فرانسه یا ورود رهبر انقلاب به مهرآباد مقایسه کرده‌اند. پیروزی رؤیایی در جنگ شش روزه، کشور را از آستانه‌ی انهدام به اوج افتخار رساند.  از دیدگاه مذهبی بلافاصله این پیروزی دست تقدیر، تجلّی اراده‌ الهی و تأیید او تفسیر شد و حتّی غیرمذهبیان را وادار کرد که در توصیف آن از واژه‌های مذهبی استفاده کنند. کوک، پیروانش و اکثر اسرائیلیان، تحوّل ناشی از این پیروزی را «انفجار نور» نامیدند.

۹ نظر:

  1. سلام
    1-"این انقلاب انفجار نور بود" عبارت یاسر عرفات در دیدار با امام خمینی (رحمت الله علیه) بوده است که غلط مصطلح شده است.
    2-پیشگویی آینده فراوان مورد تایید ائمه طاهرین(صلوات الله علیهم اجمعین) بوده است وخود آنها پیشگویی های بسیاری انجام داده اند.آیت الله بهجت(رحهمه الله) فرموده بودند که:چرا ما ارتباطمان را با خدا قطع کنیم وکور باشیم وچرا در اثر این کوری وقطع ارتباط از حوادث آینده باخبر نباشیم؟/تمام حوادث آینده تا روز ظهور در روایات آمده است.مگر می شود ائمه مارا به حال خود رها کرده باشند و مارا از حوادث اینده خبر ندهند."
    پیشگوئی هم از راه شرعی مثل نجوم ورمل واسطرلاب وعلوم غریبه امکان پذیر است هم از راه سحرو جادو و کهانت که یهود در این زمینه بسیار استادند وآنرا در بسیاری از تصمیم گیریها وبرنامه ریزیها دخالت می دهند.بسیاری از پیشرفتهائی که یهود دارند حتی در مسائل نظامی مرهون تسلط بر علوم خفیه است چون قدرتهای بسیاری به انسان می دهد.اگر پیشگوئی های دیگران درصد بالایی به واقعیت بپیوندد پیشگویی کسی که موید به تایید الهی است واسم اعظم دارد(بلد است)صددرصد به واقعیت می پیوندد.چون او از آسمان هفتم خبر می دهد وسایرین از آسمان اول.
    ابتدای سال هشتادوهشت نوشته بودند "موت بزرگان شمال(یعنی ایت الله بهجت) وخصومت میان امرا و بزرگان!"
    نکته ای که شما به حق بدان اشاره کردید این است که آیا پیشگویی دلیل بر حقانیت ادعا یا فرد مورد نظراست؟مثلاً اگر اقای بهاء الدینی(اعلی الله مقامه) عکس قائم مقام رهبری را زمین می اندازد ومی گوید ایشان رهبر نمی شود،رهبر همین آسید علی آقای خودمان است این را می توانیم دلیل حقانیت رهبر فعلی بگیریم؟
    بنظرم تکیه صرف به پیشگویی کار درستی نیست و پیشگویی در کنار عقلانیت متکی به شریعت و تلاش برای مدیریت آگاهانه جامعه لازم است.البته در این بین دروغگویان و دغل کاران هم فراوانند.
    تا محرم سال آینده را هم اینطور پیشگویی کرده اند که باذن الله محتمل است محقق شود:
    ... در آخر سال، سلطان را غلبه رو دهد به سبب اختلاف سلاطین در عین بلاد یمن و در بلاد هند اطفال بسیار بمیرند و اختلاف و جنگ ها در میان عامه ناس باشد و کارزار در میان مردم عرب و عجم واقع شود و میان عامه ناس و خویشان فتنه ها حادث شود و در شام حرب و فتنه ها پدید آید و حاکم بعضی از اهل فساد را به قتل رساند و در زمین جبل که همدان و نواحی آن باشد، کشتار بسیار واقع شود و مردی جلیل القدر از ایشان کشته شود و پادشاه بابل بر مردم مستولی شود و در بعضی از وزراء و ملوک اختلاف ظاهر شود و بر سلطان بشورند بگریزد یا کشته شود و گروهی بر سلطان طغیان کنند و مغلوب گردند.

    پاسخحذف
  2. نقدهایم را بر پست "حدود حاکمیت امام"نوشتم.بعضی هایش بصورت عمومی بر نوشته های دیگر شما هم می تواند وارد باشد.

    پاسخحذف
  3. «حكمت و حكومت» «كتاب» است نه «جزوه» اخوي. بحث از مقايسه بين ولايت عرفاني و فقهي هم راجع به خود اين واژه‌ها و بحث پيرامون معاني مستفاد از آنها و سابقه به كار رفتنشان در متون ديني است، درست مثل بحث از معناي «حكم» كه آيا به معناي قضاوت است يا حكومت. نقل خاطره شما ربطي به گفته مرحوم حائري ندارد.بعد هم مگر شما ايماگر را مي‌شناسي كه نوشته‌اي غيرمتخصّص حق رجوع مستقيم به متن ديني را ندارد؟

    پاسخحذف
  4. جاي خوارج خالي كه بگويد اي حضرت محمد امين (ص)!
    يك نوشته كوتاه در وبلاگ، مقاله علمي تحقيقي نيست تا با اين ملاكها سنجيده شود، فقط سرنخي به دست ميدهد براي كنجكاوي و دنبال كردن. بعد هم جناب عيّار قرار بود درباره آن كتاب و اشكالهاي آقاي جوادي آملي چيزي بنويسد كه رفت توي قوطي فراموش شده ها!

    پاسخحذف
  5. بعضي نظرهاي وبلاگ گذشته خيلي خوب بود( هم مال دوستان هم پاسخهاي شما) آنها را داري يا نه؟
    خبري از عده اي از رفقا نيست، هنوز خبر ندارند كه اينجا هستي؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. نظرها را دارم، اگر فرصت كنم به تدريج مي‌گذارم.
      در ضمن...اگر اندك حقّي بر ايماخوانان داشته باشم اين است كه ضمن هم‌فكري از هر گونه تنش بي‌دليل بپرهيزند.

      حذف
  6. 1-"بحث از مقايسه بين ولايت عرفاني و فقهي هم راجع به خود اين واژه‌ها و بحث پيرامون معاني مستفاد از آنها و سابقه به كار رفتنشان در متون ديني است،".خیر اخوی اینجا مصداق بحث آورده شده که همان ادعای آقای حائری مبنی بر خلط نگاه عرفانی و فقهی امام خمینی در مسئله ولایت است .منطقی نیست که بحث را در حیطه مصداق مطرح کنیم وبعد در کلیت بحث در صدد اثبات ادعایمان باشیم.این خلط مبحث است وخطای فکری است.
    اگر هدف صرفاً طرح مسئله ودویدن در بحث است حرف شما قبول.به شرطی که حکم و قضاوتی درباره موضوع سخن نداشته باشیم که اینجا قضاوت قطعی صورت گرفته است. اما اگر فهم درست دین و راهیابی به حقیقت مد نظر است علاوه بر موضوع بحث ، تک تک عبارات وجملات بکار رفته و همه براهین واستدلالهایی که ارائه شده باید قابل اثبات ودفاع علمی باشد و گوینده سخن هر که می خواهد باشد باید بتواند از نظر خودش در بعد علمی دفاع کند.
    2-من مثال نقض آوردم که یکی از کسانی که متهم است ذوق و دیدگاه عرفانیش را در مسائل فقهی دخیل می کند به شهادت مجتهدین واهل علم نه تنها اینگونه نیست بلکه دقیقترین ومتقن ترین نظرات قابل دفاع را در فقه ارائه می دهد و بین دید عرفانی ونگاه فقهیش تمایز قائل می شود.
    ضمناً آقای حائری باید ادعایش را اثبات کند و چون من سواد و فرصت کافی برای رد ادعای ایشان نداشتم فقط بصورت احتمال مطرح کردم که همینجا از محضر علامه گان وفرزانگان مجلس بخاطر عدم قطعیت سخنم پوزش می طلبم.

    پاسخحذف
  7. گرچه به نظر بي‌فايده مي‌آيد ولي عرض مي‌كنم يك وقت مي‌گوييم «ولي» اين معنا در عرفان دارد و اين معنا را در فقه، بعد با بررسي جداگانه تمايز رويكرد عرفاني را با رويكرد فقهي نشان مي‌دهيم؛ اين بحث علمي است كه شما مي‌تواني با آن برداشت موافق باشي يا نباشي (بحث درباره واژه «حكم» در همين كتاب يا خلط بين ادراكات حقيقي و اعتباري در اصول فقه به ادّعاي علامه طباطبايي از همين دسته است) امّا يك‌بار به طور كامل درباره‌ي علم يك شخص به خاطر ذوق عرفاني- يا فلسفي يا ...- داوري مي‌كنيم كه كلّي‌گويي و بي‌اعتبار است.
    نه تكرار مدام «خلط مبحث» و «خطاي فكري» و عباراتي مانند «دويدن در بحث» طرف بحث شما را قانع مي‌كند نه تمسّك به اهل علم و عقلاي عالم و مجتهدين چيزي به قوّت نظرت مي‌افزايد. چند روز پيش ديدم شما به ايماگر مي‌گفتي درباره دست دادن فرهادي موضع بگير در حاليكه لااقل كسي مثل مرحوم منتظري آنرا با شروطي جايز دانسته است، اگر اندك احتمال صحّت به فعل كسي بدهيم نبايد به دنبال تخطئه‌ي او باشيم. اين كمترين چيزي است كه از كسي كه درباره معارف ديني اظهار نظر مي‌كند انتظار مي‌رود. بهتر است ابتدا مقدّمات را كامل كنيم بعد از بهجت و بهاءالدّيني بگوييم. روي آنچه در بند آخر نظرت نوشته‌اي نداري تأمّل كن دوست عزيز. اميدوارم خدا هر دو را به شما و همه جويندگان عطا كند.

    پاسخحذف
  8. بعنوان نمونه ملاحظه کنید نظر استاد آقای مهدی حائری را که در مسئله ولایت بقول شما دیدگاه عرفانی را با دیدگاه فقهی خلط نکرده اند و با امام همنظر هستند.
    http://broujerdi.org/content/view/398/121/
    سوال از محضر حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) در خصوص بحث ولایت فقیه

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.