چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۲
من مردم
اين شهر رو دوست دارم چون تقريباً هيچ کدومشون رو نمیشناسم
) شبهای روشن(
از سفيدهی
سحر که پامیشم تا بوق شب میشورم و میسابم و میپزم . تو میتونی پشت هم ده دفعه
بگی: میشورم و میسابمو میپزم؟ من روزی ده مرتبه میشورم و میسابمو میپزم
(کاغذ بیخط)
وقتي میباختی
باهات شريک میشدم... اما وقتی میبردی تنهات میذاشتم... (گوزنها)
مرتضی : قرار
ما اين بود، تو قول دادی.
مينا:
قرار چيه؟ وضع عوض شده.
مرتضی: قرار اون چيزيه كه اگـه وضعم عوض شد پاش وايسی .(کنعان)
خانم بزرگ: خوبه گاهي به اينجور بهانهها ميشه قوم و خويشو ديد. بفهميم كی هست كی نيست. بچهها رو نمیشناسی چون بزرگ شدن، بزرگارو نمیشناسی چون پير شدن. (مسافران)
مرتضی: قرار اون چيزيه كه اگـه وضعم عوض شد پاش وايسی .(کنعان)
خانم بزرگ: خوبه گاهي به اينجور بهانهها ميشه قوم و خويشو ديد. بفهميم كی هست كی نيست. بچهها رو نمیشناسی چون بزرگ شدن، بزرگارو نمیشناسی چون پير شدن. (مسافران)
مشايخی:
تواين سالها خيلي كارها شده تا تاريخ ۳۰۰۰سالهی ما ناديده گرفته بشه.
كيانيان: تو اگه شناسنامتو پاره كنی كه اسم بابات عوض نميشه. (یه بوس کوچولو)
كيانيان: تو اگه شناسنامتو پاره كنی كه اسم بابات عوض نميشه. (یه بوس کوچولو)
رويا:
اگه اون تونسته فراموش كنه،
منم میتونم
استاد: ميبينی؟
هنوزم دوسش داری
رؤيا: از
كجا معلوم؟
استاد: از اونجا كه هنوزم میخوای كارايی رو بكنی كه اون كرده. (شبهای روشن)
استاد: از اونجا كه هنوزم میخوای كارايی رو بكنی كه اون كرده. (شبهای روشن)
تو اين
دنيا از يه نفر كه معذرت ميخوای، بقيه واميستن تو صف!
(سگکشی)
خونهمون
اينجا بود. اينجا پنج تا اتاق، دو تا باغچه و يه حوض بود. بزرگ نبود، امّا بود.
(سلطان)
چه سعادتی است وقتی که برف میبارد، دانستن اينکه تن
پرندهها گرم است.
(پری)پیشتر: جمله- خاطره، واکنش- خاطره، ایماگویههای زنان، ایماگویههای مردان
جمله ی اخر برای فیلم پری هستش نه حاجی واشنگتن
پاسخحذفخیلی ممنون.
حذفhttps://plus.google.com/+MohammadMoeini/posts/LfTmevNLN9T
پاسخحذفدم عیّار گرم. ضمن ابراز انتظار و اشتیاق برای هفت سین نوروزی دعا میکنیم که حضرت ایماگر یک کم پرکار تر شود.
پاسخحذفآمین
حذف